۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

فیلم آقای احمدی نژاد در مورد بهائیان ایران ؟!!!


در یک کنفرانس خبری از آقای احمدی نژاد در مورد اینکه چرا حقوق بهائیان در ایران پایمال می شود سوال می کنند ایشان می گویند شما بگویید که اسم پیامبر شما چیست و چه وقت مبعوث شده است ؟!


خوب این که کاملا مشخص است، ببینید چگونه از مباحثه که نمی توان گفت، چگونه از زیر بار یک سوال توسط بهائیان شانه خالی می کنند.

آزار بدنی آناهیتا زهرائی، دانش آموز کلاس اول

اخیراً آناهیتا زهرائی ساکن شیراز که در یکی از مدارس دولتی شیراز در پایۀ اول ابتدایی درس می خواند، به خاطر شرکت نکردن در نماز جماعت مدرسه، توسط معلم خود مورد آزار بدنی قرار گرفت. معلم با وسيلۀ تحریر به شدت روی دست او زد و سپس قاشقی را در آشپزخانه داغ کرده و روی دست او گذاشت. وقتی مادرش به این آزار اعتراض کرد، معلم در حضور مدیر و دیگر معلمان به کار خودش افتخار کرد.

پاسخ حضرت عبدالبهاء در جواب کسی‌ که پرسیده بود دعا برای چیست و حکمت آن کدام است؟

 خداوند که همه چیز را در جای خود قرار داده و همه ی امور به بهترین شکل اجرا میگردد. بنابرین خواستن از او و طلب حاجت چه حکمت دارد؟

میفرمایند:" که ضعیف همیشه به درگاه قوی التماس و زاری می‌‌نماید و از او یاری می‌‌طلبد. هنگامی که محتاج به درگاه خداوند بخشنده ی توانا مناجات می‌‌نماید و طلب عنایت و بخشش کند، همین خواستن قلبش را روشنی می‌بخشد و دیده اش را نورانی کند. روحش زنده شود و حقیقت ذاتش ترقی‌ نماید و تعالی‌ یابد. ببین؛ همین که می‌گویی (اسمک شفایی) ‌ای خدای من نام تو شفای من است، قلب به هیجان خوشی‌ می‌‌آید و روح به ملکوت خداوند جذب میگردد. به این انجذاب وسعت و استعداد در وجود زیاده میگردد. آنگاه تشنگی روحانی افزون میشود و میل روحانی، شدید میگردد. در این حالت چشمه ی روح بجوشد و ابر عنایت ببارد و تمام وجود از بی‌ نیازی و غنا سرشار گردد. این راز مناجات است

امتحانات و مشکلات

حضرت بهاءالله خطاب به نفوسی که طالب طی طریق در سبیل روحانیّت هستند می‌فرمایند که آنها به نحوی اجتناب ناپذیر با مسائل، امتحانات و مشکلات روبرو خواهد شد. همین اقدام برای گسستن بندهای مادّی گرایی، حرص و تمایلات نفسانی که ما را به این جهان وابسته می‌سازد، کار بسیار دشوار و دردناکی است.

تصویری از سران بهائی زندانی


چرا بهائیان اولین گروهی هستند که برای انتشار آیینشان از ایران مهاجرت کرده اند؟


 ·        دیانت بهائی برخاسته از کشور ایران است ولی آموزه های آن برای بهبود و رفاه تمام اهل دنیاست.

·        حضرت بهاءالله در نامه ها و خطاب هایی به سران آنوقت جهان لزوم صلح جهانی و تاسیس پارلمان جهانی را گوشزد نموده بودند. متاسفانه ندا و پیام صلح او تا  پس از جنگ جهانی اول گوش شنوایی نیافت.

·        آموزه های بهائی با ارائه طرحهای نوینی چون تساوی حقوق زنان و مردان ، وحدت در کثرت ، برابری نژادی و توجه به سوادآموزی توانسته اند اندیشهء متعالی وحدت عالم انسانی را به مردم جهان معرفی کنند.

·        تاثیر تعالیم بهائی چنان است که در آفریقای جنوبی و در سال های آپارتاید بهائیان توانستند سیاه پوستان و سفیدپوستان بهائی آن کشور را که قلبا متحد کرده بودند در جلسات بهائی مشترک گردهم آورند. این اقدام گرچه با مخالفت دولت آپارتاید روبرو شد ولی متاثر از تعالیم بهائی در برابری نژادی و اندیشهء وحدت عالم انسانی بود.

در دیانت بهائی دست به شمشیر بردن برای انتشار دین و به بهانهء سعادت بشر مجاز نیست. بهائیان پیام دیانت خود را که وحدت نوع انسان، برداشتن تبعیض و تعصب و برقراری صلح عمومی لازم می دانند. شتاب بهائیان برای انتشار آیین بهائی ، مبنی بر این ضرورت است. در این دو سده ، جهان هر روز خود را به مرگ و نابودی نزدیک تر می سازد و بهائیان به عنوان الهام گیرندگان از دنیایی ماوراء ، این را وظیفه خود می دانسته اند که برای جلوگیری از این انهدام ، پیام صلح و وحدت خود را به همگان ابلاغ دارند. نه فقط پیام صلح که روش ایجاد آن صلح را نیز در اختیار مردم جهان بگذارند. اگر این گونه نبود ، حضرت عبدالبها دو سال پیش از جنگ جهانی اول ، ندای صلح را به گوش اروپاییان نمی رساندند و آنان را انذار نمی دادند که اروپا انبار مهممات و جنگ افزار شده است. افسوس گوشی بدهکار در میان آن مردمان یافت نشد و تاوان آن نیز پرداخته گشت. نکته باریک تر زمو این جا است که بهائیان ایران ، گاهی در کوره دهات ها ، به خاطر تعالیم حضرت بهاءالله و برقراری صلح جان باخته اند تا بگویند که دنیا به یک قانون واحد نیاز دارد. اما سیاسیون عالم که خود را خدای علم و دانش می انگارند ، هنوز فریاد ناسیونالیزم افراطی می زنند و بر اساس این کوتاه فکری، سازهای منافع ملی را با کوک جنگ می نوازند! چگونه بهائیان برای ارسال آن چه که بهاءالله در اختیارشان نهاده ، با تعجیل اقدام نکنند؟ چقدر خون ها ریخته شد تا سازمان ملل متحد به وجود آمد ، آن هم با این وضع سیاسی و ناقص. بهاءالله در دوره ناصرالدین شاه وجوب چنین سازمانی را به سیاسیون و مردم عالم گوشزد نمودند و آیا برای غیر بهائیان درس عبرت نیست و نباید باشد که بهائیان دوره ناصرالدین شاه حرف از حکومت جهانی می زده اند! و امروزه هنوز دیگران بر همان منوال قدیم گام بر میدارند و خود را به هلاکت نزدیک می سازند؟

روزشمار نقض حقوق بشر بهائیان در فروردین 1390

(گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران)
8 فروردين : طي روزهاي اخير گروهي ناشناس با استفاده از تعطيلات ايام نوروز گورستان بهاييان اصفهان را تخريب و حدود 70 درخت كاج اين محل را از ريشه كنده و با خود بردند .
14 فروردين : چهار شهروند بهايي ساكن سمنان كه در اسفند ماه سال پيش بازداشت شده بودند به قرار وثيقه آزاد شدند اسامي اين شهروندان عبارتست از : ژينوس نوراني ، زهره نيك آئين ، ترانه احساني و پويا تبيانيان .
15 فروردين : دو شهروند بهايي ساكن مشهد به نام هاي " ضيائيه اسحاقي " و " فرهاد امري " كه در دي ماه سال گذشته بازداشت شده بودند هر كدام به قرار وثيقه معادل 100 ميليون تومان آزاد شدند .
18 فروردين : " نادر كسايي " شهروند بهايي ساكن سمنان كه در 21 اسفند ماه سال گذشته بازداشت شده بود با وثيقه معادل 100 ميليون تومان آزاد گرديد .
19 فروردين : يك شهروند بهايي ساكن كرمانشاه به نام " پيمان قيامي " پس از تفتيش منزل و ضبط بعضي وسايل شخصي و مذهبي توسط ماموران اداره اطلاعات بازداشت شد .
20 فروردين : ماموران اداره اطلاعات ساري به منزل يك جوان بهايي محروم از تحصيل به نام " سارا محبوبي " هجوم آورده كه پس از تفتيش منزل وي و ضبط بعضي وسايل شخصي و مذهبي ، نامبرده را نيز دستگير نمودند .
- ماموران اداره اطلاعات ساري جهت بازداشت " درسا سبحاني " ( شهروند بهايي و فعال حق تحصيل و زنان ) به محل سكونت وي مراجعه كرده كه به دليل عدم حضور نامبرده پس از تفتيش منزل ، محل را ترك كردند .
21 فروردين : " بهزاد ذبيحي ماهفروزكي " شهروند بهايي ساكن ساري كه براي پاسخگويي به پاره اي سوالات به اداره اطلاعات احضار شده بود پس از معرفي خود در همان مكان بازداشت و به زندان منتقل گرديد .
- جلسه دادگاه سه شهروند بهايي ساكن ساري به نام هاي " اميد قنبري " و همسرش " فتانه نوري " و خواهرش " رويا قنبري " برگزار شد فتانه نوري به پرداخت 4 ميليون ريال جريمه نقدي و رويا نوري تبرئه گرديد از حكم اميد قنبري اطلاعي دردست نيست . ( قابل ذكر است شهروندان بهايي فوق الذكر در زمستان سال گذشته هر كدام براي مدتي دربازداشت بوده اند )
22 فروردين : جلسه دادگاه " هوشنگ فنائيان " شهروند بهايي ساكن آمل كه از 22 اسفند ماه سال گذشته در بازداشت مي باشد در اين روز تشكيل شد .
23 فروردين : دوشهروند بهايي ساكن همدان به نام هاي " حميد جهانگيري " و " شجاع الدين جهانگيري " كه چند روز پيش از اين به اتهام دراختيارداشتن تعدادي كتاب مذهبي بازداشت شده بودند هر كدام با وثيقه 20 ميليون تومان آزاد شدند .
- پيمان قيامي پس از پنج روز با توديع وثيقه 20 ميليون تومان آزاد شد .
26 فروردين : بهزاد ذبيحي ماهفوزكي از زندان ساري به تنكابن منتقل شد اين انتقال درحالي صورت گرفت كه دادستان ساري قرار آزادي نامبرده را به قيد وثيقه اعلام كرده بود .
27 فروردين : " آرتين غضنفري " يكي از شهروندان بهايي كه پس از وقايع عاشورا 88 دستگير و به يك سال زندان محكوم شده بود براي گذراندن دوره محكوميت خود را معرفي و به زندان اوين منتقل گرديد .
28 فروردين : جلسه دادگاه سه شهروند بهايي و فعال حق كودك كه زمستان گذشته در كرمان و بم دستگير شده بودند برگزار شد اسامي اين شهروندان عبارتست از :سحر بيرم آبادي ، نهاله شهيدي و سامان استوار. قابل ذكر است در همين روز دادگاه علي ديوسالار ( عضو هيئت مديره انجمن حمايت از حقوق كودكان ) و همسرش سارا حاج بهرامي كه به اتهام همكاري با سه شهروند بهايي فوق الذكر دستگير شده اند نيز تشكيل شد .
31 فروردين : محل كسب ( فروشگاه عينك ) يك شهروند بهايي ساكن آبادان به نام " هدايت الله رضايي " پلمپ و نامبرده از ادامه كسب و كار منع گرديد .
اسامي شهروندان بهايي كه تا پايان فروردين ماه 1390 در حال سپري كردن دوره محكوميت يا بازداشت موقت مي باشند عبارتست از :
تهران (اوين ) : پيمان كشفي – شعله طائف – سوسن تبيانيان – صهبا رضواني - منيژه نصرالهي ( منزويان ) و آرتين غضنفري
كرج ( رجايي شهر ) : مهوش ثابت – فريبا كمال آبادي – جمال الدين خانجاني – عفيف نعيمي – بهروز توكلي – سعيد رضايي و وحيد تيز فهم .
مشهد : سيما اشراقي – رزيتا واثقي – سيما رجبيان – ناهيد قديري – نسرين قديري – داور نبيل زاده – جلاير وحدت – هومن بخت آور – كاويز نوزدهي -
اصفهان : احسان الله اشتياق – سروش پزشكي –فرهود اشتياق – انيسا مطهر
سمنان : علي احساني – سيامك ايقاني – بهنام متعارفي –
كرمان : سامان استوار – نهاله شهيدي و سحر بيرام آبادي .
يزد : وحيد قدرت و مهران بندي ( تبعيد به زندان زابل )
ساري : طره تقي زاده - بهزاد ذبيحي ماهفروزكي و سارا محبوبي.
آمل : هوشنگ فنائيان .
ياسوج : علي بخش بذر افكن .
شيراز : رها ثابت .

روزشمار نقض حقوق شهروندان بهایی اردیبهشت 1390

خبرگزاری هرانا - در تدوام سرکوب اقلیت مذهبی بهایی گزارشی ماهانه از سوی واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران منتشر می‌شود که گزارش مذبور نقض حقوق بهائیان در اردی بهشت ماه سال جاری است. 

بر اساس این گزارش دست کم ۳۴ تن از شهروندان بهایی همچنان در زندان بسر می‌برند.
متن این گزارش به قرار زیر است:
۱ اردیبهشت: طی روزهای اخیر «ثنا اشراقی» دانشجوی حسابداری کاربردی در سازمان مدیریت صنعتی اصفهان به دلیل بهایی بودن از دانشگاه اخراج شد.

همچنین طی ماههای اخیر تعدادی از دانشجویان بهایی از دانشگاه به دلیل بهایی بودن اخراج شدند اسامی این دانشجویان و دانشگاههای مربوطه عبارتست از:


بیتا تکلیفی: آخرین ترم حسابداری در دانشگاه پیام نور شعبه دماوند


سحرروحانی: دانشجوی عکاسی خبری دانشگاه علمی کاربردی یزد


۳ اردیبهشت: ماموران امنیتی به منزل یک شهروند بهایی ساکن گوهر دشت کرج به نام «ضیاء الله رضایی» مراجعه کرده که پس از تفتیش منزل و ضبط بعضی وسایل شخصی و مذهبی، نامبرده را نیز بازداشت و به نقطه نامعلومی انتقال دادند.


۴ اردیبهشت: «بهزاد ذبیحی ماهفروزکی» پس از ۱۵ روز بازداشت به قید وثیقه ۱۰۰ میلیون تومان از زندان ساری آزاد شد.


۵ اردیبهشت: «وصال محبوبی» شهروند بهایی ساکن ساری پس از احضار و معرفی خویش به اداره اطلاعات بازداشت شد.


- دو شهروند بهایی ساکن اصفهان به نام‌های «انیسا مطهر» و «فرهود اشتیاق» که به ترتیب در ۲۴ بهمن و ۹ اسفند بازداشت شده بودند هر کدام به قید وثیقه ۵۰ میلیون تومان آزاد شدند.


۶ اردیبهشت: «سارا محبوبی» شهروند بهایی ساکن ساری پس از ۱۷ روز بازداشت با وثیقه ۱۰ میلیون تومان آزاد شد این در حالی بود که برادر وی در روز قبل بازداشت شده بود.


۷ اردیبهشت: دو شهروند بهایی ساکن اصفهان به نام‌های «سروش پزشکی» و «احسان الله اشتیاق» که در حال گذراندن محکومیت یک ساله در زندان اصفهان بودند پس از گذراندن ۶ ماه بطور مشروط آزاد شدند.


۸ اردیبهشت: «وجیه الله میرزا گلپور» شهروند بهایی ساکن روستای صفرآباد ساری پس از احضار و مراجعه به اداره اطلاعات ساری بازداشت گردید.


۱۱ اردیبهشت: «رضوان الله عشقی» شهروند بهایی ساکن بابل به اداره اطلاعات، احضار که پس از بازجویی بطور مشروط آزاد شد.


۱۲ اردیبهشت: به «مریم رحمانی» دانشجوی بهایی رشته مدیریت صنعتی در موسسه فناوری اصفهان پس از اتمام دوره تحصیلی به دلیل بهایی بودن مدرک داده نشد و نامبرده از دانشگاه مربوطه اخراج گردید.


- گورستان بهاییان مرودشت باردیگر مورد حمله و تخریب عناصر خودسرقرار گرفت از طرف دیگر شهروندان بهایی که مغازه عینک فروشی داشتند مورد تهدید قرار گرفتند که محل کسبشان تعطیل خواهد شد. ۱۳ اردیبهشت: وجیه الله میرزا گلپور پیرمرد ۷۱ ساله بهایی به شکل تحقیرآمیزی با دست و پابند در شهر تنکابن گردانده شد.


- «فریبا کمال آبادی» و «مهوش ثابت» دو نفر از مدیران سابق جامعه بهایی ایران (موسوم به گروه یاران ایران) به همراه ۷ زندانی سیاسی دیگر از زندان رجایی شهر به زندان قرچک ورامین منتقل شدند (زندان مزبور دارای هیچ نوع امکانات بهداشتی نمی‌باشد.)


۱۶ اردیبهشت: برای تحت فشار قرار دادن وجیه الله میرزا گلپور، نامبرده را به بند زندانیان محکوم به اعدام زندان تنکابن منتقل کردند.


۱۹ اردیبهشت: وجیه الله میرزا گلپور به قید وثیقه ۱۰ میلیون تومان آزاد گردید.


۲۰ اردیبهشت: «نهاله شهیدی» شهروند بهایی ساکن کرمان که در اواسط اسفند ماه سال گذشته به دلیل تدریس به کودکان روستایی در بم بازداشت شده بود به قید وثیقه آزاد شد.


- وصال محبوبی پس از دو هفته بازداشت با وثیقه ۱۲ میلیون تومان آزاد شد.


۲۱ اردیبهشت: «روح الله زیبایی» شهروند بهایی ساکن کرج پس از احضار به دادگاه انقلاب شهر مزبور وبرگزاری جلسه دادگاه، بازداشت و به زندان قزل حصار منتقل گردید. (نامبرده چند روز بعد به قید وثیقه ۵۰ ملیون تومان آزاد شد)


۲۵ اردیبهشت: طبق حکم دادگاه انقلاب ساری «فیض الله روشن» شهروند بهایی ساکن شهر مزبور به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۵ ماه حبس و به اتهام داشتن سی دی و کتب و عکس‌های مذهبی به پرداخت ۳ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد (نامبرده در دی ماه سال گذشته ۱۲ روز در بازداشت بود)


- طبق حکم دادگاه انقلاب تنکابن «امید قادری» شهروند بهایی ساکن شهر مزبوربه پرداخت ۵ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شد نامبرده دذ پائیز سال گذشته به مدت یک ماه بازداشت بود و محل کسب وی نیز پلمپ گردید.


۲۷ اردیبهشت: محکومیت یک سال حبس تعزیری «درسا سبحانی» دانشجوی محروم از تحصیل بهایی و فعال حقوق زنان در دادگاه تجدید نظر استان تهران به پنج سال حبس تعلیقی تبدیل شد.


- فریبا کمال آبادی و مهوش ثابت به همراه ۷ زندانی سیاسی زن دیگر از زندان قرچک ورامین به زندان اوین منتقل شدند.


۲۸ اردیبهشت: دادگاه تجدید نظر استان مازندران محکومیت ۸ ماه حبس تعزیری «نغمه حافظی» شهروند بهایی ساکن ساری را ۴ ماه حبس تعزیری و ۴ میلیون ریال جزای نقدی کاهش داد.


۳۱ اردیبهشت: «مصباح منقطع» شهروند بهایی ساکن تهران که در اواخر اسفند ماه گذشته بازداشت شده بود به قید وثیقه آزاد شد.


اسامی زندانیان و بازداشت شدگان بهایی در پایان اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ عبارتست از:


تهران (اوین): پیمان کشفی – شعله طائف – سوسن تبیانیان – صهبا رضوانی - منیژه نصرالهی (منزویان) - فریبا کمال آبادی - مهوش ثابت و آرتین غضنفری


کرج (رجایی شهر): جمال الدین خانجانی – عفیف نعیمی – بهروز توکلی – سعید رضایی و وحید تیز فهم.


کرج: ضیاء الله رضایی


مشهد: سیما اشراقی – رزیتا واثقی – سیما رجبیان – ناهید قدیری – نسرین قدیری – داور نبیل‌زاده – جلایر وحدت – هومن بخت آور – کاویز نوزدهی -


سمنان: علی احسانی – سیامک ایقانی – بهنام متعارفی –


کرمان: سامان استوار و سحر بیرام آبادی.


یزد: وحید قدرت و مهران بندی (تبعید به زندان زابل)


ساری: طره تقی‌زاده


آمل: هوشنگ فنائیان.


یاسوج: علی بخش بذر افکن.


شیراز:‌‌ رها ثابت.

دروغ پشت دروغ

محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران گفت که حکومت این کشور بهائیان را نه یک اقلیت دینی، بلکه یک "فرقه" می داند، اما برای آنها حقوق شهروندی قائل است.
او گفت: "تا زمانی که بهائیان حقوق و قوانین را محترم می شمارند، کسی متعرض آنها نیست و بسیاری از بهائیان بر همین اساس دارای فعالیت های اجتماعی، علمی و اقتصادی هستند، اما اجازه فعالیت تبلیغی برای فرقه خود را ندارند".
اما پدیده ثابتی، سخنگوی جامعه بهائیت در گفت و گو با بی بی سی فارسی در واکنش به سخنان آقای لاریجانی گفت: "اگر بهائیان از حق و حقوقی برخورداند، چرا قبرستان های آنان خراب می شود و اموالشان به غارت می رود. آقای لاریجانی باید به این سئوالات پاسخ دهند و باید مشخص شود چرا بهائیان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند."
خانم ثابتی گفت که آقای لاریجانی یا از مسائل بهائیان اطلاع ندارند و یا اطلاعات غلط در اختیار او گذاشته اند.
او افزود: "شاید هم با انتخاب گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، می خواهند ظلم هایی که به بهائیان شده را لاپوشانی کنند."
این در حالی است که آقای لاریجانی در مورد مشکل ایران با گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل گفته است: "راه حل این است که گزارشگری را از سوءاستفاده قدرت های غربی نجات دهیم. چرا تنها برای ایران گزارشگر تعیین می شود؟ باید قانونی بگذارند که همه کشورها گزارشگر داشته باشند. ما این (تعیین گزارشگر ویژه برای ایران) را یک بازی سیاسی می دانیم که البته نگران آن هم نیستیم".
شورای حقوق بشر سازمان ملل اخیرا احمد شهید، وزیر امور خارجه پیشین مالدیو را به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران تعیین کرد، اما مقامات ایران از پذیرفتن او خودداری کردند.
نقض حقوق اقلیت ها، از جمله بهائیان از جمله مهمترین اتهاماتی است که علیه حکومت ایران مطرح است و باعث شده که شورای حقوق بشر برای این کشور گزارشگر ویژه تعیین کند.
سخنگوی جامعه بهائیت در مورد نگرانی های موجود از وضعیت بهائیان در ایران گفت: "سازمان های حقوق بشری و سازمان ملل متحد به شدت از وضعیت بهائیان ابراز نگرانی کرده اند. در اوایل انقلاب به آیت الله خمینی رجوع شد و خواستار رسیدگی به وضعیت بهائیان شدند، اما چون نتیجه ای گرفته نشد مسئله در حد بین المللی مطرح شد و به دادگاه های بین المللی رفت."
خانم ثابتی گفت که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی، اعمال محدودیت علیه بهائیان کاهش یافته بود، اما پس از آن محدودیت ها دوباره افزایش یافت.
مهناز پراکند، یکی از وکلای گروه یاران (رهبران بهائیان در ایران) نیز روز گذشته در پارلمان اروپا گفت: "زمانی که برای دیدار با موکلانم به زندان رفتم، مسئولان زندان بر ما نظارت می کردند و خانمی مکالمه های ما را ضبط می کرد. این رفتار نقض حقوق موکلان است که باید بتوانند آزادانه در مورد شرایط زندان واتفاق هایی که برایشان افتاده صحبت کنند."

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

تعالیم جهانی بهائی و هدف وحدت

دير‌زمانى است که مصلحين و متفکّرين جوامع بشرى با توجّه به‌ ترس و هراس وحشتناکى که زندگى روزانهٴ بشر را در بر گرفته و لطمات و خرابى‌هائى که جنگ‌هاى پى در پى در کرهٴ خاک ببار آورده و نياز مبرمى که به‌ صلح و آشتى و همکارى و همزيستى مسالمت‌آميز بين نفوس بشرى احساس شده‌است مسئلهٴ اتّحاد و اتّفاق ملل و دول عالم را به‌پيش کشيده و طرح‌ها و نقشه‌هائى براى اين اتّحاد تهيّه و پيشنهاد نموده‌اند ولی با کمال تأسّف بسيارى از اين طرق به‌ نتيجهٴ واقعى منتهى نگرديده و آنچه نيز تاکنون به‌مرحلهٴ عمل در‌آمده يا بکلّى از وصول بمقصود ناتوان بوده و يا اثرى ضعيف در زمينهٴ صلح و آشتى از خود نشان داده است.

بيت‌العدل اعظم الهى در بارهٴ مرام‌هاى خودساختهٴ بشر که عاجز از ترويج منافع عمومى عالم انسانى است چه زيبا بيان حضرت ولىّ امرالله را زيب پيام "وعدهٴ صلح جهانى" کرده‌است:



"اگر مرام‌هاى مطلوب نياکان و مؤسّسات ديرپاى پيشينيان و اگر بعضى از فرضيّات اجتماعى و قواعد دينى از ترويج منافع عمومى عالم انسانى عاجزند و حوائج بشر را که دائماً رو بتکامل مى‌رود ديگر بر نمى‌آورند چه بهتر که آنها را به‌طاق نسيان اندازيم و به‌خاموشکدهٴ عقايد و تعاليم منسوخه در افکنيم. در جهان متغيّرى که تابع قوانين مسلّم کون و فساد است چرا آن مرام‌ها را بايد از خرابى و زوال که ناگزير جميع مؤسّسات انسانى را فرامى‌گيرد معاف و مستثنى دانست؟ و آنگهى معيارهاى حقوقى و عقايد و قواعد سياسى و اقتصادى فقطّ براى آن بوجود آمده که منافع عموم بشر را محفوظ دارد نه آنکه بخاطر اصالت يک قانون يا يک عقيده بشر قربانى شود." (١)

صلح اعظم _ صلح اکبر _ صلح اصغر

در آثار مقدّسهٴ بهائى به‌کرّات کلمات صلح اعظم، صلح اکبر، صلح اصغر، صلح عمومى، صلح محکم، آمده است. حضرت بهاءالله در بيان صلح اکبر مى‌فرمايند:

"بايد وزراى بيت عدل صلح اکبر را اجرا نمايند تا عالم از مصاريف باحظه فارغ و آزاد شود ... " (لوح دنيا)

و باز مى‌فرمايند:

"لابدّ بر‌اين است مجمع بزرگى در‌ارض برپا شود‌و‌ملوک و سلاطين در‌آن‌مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمايند و آن اين‌است که دول عظيمه براى آسايش عالم به صلح محکم متشبّث شوند." (٢)

و در بيان صلح اصغر مى‌فرمايند:

"لَمّا نَبَذْتُمْ ٱلصُلْحَ ٱلاَکْبَرَ عَنْ وَرائِکُمْ تَمَسَّکُوا بِهٰذَا ٱلصُّلْحِ ٱلاَصْغَر لِعَلَّ بِهِ تُصْلِحُ اُمورُکُم." (٣)

و همچنين مى‌فرمايند:

"جميع را به‌صلح اکبر که سبب اعظم است از براى حفظ بشر امر نموديم. سلاطين آفاق بايد باتّفاق به‌اين امر که سبب بزرگ است از براى راحت و حفظ عالم تمسّک فرمايند ... " (٤)

حضرت عبدالبهاء مى‌فرمايند:

" ... شمس حقيقت اشراق کرد و انوار صلح اعظم و وحدت عالم انسانى و عموميّت عالم بشريّت ساطع گشت ... " (٥)

وباز مى‌فرمايند:

"امروز نور جهان‌افروز پرتو حبّ الهى و شعاع صلح اعظم و صلاح امم است و در جميع کتب مقدّسه اين يوم موعود مذکور که جنگها به‌صلح انجامد ... هرچند بظاهر اين نجم هدىٰ در افق عالم باهر نه ولی صبح مبينش ساطع و عنقريب شمس منيرش طالع گردد." (٦)

بموجب بيانات مبارکهٴ حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و همچنين تبيينات حضرت ولىّ امرالله و توضيحات بيت‌العدل اعظم الهى چنين بنظر مى‌رسد که وصول به صلح اکبر‌(‌صلح اعظم مذکور در بيانات حضرت عبدالبهاء) و استقرار نظم بديع جهانى حضرت بهاءالله در کرهٴ خاک مراحلی را بشرح زير طىّ‌خواهد نمود.

١_ حضرت بهاءالله ملوک و سلاطين و فرمانروايان عالم را هدايت ميفرمايند که در بارهٴ صلح اکبر (که حضرت ولىّ‌امرالله آن را Lesser Peace يا صلح اصغر ترجمه نموده‌اند) به‌مذاکره بنشينند.

٢ _ مظهر الهى که امرا و سلاطين و اصحاب سياست و کشور‌دارى را از استقرار صلح اکبر عاجز مشاهده فرمودند آنان را به‌برقرارى صلح اصغر يا صلح ملوک که بارى سبب راحت اهل مملکت بوده توصيه ميفرمايند. نتيجهٴ چنين صلحى که بوسيلهٴ حکومات عالم استقرار مى‌يابد تشکيل حکومت جهانى، يا جامعهٴ مشترک‌المنافع جهانى World Comonwealth خواهد بود.

حضرت ولىّ‌امرالله در توضيح و تبيين بيانات مبارکهٴ حضرت بهاءالله در مورد طرحى که براى تأمين صلح عمومى و اصل امنيّت مشترک به‌فرمانروايان جهان ابلاغ فرموده‌اند چنين مى‌نگارند:

"آن بيانات عاليات را معنائى جز اين نيست که مقدّمهٴ ضرورى براى تشکيل جامعهٴ مشترک‌المنافع تمام ملل جهان که همانا تقليل شديد قدرت‌هاى بيحدّ و حصر ملّى‌است بوجود آيد. يعنى بايد يک‌نوع حکومت عالی که مافوق حکومات ملّى‌است بر اثر تکامل جهان تدريجاً قوام گيرد که تمام عالم در راه استقرارش به‌طيب خاطر حقّ اعلان جنگ و محاربه را براى خود تحريم کنند و از بعضى از حقوق در وضع ماليات و نيز از کليّهٴ حقوق تسليحات مگر باندازه و بمنظور حفظ نظم داخلی کشورهاى خود صرفنظر نمايند." (٧)

٣ _ در عين حال ملاحظه مينمائيم جمال مبارک اجراى صلح اکبر را (که حضرت ولىّ‌امرالله باز‌هم آن را Lesser Peace ترجمه فرموده‌اند) به‌عهدهٴ وزراى بيت عدل نهاده‌اند.

بيت‌العدل اعظم در دستخطّ مورّخ ٣١ ژانويهٴ ١٩٨٥ خطاب به‌يکى از احبّاء مرقوم مى دارند:

"صلح اصغر به‌نوبهٴ خود از مراحلی عبور خواهد کرد. در مرحلهٴ مقدّماتى حکومات عالم به‌اختيار خود عمل خواهند نمود بدون اينکه از تأثير و نفوذ امر الهى در اين جريان آگاه باشند. سپس به‌نحوى که حضرت ولىّ‌امرالله در "هدف صلح جهانى" آن را تشريح نموده‌اند در وقت خود نفوذ امر بهائى در آن بمنصّهٴ ظهور خواهد رسيد. بيت العدل اعظم در بارهٴ اقداماتى که لازم است در مراحل مذکور به‌عمل آيد تصميم لازم را اتّخاذ خواهد نمود." (ترجمه به‌مضمون) (٨)

٤ _ استقرار"جامعهٴ مشترک‌المنافع بهائى" (Bahá'í Comonwealth) بوسيلهٴ بيت‌العدل اعظم الهى. ٥ _ و بالاخره استقرار صلح اعظم (يا صلح اکبر مذکور در لوح ملکهٴ ويکتوريا که حضرت ولىّ‌امرالله آن را The Most Great Peace ترجمه فرموده‌اند) مقارن با وحدت عالم انسانى است که کرهٴ خاک را رشک عالم بالا نمايد. (٨)

سياست _ حکومت

براى اين‌که بتوانيم تصويرى از اين حکومت عالی جهانى و يا جامعهٴ مشترک‌المنافع ملل جهان را به‌دست آوريم بايد ناچار مقدّمتاً به‌معانى کلماتى چون سياست، حکومت و دولت بطور اختصار اشاره کنيم.

سياست در لغت علاوه بر کيفر و مجازات به معناى وسيعترى نيز دلالت دارد و آن ادارهٴ امور جوامع بشرى است. اين معنا که در غرب با کلمهٴ Politics مشخّص ميشود به تنظيم و تنسيق امور يک مؤسّسه، يک خانواده، و حتّى يک موضوع محدود نيز سرايت داده مى‌شود. ريشهٴ لاتين اين کلمه همان پليس به معناى شهر و اجتماع انسانها است. (٩)

بهر حال براى اجرا و اعمال سياست و ادارهٴ امور اجتماع به تدريج قوانين و مقرّرات وضع شده و براى اطمينان از اطاعت از قوانين حکومت و دولت به وجود آمد.

صرفنظر از اين که مأخذ و منبع قوانين و مقرّرات و تشکيل جوامع و حکومات بطور کلّى احکام دينى و قواعد الهى بوده، تاريخ نشان داده‌است که پيدايش حکومت اعمّ از اين‌که همهٴ قواى آن در وجود يک فرد بشرى مجتمع شده باشد و يا فرامين اوليّهٴ آن از وحى سماوى بدست آمده باشد با اجتماع بشر به صورت خانواده، قبيله، شهر و کشور مقارن بوده است.

اين‌که در کتب از پدر سالارى فى‌المثل نام‌برده مى‌شود مؤيّد اين مطلب است که حتّى در يک اجتماع کوچک بدوى، پدر خانواده در حقيقت براى تنظيم و تنسيق امور اين اجتماع چند نفرى براى خود سياستى و روش حکومتى داشته، قوانين را اقتباس و يا مقرّراتى را وضع و بموقع اجرا گذاشته و در مواقع لزوم اختلافات بين اعضاى خانواده، همسران و فرزندان خود را حلّ و فصل کرده و آنان را که از اجراى اوامرش سرباز زده‌اند، در صورت دارا بودن قدرت کافى، سياست و مجازات نموده است. در حقيقت در اين حال پدر خانواده خود را نه تنها بوجود آورندهٴ همهٴ افراد فاميل مى‌دانسته بلکه واجد و دارندهٴ قواى مقنّنه، اجرائّيه و قضائيّه مى‌شناخته است.

امّا افراد ديگر اجتماعات نيز که از وضع ادارهٴ آن ناراضى بوده‌اند در اين عرصه بيکار ننشستند. دانشمندان و فلاسفه راههاى بسيارى را پيشنهاد کردند‌که از‌اين قدرت‌فزايندهٴ مطلق العنان تاحدّى‌جلوگيرى کند.

البتّه کسانى نيز بوده‌اند که چون به فضيلت ذاتى نوع انسان اعتقاد داشتند اصولاً منکر لزوم حکومت بوده (مانند آنارشيست‌ها و تا حدّى خوارج در تاريخ اسلام که فرياد لا حاکم الاّ الله سر ميدادند) و با هر حاکم و فرمانروائى سر ناسازگارى داشته و حتّى به ترور و اعدام شاهان و سلاطين دست زده‌اند، ولی اکثريّت متفکّرين که به لزوم اداره کننده جامعه پى برده بودند سعى کردند با شرکت دادن افراد عادى اجتماع در حکومت از قدرت مطلقهٴ آن بکاهند.

نخست حکومت را حقّ همهٴ اعضاء اجتماع دانستند و همگان را شريک در حکمرانى شناختند ولی اين کار عملاّ غير ممکن مى‌نمود و هيچگونه نظمى بوجود نمى‌آورد، پس فرمانروا را بر آن داشتند که افرادى از اجتماع را يرگزيند و در حکومت شريک خويش گرداند ولی اين بار افراد يا به‌صورت بازيچه‌اى در دست حاکم در آمدند و يا حاکم اوليّه را از اريکهٴ قدرت به پائين کشيده و خود بصورت فردى و يا دستجمعى به فرمانروائى و ديکتاتورى پرداختند. بار ديگر مقرّر داشتند که افراد ملّت خود به‌انتخاب نمايندگانى براى شرکت در حکومت مبادرت ورزند و در حقيقت پايهٴ اصلی و اساس دموکراسى را بنا نهادند و گرچه اين تجربه بيش از ساير تجربيّات مثمر ثمر واقع شد ولی بازهم بعلل مختلف نتيجهٴ ايده‌آل بدست نيامد. گاه اين منتخَبين با حکومت اصلی ساختند و در عوض حفظ منافع منتخِبين، مصالح آنان را در مقابل منافع خود فروختند و زمانى چنان ضعف و سستى از خود نشان دادند که بصورت عروسک خيمه‌شب‌بازى در دست حاکم در‌آمدند و بدتر ازهمه چون براى انتخاب شدن شديداً به‌تبليغات احتياج داشتند آنانى به‌حکومت راه يافتند که بهتر توانستند کالاى نداشتهٴ خود را عرضه کنند و کمالات معدوم خود را موجود جلوه دهند و گاه نيز در عوض نمايندگان واقعى ملّت وابستگان به‌حکومت، سرمايه‌داران بزرگ، رهبران مذهبى و حتّى اعضاء حزبى سياسى شريک حکومت شدند و بديهى است که در چنين شرايطى حقوق جامعه فداى اقليّت مخصوصى مى‌گرديد.

بهر‌حال سيستم‌هاى حکومتى مشروطهٴ پارلمانى و جمهورى که دو سيستم ممتاز دموکراسى در دنياى کنونى محسوب ميگردند و هردو بر اساس انتخاب نمايندگان ملّت براى کنترل قدرت حکومتى مبتنى گرديده، چون نمايندگان انتخاب شده مسؤول انتخاب کنندگان خود مى‌باشند اجباراً تحت تأثير و نفوذ گروه‌هاى متشکّل از اقليّت‌هاى بانفوذ واقع ميگردند و عملاً از تأمين نيازمندى‌هاى همهٴ افراد جامعه بازمى‌مانند.

در سيستم دموکراسى جمهورى براى جلوگيرى از حکومت مطلقه و ايجاد نظم و ترتيب در جامعه و حفظ حقوق همهٴ افراد قواى حکومتى را تقسيم نمودند و هر قدرتى را در اختيار مقام مخصوصى قرار دادند و باين طريق قواى مقنّنه، اجرائيّه و قضائيّهٴ حکومتى از يکديگر تفکيک گرديد

گرچه اين اصل يعنى تفکيک قواى حکومت و عدم دخالت يکى در ديگرى مورد قبول بسيارى از ملل جهان قرار گرفته و بظاهر بموقع عمل گذاشته شده است ولی اين طريقه نيز قطعيّاً حکومتى ايده‌آل را بوجود نياورد، زيرا چه بسا قوّهٴ مقنّنه با عدم تصويب لوائح قانونى دولت، قوّهٴ اجرائيّه را تحت فشار قرار داده و يا دولت که درحقيقت بازوى عمل حکومت و نمايندهٴ قوّهٴ اجرائى است با وتو کردن و يا عدم اجراى قوانين مصوّبه، پارلمان و قوّهٴ مقنّنه را عاجز مى‌سازد. زمانى قوّهٴ قضائيّه که در بيشتر حکومات منتخَب قوّهٴ مجريّه‌است با تبيين و تفسير قوانين ارزش و قدرت قوّهٴ مقنّنه را تضعيف مى‌کند و در وقتى قوهٴ مقنّنه با تصويب قانون مخصوصى امر قضا را مختلّ مى‌سازد و بالاخره قوّهٴ اجرائيّه به‌بهانهٴ موقعيّت مخصوص با اخذ امتيازات ويژه‌اى عملاً هر دو قوّهٴ ديگر را مسلوب الاختيار مى‌کند.

اشکال بزرگ ديکر که در اين زمينه وجود دارد آن‌است که اختلافات و عکس‌العملهاى اين سه‌قوّه نسبت بيکديگر موجبات تضعيف کلّ حکومت را فراهم مى‌سازد و آن را از مقصد اصلی که ادارهٴ کشور و حفظ مصالح افراد اجتماع و تأمين رفاه و سعادت جامعه و جلوگيرى از ظلم و بسط عدالت است باز مى‌دارد. اين‌است که گفته شده گرچه دموکراسى حکومت ايده‌آل نيست ولی در حال حاضر چون حکومت بهترى در نظر نيست که باوجود‌آن از‌دموکراسى‌صرفنظر شود بايد‌با‌آن ساخت و‌به‌آن قانع بود.

انواع حکومت‌ها

در حال حاضر بر اساس سوابق تاريخى، قبول و يا عدم قبول اصول دموکراسى، وجود اختلافات سياسى، قبول مسلکهاى اقتصادى، اعتقاد به‌باورهاى مذهبى، ايمان به‌مکاتب فلسفى و ساير علل، انواع حکومات با رويّه‌هاى متفاوت و تشکيلات مختلف و مقرّرات مغاير و اسامى و القاب بخصوص وجود دارد. هرچند تشخيص و تفکيک انواع حکومت ها را بر طبق معيارها و مقياسهاى بسيار ميتوان انجام داد ولی در اين مقال براى وصول به مقصود به پنج نوع طبقه‌بندى اکتفا شده‌است: ‍‌

١ _ حکومت‌هاى جهان را از حيث ميزان تمرکز امور حکومتى در مرکز واحد ميتوان به‌سه دسته تقسيم کرد:

اوّل حکومات با مرکزيّت واحد است که در اين نوع حکومات همهٴ شهروندان مستقيماً به‌دستگاه حکومتى وابسته بوده و در تحت ادارهٴ آن حکومت واحد قرار دارند. افراد اجتماع ماليات مربوطه را به آن حکومت (و يا شعب آن حکومت) پرداخته و خدمات عمومى و فردى را از آن دريافت ميدارند و بهرحال همهٴ مصاديق حکومتى در محلّ واحدى متمرکز ميگردد. نمونهٴ چنين کشورهائى در دنياى کنونى بسيار است و در اين رده مى‌توان از ژاپن، مکزيک و مصر نام‌برد.

دومين نوع حکومت از نقطه نظر ميزان مرکزيّت قوا، کنفدراسيون است. اين نوع حکومت در حقيقت مجموعه‌اى از حکومت‌هاى با مرکزيّت واحد بوده و شهروندان عضو کنفدراسيون بهيچوجه با سازمان مرکزى مرتبط نمى‌باشند. افراد ملّت ماليات‌هاى مربوطه را به حکومات خود مى‌پردازند و خدمات را نيز انحصاراً از همان حکومت دريافت مى‌کنند. در اين حالت استقلال کشورهاى عضو کنفدراسيون بطور کلّى محفوظ مانده و حکومات مستقلّ فقط در بعضى مسائل کم و بيش مربوط به‌سياست خارجى، اقتصادى و فرهنگى به کنفدراسيون ملحقّ مى گردند و مؤسّساتى که تحت نظر کنفدراسيون بوجود مى‌آيد حاکميّتى نسبت به‌مؤسّسات کشورهاى عضو ندارد. در دنياى کنونى کمتر مى‌توان به نمونهٴ کامل کنفدراسيون برخورد نمود. شايد بازار مشترک اروپا يا کشورهاى مشترک‌المنافع بريطانيا را تا حدّى بتوان در زمرهٴ اين اتّحاديّه‌ها دانست. اخيراً نيز چندين بار کشورهاى مصر و ليبى، مصر و سوريّه، سوريّه و عراق و ليبى براى تشکيل کنفدراسيون فعّاليّتهائى انجام دادند که به‌نتيجهٴ مطلوب نرسيد.

سومين نوع حکومت از نظر ميزان مرکزيّت قوا، حکومت فدرال است. در اين نوع حکومت علاوه بر کشورهاى عضو، حکومت مرکزى نيز بمعناى کامل کلمه "حکومت" محسوب مى‌گردد.

افراد اجتماع نه‌تنها تابع حکومت کشور عضوهستند بلکه شهروند حکومت مرکزى نيز محسوب مى‌شوند، ماليات خود را به‌هر دو حکومت پرداخته و خدمات عمومى و فردى را از هر دو حکومت دريافت مى‌دارند. حکومت مرکزى و کشورهاى عضو در محدودهٴ مشخّصى داراى قوّهٴ مقنّنه، اجرائيّه و قضائيّه بوده و بالاستقلال بانجام وظائف خود مى‌پردازند. قوانين و مقرّرات مصوّبهٴ حکومت مرکزى و کشورهاى عضو براى همهٴ شهروندان لازم‌الاتّباع است.

ممالک متّحدهٴ امريکاى شمالی، کانادا، آلمان فدرال و اتّحاد جماهير شوروى سوسياليستى (سابق) نمونه‌هاى اين نوع حکومت محسوب مى‌گردند.

٢ _ وامّا از نقطه نظر ايدئولوژى اقتصادى _ اجتمائى _ فلسفى حکومات کشورهاى جهان به دو دستهٴ بزرگ تقسيم مى‌شود:

اوّل حکومت‌هاى سوسياليستى که در آن مالکيّت وسائل توليد براى شهروندان ممنوع گرديده و تجارت کلاً در اختيار دولت قرار گرفته است. افراد اجتماع همگى کارگزاران و کارگران حکومت محسوب شده و بهره‌ورى از سرمايه و يا کار کارگر مجاز شناخته نمى‌گردد. از نظر حکومت سوسياليستى طبقات اجتماعى وجود خارجى نداشته و مالکيّت جنبهٴ عمومى بخود گرفته و تملّک شخصى از ميان رفته است.

در مقابل اين نوع حکومات، کشورهاى سرمايه‌دارى يا کاپيتاليستى وجود دارد که در آن نه‌تنها مالکيّت اموال تجويز شده و استفاده از منابع اقتصادى مجاز شناخته شده بلکه انتقال سرمايه از سرمايه‌دار قبلی به‌ديگرى چه بصورت فروش، وام، هبه و واگذارى بلاعوض و چه بصورت ارث آزاد خواهد بود. دولت و حکومت حدّ‌اقلّ دخالت در امر بازرگانى آنهم بصورت راهنمائى را بعهده دارد. بهره‌ورى از سرمايه و انسان (البتّه بصورت کارگر نه برده!) بلامانع بوده و هرکس باندازهٴ استعداد و توانائى و حتّى تا حدّ دلخواه کارمى‌کند و از حدّ اکثر در‌آمدش بهره‌مند مى‌گردد. گرچه در اين نوع کشورها طبقات و درجات اجتماعى وجود دارد ولی وصول به طبقات و درجات عالی اجتماع براى هيچ فردى منع نگرديده و غير ممکن نمى‌باشد. در اين نوع کشورها اقدام بهر عملی براى کسب ثروت مجاز شناخته شده مگر اين‌که بحسب قانون مشخّصى منع گرديده باشد.

٣ _ از نقطه نظر وجود يا فقدان مذهب رسمى دولتى، کشورهاى جهان به حکومتهاى مذهبى، ضدّ مذهب و آزادِ مذهبى تقسيم مى‌شود.

در حکومتهاى مذهبى، مذهب يا مذاهب خاصّى، رسمى شناخته شده و ديانت در تشکّل حکومت جزء لاينفکّ آن محسوب مى‌شود. در اين نوع حکومات احکام و حدود شرعى نسبت به‌قوانين و مقرّرات عرفى ارجحيّت داشته و متصدّيان حکومتى يا خود از رهبران مذهبى بوده و يا مستقيماً و يا غير مستقيم تحت نظر مراجع مذهبى قرار دارند. اغلب حکومتها در گذشتهٴ دور در حقيقت جزء کشورهاى مذهبى محسوب گرديده و حتّى گاه فرمانروايان اين کشورها در زمان حيات و يا پس از مرگ به‌مقام خدائى ارتقاء پيدا مى‌کردند. ولی بتدريج از تعداد چنين کشورهائى کاسته شده و در حال حاضر کشورهائى نظير ايران، عربستان سعودى و پاکستان کم و بيش نمونهٴ چنين حکومتى محسوب مى شوند.

در کشورهاى آزاد مذهبى حکومت داراى مذهب بخصوصى نبوده، سياست و کشوردارى از باورهاى مذهبى و دينى بکلّى مجزّا شده و عوامل مذهبى از دخالت در سياست بنام مذهب بخصوصى ممنوع گرديده‌اند ولی در عين حال براى مذهب احترام قائل بوده و همگان را در اختيار مذهب و اِعمال مراسم آن آزاد مى‌گذارد. در اين کشورها هيچگونه قيد مذهبى براى وصول به‌مقامات عالی حکومتى وجود نداشته و حتّى در بسيارى از موارد ذکر مذهب در اوراق رسمى (فى‌المثل اوراق استخدام دولتى) ممنوع گرديده‌است.

کشورهاى فرانسه، هندوستان، کانادا و آلمان نمونه‌هائى از اين نوع کشورها محسوب ميگردند.

در حکومتهاى ضدّ مذهب بر حسب نظريّات فلسفى _ اقتصادى بطور کلّى مذهب را مانع وصول جامعه به‌سعادت دلخواه ميشناسند. و نه‌تنها از دخالت ديانت و عناصر مذهبى در سياست و کشوردارى ممانعت مى‌نمايند بلکه رسماً تبليغات ضدّ مذهبى را آزاد گذاشته و از آن حمايت مى‌کنند. بطور معمول کشورهاى سوسياليستى در زمرهٴ اين نوع کشورها محسوب شده است. همانطور که ميدانيم در اثر وقايع اخير از تعداد اين‌نوع کشورها به‌شدّت کاسته گرديده است.

٤ _ از نقطه‌نظر استقلال يا تابعيّت دولت، حکومتها را ميتوان به‌کشورهاى مستعمره و تحت‌الحمايه و کشورهاى مستقلّ ملّى تقسيم کرد.

گرچه در قرن اخير بيش از شصت کشور مستعمره و تحت‌الحمايه در جمع ممالک مستقلّ ملّى وارد شدند و جمع کشورهاى مستقلّ که عضويّت سازمان ملل متّحد را پذيرفته‌اند از مرز يکصد و هشتاد گذشته است، با وجود اين در حال حاضر صرفنظر از کشورهائى که ظاهراً مستقل بوده ولی عملاّ و رسماً تحت نفوذ ساير حکومات واقع شده اند، هنوز تعدادى کشورهاى تحت‌الحمايه وجود دارد.

بهر حال تمام کشورهاى عضو سازمان ملل متّحد اعم از کشورهاى فدرال يا واجد مرکزيّت واحد، سوسياليستى ياسرمايه دارى، مذهبى يا غير مذهبى ظاهراّ از جمله کشورهاى مستقلّ ملّى محسوب مى‌شوند.

٥ _ البتّه حکومت‌ها از نقطه نظر نحوه و شکل ادارهٴ امور به حکومت مطلقه که رأى و نظر فرمانروا قاطع و مرجّح بر کليّهٴ قواى حکومتى و در اختيار يک‌فرد يا يک مقام قرار دارد؛ دموکراسى که قواى حکومتى در اختيار نمايندگان ملّت گذاشته‌مى‌شود؛ سلطنتى که معمولاً موروثى مى‌باشد، (در گذشته‌پادشاهان داراى اختيارات وسيعى بوده و در حقيقت کشور را بصورت حکومت مطلقه اداره ميکردند، در حال حاضر بسيارى از آنها اختيارات خود را به پارلمان و دولت واگذار کرده و صورتى تشريفاتى يافته‌اند)؛ جمهورى که خود نوعى حکومت دموکراسى است و قواى حکومتى در اختيار ملّت قرار گرفته و رؤساى قواى حکومتى مستقيماً از طرف ملّت انتخاب مى‌شوند و بسيارى انواع ديگر نيز تقسيم مى‌شود که در اين مقال مجال ذکر آنها نيست.

اين حکومتها روابط سياسى را اداره مى کنند، امور اقتصادى را فيصله مى‌بخشند به‌کار قواى انتظامى و حلّ و فصل مسائل نظامى مى پردازند، قوانين تازه وضع مى کنند، تصميمات تقنينى و قضائى را به مرحلهٴ اجرا در مى آورند، فرهنگ و بهداشت، آموزش و پرورش، وسائل رفاهى و حياتى جامعه را فراهم مى‌کنند، ماليات وصول مى‌کنند و هزينه هاى کشور را تأمين مى نمايند.

البتّه اين استقلال مطلقهٴ حکومات ملّى گاهگاه به سبب ميثاقها و قراردادهاى دو‌طرفه، منطقه‌اى و بين المللی محدود مى شود و در بعضى مواقع سازمانهاى بين‌المللی در روابط بين کشورها دخالتهائى کم و بيش مؤثّر بکار مى‌برند ولی اصولاً فعاليّت هاى اين سازمانهاى بين المللی فقط تا مرز عدم معارضه با استقلال ملّى (و يا گاهگاه خواستهاى قانونى و يا غير قانونى عمّال حکومت) پيش خواهد رفت و بهر حال هيچگونه ضامن اجرائى مؤثّرى براى احکام صادره از اين سازمانهاى بين‌المللی وجود ندارد. چه حدّ اکثر ضمانت اجرائى آراء صادره از اين مراجع بين‌المللی عکس العمل ساير کشورهاى عضو بوده که خود آنان با توجّه به همبستگى‌هاى سياسى و کسب منافع اقتصادى از اِعمال مجازاتهاى پيشنهادى رسماً و علناً خوددارى مى‌نمايند و يا غير مستقيم و در خفا از اجراى آن جلوگيرى به‌عمل مى‌آورند. نمونهٴ اين وضع بسيارى از قرارها و مصوّبات سازمان ملل متّحد است که بندرت و در موارد بسيار محدود مورد قبول قرار گرفته و يا از طرف جميع کشورهاى عضو اِعمال و اجرا شده است.

سازمان ملل متّحد، جامعهٴ کشورهاى مشترک المنافع بريطانيا، بازار مشرک اروپا، سازمان کشورهاى امريکاى مرکزى، اتّحاديهٴ اعراب، اتّحاديهٴ کشورهاى جنوب شرقى آسيا، جامعهٴ کشورهاى مشترک کارائيب، سازمان وحدت افريقا، سازمان کشورهاى امريکائى، شوراى جنوب پاسيفيک و همچنين سازمانها و جوامع مذهبى مثل جامعهٴ يهود، کليساى کاتوليک و کليساى مقدّسين اخير عيسى مسيح (مورمون) جزء اين مؤسّسات بين‌المللی شناخته شده‌اند.

اين نکته را نيز بايد بخاطر داشت که تقسيمات فوق هيچگاه به‌طور مطلق در کشورهاى جهان تحقّق نيافته و اين حکومات کم و بيش واجد تعدادى از خصوصيّات ساير کشورها نيز مى‌باشند فى المثل گرچه کشور انگلستان داراى حکومتى مذهبى است و بطور معمول فرمانرواى آن رئيس کليساى انگليکان شناخته مى‌شود ولی در عين حال براى همهٴ مذاهب ديگر احترام قائل بوده و بطور کامل از خصوصيّات يک کشور آزاد مذهبى نيز برخوردار است و يا در کشور اتحّاد جماهير شوروى (سابق) که مادر کشورهاى سوسياليستى شناخته شده بود اخيراً مالکيّت ابزار توليد مشروط بر آنکه موجب بهره‌ورى از کار کارگر ديگرى نشود آزاد شده و توارث و انتقال اموال از شخص متوفّى به خانوادهٴ او بطور محدود مجاز گرديده و بهر‌حال‌شمّه‌اى از‌‌مختصّات‌‌يک‌‌کشور‌‌کاپيتاليستى در‌‌آن بوجود آمده بود.

حکومت جهانى

اکنون با توجّه به بيانات مبارکهٴ حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و تبيينات و توضيحات حضرت ولىّ امرالله و همچنين با دقّت در مندرجات بيانيّهٴ بيت‌العدل اعظم الهى خطاب به اهل عالم در بارهٴ وعدهٴ صلح جهانى بايد ديد که اين حکومت عالی پيشنهادى که مافوق حکومات ملّى است و يا اين جامعهٴ مشترک المنافع جهانى داراى چه خصوصيّاتى بوده و با کداميک از مصاديق حکومات مذکور در فوق تطبيق نموده و در کدام محلّ از تقسيم‌بنديهاى بالا قرار مى گيرد.

١ _ از آنجا که "چنين حکومت اعلائى بايد متضمّن يک قوّهٴ مجريّهٴ مقتدرى باشد که سلطهٴ بلامنازعش را عليه هر عضو طاغى اتّحاديهٴ جهانى تنفيذ نمايد و همچنين يک پارلمان جهانى داشته باشد که اعضايش را تمام مردم در هر کشور انتخاب و دولتهاى متبوعه نيز آن را تأييد نمايند و همچنين داراى محکمهٴ کبراى بين‌المللی باشد که رأيش براى همه حتّى کشورهائى که به طيب خاطر حاضر به رجوع به آن محکمه نبوده اند نافذ و جارى باشد" شباهت بيشترى به کنفدراسيون دارد چه اين حکومت اعلی بهيچ‌وجه به امور داخلی کشورهاى عضو مداخله‌اى ندارد و با شهروندان اين کشورها مستقيماً مرتبط نمى‌باشد. سر و کار قوّّّّهٴ مجريّه اش با حکومت‌هاى عضو است و انتخاب اعضاء پارلمانش بايد به تأييد دولتهاى متبوعهٴ ايشان برسد و محکمهٴ کبرايش در دعاوى و اختلافات حاصلهٴ بين کشورهاى عضو مداخله کرده و له و يا عليه حکومتهاى متّحد رأى صادر مى نمايد.

البتّه در اين "کنفدراسيون" قوّهٴ مجريّه، پارلمان جهانى و محکمهٴ بين المللی از حدّ اکثر قدرت براى اِعمال سلطه بر‌‌روى کشورهاى عضو بر‌خوردار خواهد بود و در بعضى مواقع براى اعمال قوانين و مقرّرات مصوّبهٴ پارلمانش از حدّ و مرز استقلال کشورهاى عضو فراتر رفته و در اجراى احکام صادره از محکمهٴ کبرايش از مجازات و اعمال فشار بر روى حکومتهاى مستقلّ ملّى دريغ نخواهد نمود. با اين همه اين اتّحاديّهٴ جهانى بعلّت فى المثل وضع قانون ماليات مخصوصى از بعض مختصّات يک حکومت فدرال نيز بر خوردار خواهد بود.

٢_ در اين جامعهٴ مشرک‌المنافع "تمام موانع اقتصادى بکلّى مرتفع مى گردد و وابستگى سرمايه‌داران و کارگران و لازميّت و ملزوميّت آن بالصّراحه تصديق مى شود". بنا‌بر اين حکومت بين‌المللی مذکور در زمرهٴ حکومتهاى سوسياليستى و اشتراکى محسوب نگرديده بلکه حکومت سرمايه دارى محدود بشمار مى رود.

٣ _ در اين حکومت اعلی "عربده و هياهوى تعصّبات و مشاجرات دينى و مذهبى تا ابد مسکوت ميماند"، بنابر اين چنين حکومتى ، مذهبى يا ضدّ مذهب نبوده بلکه از اين حيث حکومتى "آزادمذهب" محسوب شده و آزادى ايمان و مذهب را تأمين کرده و کشورهاى عضو را از هر گونه تبعيض مذهبى ممانعت خواهد کرد.

٤ _ کشورهاى تحت سلطهٴ اين اتحاديّهٴ جهانى "کشورهاى مستقلّ ملّى" بوده و از هر گونه تحت‌الحمايگى، استعمار و استثمار از جانب اين حکومت جهانى جلوگيرى بعمل خواهدآمد.

٥ _ کشورهاى عضو اين اتّّحاديّه نه تنها استقلال خود را حفظ مى‌نمايند بلکه "مؤسّسات آنها تبديل مى‌شود تا تنوّعات نژادى (و نه تعصّبات نژادى)، آب و هوا، زبان (ملّى)، تاريخ ، سنن، افکار و آداب را متناسب با وضع خود تأمين نمايد" و "خصوصيّات ملّى واحدهاى آن بسيار متنوّع و گوناگون باقى بماند."

وظايف و اختيارات حکومت جهانى

حدود و اختيارات و وظائف اين کنفدراسيون عبارت خواهد بود از:

الف _ تأمين اتّحاد سياسى و حلّ و فصل روابط بين دول عضو. "اساساً حصول امنيّت اجتماعى فقط بر مبناى پيمانهاى سياسى، خيالی واهى و باطل است". (١٠)

ب _ گسترش اتّّحاد در آمال روحانى تا اينکه "موضوع صلح از مرحلهٴ صرفاً عملی و اجرائى به سطحى بالاتر يعنى توجّه به موازين اخلاقى و اصولی ارتقاء داده شود". (١١)

ج _ اتّحاد در امور اقتصادى بين‌المللی به‌منظور جلوگيرى از فاصلهٴ فقر و غناى فاحش. "اين امر نه فقط وابسته به لزوم تعديل معيشت و از ميان بردن فقر و ثروت مفرط است بلکه با حقائق روحانيّه‌اى مربوط است که ادراکش سبب اتّخاذ يک روش و رفتار جديد بين المللی مى‌گردد که خود سهم عظيم در حلّ آن مسئله دارد". (١٢) "منابع اقتصادى عالم تحت انتظام در خواهد آمد و معادن موادّ خام استخراج و مورد استفادهٴ کامل قرار خواهد گرفت. بازارهاى جهان با يکديگر هم آهنگ شده توسعه خواهند يافت و توزيع فرآورده‌ها به نحوى عادلانه انجام خواهد پذيرفت". (١٣)

د _ تسهيل مخابرات و ارتباطات جهانى. "دستگاهى براى مخابرات و ارتباطات جهانى ابداع خواهد شد که تمام کرهٴ ارض را در‌بر خواهد‌گرفت، از‌موانع و قيود‌ملّى آزاد‌خواهد بود و با سرعتى حيرت انگيز و انتظامى کامل به‌کار خواهد افتاد. يک مرکز بين‌‌المللی به‌منزلهٴ مقرّ ارتباطات مدنيّت جهانى عمل خواهد کرد". (١٤)

ه _ اتّحاد در خطّ و زبان عمومى. (علاوه بر خطّ و زبان ملل عضو) "يک لسان جهانى ابداع و يا از بين السنهٴ موجوده انتخاب و در مدارس عالم علاوه بر لسان مادرى تعليم داده خواهد شد. رسم‌الخطّى جهانى، ادبيّاتى جهانى ... ارتباط و تفاهم بين ملل و نژادهاى بشرى را تسهيل و تسريع خواهد کرد". (١٥)

ز _ اتّحاد نظامى و ترتيب تشکيل ارتش بين المللی. "اين جامعهٴ متّحد جهانى تا حدّى که ما مى‌توانيم تصوّر کنيم . . . مرکّب از يک مرکز تنفيذيّهٴ جهانى مستظهر به‌نيروى بين‌المللی خواهد بود که تصميمات متّخذهٴ هيئت تقنينيّهٴ جهانى را اجرا و قوانين موضوعهٴ آن را اعمال خواهد کرد و وحدت اصليّهٴ جامعهٴ متّحدهٴ جهانى را محافظت خواهد نمود." (١٧)

ح _ سلب قدرت حکومت‌هاى عضو از حقّ اعلان جنگ.

ط _ وضع مالياتى بين‌المللی براى تأمين هزينه‌هاى جامعهٴ متّحد جهانى.

ى _ حقّ تعيين حدود و مرزهاى بين دول عضو و همچنين تعيين مناطق و آبهاى بين‌المللی.

ک _ خلع سلاح عمومى و تعيين مقدار اسلحه‌اى که هر کشور عضو براى حفظ نظم داخلی احتياج دارد.

"قواى عظيمى که در راه جنگ اقتصادى و سياسى بيهوده مصرف مى‌شود به‌مقاصدى اختصاص خواهد يافت که متضمّن توسعهٴ دامنهٴ اختراعات بشرى و تکامل امور فنّى و بالا بردن سطح توليد در جامعه . . . است" . (١٨)

ل _ و بالاخره اين حکومت جهانى همهٴ قدرت خود را بکار خواهد برد تا بتواند از هرگونه تبعيض نژادى و مذهبى، تعصّب ملّى و وطنى و بى‌عدالتى در داخل کشورهاى عضو و خصومت و دشمنى بين حکومتهاى تحت سلطهٴ خود ممانعت نمايد.

حکومت جهانى و سازمانهاى بين‌المللی

حال که تا حدّى حدود اختيارات و وظائف "جامعهٴ مشترک‌المنافع جهان" روشن شد اين نکته نيز بايد دقيقاً مشخّص گردد که چنين حکومت جهانى با آنچه که تاريخ بشريّت تاکنون تجربه کرده است، اعمّ از اتّحاديه‌هاى اروپائى مثل اتّحاد مقدّس روس_آلمان_اطريش و يا کشورهاى آلمان، ايطاليا و ژاپن که در جنگ دوم جهانى بعنوان "متّحدين" شناخته شدند و يا ممالک انگلستان، فرانسه، امريکا و چند کشور ديگر که بنام متّفقين خوانده شدند، و امپراطوريهاى بزرگ تاريخ مانند امپراطورى هخامنشى که کورش، داريوش و خشايارشا هريک بنوبهٴ خود، خويش را پادشاه چهار گوشهٴ دنيا و فرمانرواى جهان و شاهنشاه همهٴ پادشاهان زمين مى‌شناختند، يا امپراطورى روم که براستى قسمت اعظم دنياى شناخته‌شدهٴ آن زمان را بزير سلطهٴ خود درآورده بود و امپراطورى اسلام و خلفاى اموى، عبّاسى، فاطمى و عثمانى که از جنوب شرقى آسيا تا غرب اروپا و شمال آفريقا را در اختيار گرفته بودند و حتّى امپراطورى‌هاى عصر حاضر مانند امپراطورى آلمان، بريتانيا، هلند، اسپانيا و ديگران که در دو روى کرهٴ زمين ملل غير اروپائى را بزير سلطهٴ خود در آورده و به‌غارت منابع اقتصادى آنان پرداخته‌اند و حتّى اتّحاديّه‌هاى نظامى مثل اتّحاديّهٴ آتلانتيک شمالی و پيمان ورشو که فقط براى چنگ و دندان نشان دادن به رقباى زورمند و احياناً دفاع در مقابل تهاجم ديگران ساخته و پرداخته گرديده بکلّى متفاوت بوده و ادنى مشابهتى با آنها ندارد.

شايد بين اين اتّحاديّهٴ جهانى و انجمن اتّفاق ملل و يا سازمان ملل متّحد بتوان مختصر مشابهتى پيدا کرد ولی چنانکه قبلاً نيز متذکّر شديم بعلّت عدم ضمانت اجرائى تصميمات اين سازمانها و نبودن تساوى حقوق بين کشورهاى عضو و از همه مهمتر اين‌که نمايندگان کشورها فقط و فقط حفظ منافع کشور خود را در نظر داشته و هيچگونه مسؤوليّتى در بارهٴ رفاه و سعادت ساير کشورها را وظيفهٴ خود نمى شمارند ذاتاً نمى‌تواند جانشين اتّحاديّهٴ جهانى مورد بحث گردد.

نظم بديع جهان آراى الهى

نکته ‌اى که توجه به آن شايان کمال اهميّت است آن است که اين اتّحاديهٴ جهانى فقط شالوده و مقدّمه براى نظم بديع حضرت بهاءالله و حلول عصر ذهبى جمال اقدس ابهى است و به فرمودهٴ حضرت ولی‌ّامرالله:

"تنها همين اتّحاد عالم مى‌تواند شالودهٴ نظم جهانى را که حضرت بهاءالله تصوير فرموده‌اند پى‌ريزى نمايد". (١٩)

بنابر اين اتّحاديهٴ مذکور همان حکومت جهانى بهائى و نظم بديع جهان آراى الهى نبوده و نمى‌تواند باشد چه باز هم بفرمودهٴ حضرت ولىّ‌امرالله:

"ادّعاى احاطه بر کلّيهٴ مفاهيم نظم فخيم بهاءالله براى وحدت عالم انسانى يا درک اهميّت آن در اين برهه از زمان حتّى از جانب پيروان ثابت قدمش حرکتى متهوّرانه محسوب مى‌شود و کوشش در تصوير همهٴ امکانات و تصرّفاتش و احصاء برکات آينده‌اش يا تصوير شکوه و جلال مقدّر آن حتّى در اين مرحلهٴ پيشرفته در تکامل حيات عالم انسان اقدامى عجولانه به شمار مى‌رود". (٢٠)

و همچنين مى‌فرمايند:

"هر نوع سازمانى که هنوز امکان دارد مساعى جمعى عالم انسانى به ابداع آن توفيق يابد. . . نمى‌تواند از حدّ صلح اصغر که شارع قدير اين امر اعظم بنفسه بدان اشارت فرموده است فراتر رود". (٢١)

بنابر اين آنچه در مورد حکومت متحدهٴ جهانى حضرت ولىّ‌امرالله به‌آن اشاره فرموده‌اند در حقيقت پيشنهادى است که بر اساس بيانات حضرت بهاءالله به‌ملل جهان پس از استقرار صلح اصغر ارائه داشته‌اند و بهيچوجه حکومت جهانى بهائى نمى‌باشد.

ما راجع به حکومت جهانى بهائى و استقرار نظم بديع حضرت بهاءالله و حلول عصر ذهبى شريعت جمال ابهى چيز زيادى نميدانيم و آنچه را مى‌توان بيان داشت فقط همان نکته ها و اشارات کلّى است که شارع مقدّس آئين الهى و مرکز ميثاق ابّ سماوى در الواح نازله و آثار مقدّسه بيان داشته و مبيّن آثار و ولىّ‌امر الهى ضمن تواقيع وتبيينات خود به آن اشاره فرموده و معهد اعلی، بيت‌العدل اعظم الهى، ضمن دستخطها و پيامهاى متوالی توجّه همگان را به آن معطوف داشته‌اند.

١ _ نظم نوينى بجاى همهٴ انظمهٴ جهان در عالم مستقر خواهد گرديد. حضرت بهاءالله مى‌‍فرمايند:

"عنقريب نظم جهان درهم پيچيده خواهدشد و نظم نوين جايگزين آن خواهد گرديد". (٢٢)

٢ _ حدود و احکام نازله از قلم اعلی من دون استثناء و براى همهٴ مردم جهان لازم الاجرا خواهد بود. حضرت بهاءالله مى‌فرمايند:

"اشراق سوّم اجراى حدود است چه که سبب اوّل است ازبراى حيات عالم". (٢٣)

حضرت ولىّ‌امرالله مى‌فرمايند:

"از طرف ديگر صلح اعظم به نحوى که حضرت بهاءالله طرح فرموده‌اند. ... نمى‌تواند جز بر اساس تعاليم ملکوتى اين نظم جهانى که به نام مقدّس حضرت بهاءالله منسوب گرديده تأسيس شود". (٢٤)

و همچنين مى‌فرمايند:

"بايد معتقد شويم که تاريکترين لحظات مقدّم بر طلوع عصر ذهبى آئين الهى هنوز فرا نرسيده است". (٢٥)

٣ _ به‌موجب نصّ صريح جمال ابهى در لوح اتّحاد "وحدت نفوس" بين افراد بشر حکمفرما خواهد شد. حضرت ولىّ‌امرالله مى‌فرمايند:

"هرچند ارکان نظم ادارى مرتفع گشته و مرحلهٴ تکوين دور بهائى آغاز شده ولی ملکوت موعودى که مقدّر است با به ثمر رسيدن نهال مؤسّسات آئين نازنينش بر کرهٴ زمين مستقرّ گردد هنوز چهره نگشوده است . . . هنوز وحدت اصليّهٴ نوع بشر شناخته نشده و يگانگى عالم انسانى اعلان نگرديده و علم صلح اعظم به اهتزاز در نيامده‌است". (٢٦)

و همچنين ميفرمايند:

"اين نظم بديع جهانى که وعودش در شريعت حضرت بهاءالله مندمج و اصول اساسيّه‌اش در آثار مرکز ميثاق مصرّح حدّ اقلّ متضمّن وحدت تمامى نوع بشر است". (٢٧)

٤_ همهٴ افراد کرهٴ ارض در ظلّ يک ديانت واحد در خواهند آمد. حضرت بهاءالله مى‌فرمايند:

"و الّذى جعله‌اللهُ الدّرياقَ الاعظم والسّببَ الاتمّ لصحّته هو اتّحادُ من علی الارض علی امرًٍ واحدٍ و شريعةٍ واحدة". (٢٨)

٥ _ بيت‌العدل اعظم الهى يگانه مرجع حکومت جهانى بهائى و مجموعهٴ قواى مقنّنه، اجرائيّه، و قضائيّه در کرهٴ خاک محسوب گرديده و قوانين موضوعهٴ آن‌(در‌مواردغير‌منصوصه)‌براى افراد‌بشر و‌همهٴ جماعات و ملل لازم‌الاتّباع است.

حضرت بهاءالله مى فرمايند:

"اشراق هشتم چونکه هر روز را امرى و هر حين را حکمى مقتضى لذا امور به بيت العدل راجع تا آنچه مصلحت وقت دانند معمول دارند". (٣٩)

و باز مى‌فرمايند:

"اسّ اعظم که ادارهٴ خلق به آن مربوط و منوط آن که وزراى بيت العدل صلح اکبر را اجرا نمايند". (٣٠)

و نيز مى‌فرمايند:

"کلمة الله در ورق هشتم از فردوس اعلی. بايد امناى بيت‌عدل مشورت نمايند آنچه را پسنديدندمجرى دارند انّه يلهمهم ما يشاء و هو المدبّر العليم". (٣١)

و باز مى فرمايند:

"امور سياسيّه راجع است به بيت عدل". (٣٢)

حضرت عبدالبهاء مى‌فرمايند:

"هر مسئلهٴ غير منصوصه راجع به بيت عدل عمومى آنچه با‌لاتّفاق و يا به اکثريّت آراء تحقّق يابد همان حقّ و مرادالله است". (٣٣)

حضرت ولىّ‌امرالله مى‌فرمايند:

"و چون دين بهائى در جمهور خلايق شرق و غرب نفوذ نمايد . . . آنوقت بيت‌العدل اعظم به ذروهٴ قدرت و سلطهٴ خود خواهد رسيد و به عنوان اعلی مقام ممالک متحّدهٴ بهائى جميع حقوق و وظايف و مسئوليّت هاى متعلّق به‌يک حکوت‌‌علياى جهانى را به‌عهده خواهد گرفت". (٣٤)

٦ _ عالم تحت لواى يک خانوادهٴ‌ جهانى‌ در‌خواهد آمد. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:

"از جمله . . . عَلَم الهى به جميع امّتها بلند خواهد شد يعنى جميع ملل و قبائل در ظلّ آن علم که نفس آن نهال ربّانى است در آيند و ملّت واحده گردند و ضدّيت دينيه و مذهبيّه و مباينت جنسيّه و نوعيّه و اختلافات وطنيّه از ميان برخيزد و کلّ دين واحد و قوم واحد شوند و در وطن واحد که کرهٴ ارض است ساکن گردند". (٣٥)

بيت‌العدل اعظم الهى در "وعدهٴ صلح جهانى" چنين اعلام مى‌دارد:

"صلح پايدار در ميان ملل هرچند مرحله‌اى‌است مهمّ و ضرورى امّا حضرت بهاءالله بنفسه آن را مقصد غائى تکامل اجتماعى نوع انسان نمى‌دانند زيرا ماوراى تمام اينها يک مقصد غائى عالی نهفته است که عبارت است از اتّحاد و اجتماع اهل عالم تحت لواى يک خانوادهٴ جهانى." (٣٦)

٧ _ بفرمودهٴ حضرت بهاءالله در لوح اتّحاد وحدت نفوس، وحدت قول، وحدت دين، وحدت مال و وحدت مقام تأمين گشته و مؤاسات در عوض مساوات بين نفوس بشرى حکم‌فرما خواهد شد. (٣٧)

٨ _ بفرمودهٴ حضرت عبدالبهاء در لوح هفت شمع اتّحاد وحدت سياسى، وحدت آراء در امور عظيمه، وحدت آزادى (حدّ قانون و تساوى افراد اجتماع در مقابل قوانين و مقرّرات)، وحدت لسان (‌زبانهاى دوگانهٴ عمومى و ملّى بالمآل به‌يک زبان بين‌المللی منجرّ خواهد شد) در عالم انسان استقرار خواهد يافت . (٣٨)

٩ _ و بالاخره صلح اعظم و وحدت عالم انسانى، هدف نهائى و غائى امر جمال قدم، در بسيط غبرا رخ خواهد گشود.

درخاتمهٴ مقال بيان حضرت ولىّ امرالله را در مورد نظم فريد الهى ياد‌آور مى‌شويم که مى‌فرمايند:

"قياس اين نظم فريد الهى با نظامات متنوّعه‌اى که عقول بشرى در ادوار مختلفهٴ تاريخيّه براى ادارهٴ مؤسّسات خويش ايجاد کرده‌اند کاملاً خطاء است. نفس اين قياس بخودى خود مى‌رساند که به شأن و منزلت صنع بديع مؤسّس عظيم‌الشّأنش پى نبرده‌ايم و چون در نظر آريم که اين نظم بديع عيناً همان مدنيّت الهيّه‌اى است که شريعت غرّاى حضرت بهاءالله بايد در ارض مستقرّ سازد، البتّه چنين مقايسه‌اى را جايز نشماريم . . . هيچ نوع از انواع حکومات . . . نمى‌تواند مماثل و مطابق نظم ادارى بديعى بشمار آيد که بيد اقتدار مهندس کاملش ترسيم و تنظيم گشته‌است." (٣٩)

مآخذ

١ _ حضرت ولىّ‌امرالله، نظم جهانى حضرت بهاءالله‌، مؤسّسهٴ انتشارات امريکا، ١٩٤٤، ص ٤٢
٢ _ بيت‌‌العدل اعظم، وعدهٴ صلح جهانى، لجنهٴ نشر آثار امرى لانگنهاين آلمان، اکتبر ١٩٨٥، ص ١٧
٣ _ حضرت بهاءالله، اصول عقائد بهائيان، از انتشارات محفل روحانى آلمان اگست ١٩٨٢، ص ٣٧
٤ _ مآخذ بالا، ص ٣٧
٥ _ حضرت عبدالبهاء، مائدهٴ آسمانى جلد ٥، ص ١١
٦ _ حضرت عبدالبهاء، مکاتيب عبدالبهاء جلد ٦، ص ١٧٨
٧ _ حضرت بهاءالله، اصول عقائد بهائيان، ص ٥٤
٨ _ بيت‌العدل اعظم الهى، مجلّهٴ پيام بهائى شمارهٴ ١٩٣ ص ١٧
٩ _ دائرة‌المعارف بريتانيکا
١٠_ بيت‌العدل اعظم، وعدهٴ صلح جهانى، ص ٢٥
١١_ مأخذ بالا، ص ٢٥
١٢_ مأخذ بالا، ص ٢١
١٣_ حضرت ولىّ‌امرالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ترجمهٴ جمشيد فنائيان، مؤسّسهٴ انتشارات بهائى هندوستان، ١٩٨٦، ص ١٠٤
١٤_ مأخذ بالا، ص ١٠٣
١٥_ مأخذ بالا، ص ١٠٤
١٦_ مأخذ بالا، ص ١٠٤
١٧_ مأخذ بالا، ص ١٠٣
١٨_ مأخذ بالا، ص ١٠٥
١٩_ حضرت ولىّ‌امرالله، نظم جهانى حضرت بهاءالله، ص ٤٤
٢٠_ حضرت ولىّ‌امرالله، ارکان نظم بديع، تأليف غلامعلی دهقان، مؤسّسهٴ‌‌ملّى مطبوعات امرى، ١٣٥ بديع، ص ٧
٢١_ حضرت ولىّ امرالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ص ٤
٢٢_ حضرت بهاءالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ص ٢
٢٣_ حضرت بهاءالله، بيت‌العدل اعظم، تأليف هوشنگ گهر‌ريز، لجنهٴ ملّى نشر آثار امرى لانگنهاين آلمان، ١٤٦ بديع، ص ١٠
٢٤_ حضرت ولىّ‌امرالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ص ٥
٢٥_ مأخذ بالا، ص ١٤
٢٦_ مأخذ بالا، ص ١٦
٢٧_ مأخذ بالا، ص ٢
٢٨_ حضرت بهاءالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ص ٦
٢٩_حضرت بهاءالله، بيت‌العدل اعظم، ص ٨
٣٠_ مأخذ بالا، ص ٩
٣١_ مأخذ بالا، ص ٢٠
٣٢_ مأخذ بالا، ص ٨
٣٣_ حضرت عبدالبهاء، بيت‌العدل اعظم، ص ٣٠
٣٤_حضرت ولىّ‌امرالله، نظم جهانى حضرت بهاءالله‌، ص ٧
٣٥_ حضرت ولىّ‌امرالله، جلوهٴ مدنيّت جهانى، ص ١٠٦
٣٦_ مأخذ بالا، ص ٥
٣٧_ حضرت بهاءالله، ادعيهٴ حضرت محبوب، لوح اتّحاد
٣٨_ حضرت عبدالبهاء، نظم جهانى حضرت بهاءالله‌، ص ٣٨
٣٩_ حضرت ولىّ‌امرالله، دور بهائى، ترجمهٴ لجنهٴ ملّى ترجمهٴ نشر آثار امرى ايران، لجنهٴ ملّى نشر آثار امرى لانگنهاين آلمان، ١٤٤ بديع ص ٨٦

نگاهی کوتاه به خدمات آموزشی بهائیان به جامعۀ ایرانی

علم و دین اگرچه بر اثر تجارب تلخ بشری و سوء استفاده از دین که متأسفانه هنوز هم بشدت ادامه دارد، ظاهراً مخالف و مغایر و آشتی ناپذیر بنظر می‌رسند، ولی از دیدگاه آئین بهائی دو روی یک سکۀ هستند که هر یک از یک منظر حقیقت را جستجو می‌کند و حقایق مادی یا معنوی را بر بشر آشکار می‌سازد. با این نگرش، آموزش و پرورش و تحصیل علم و دانش در آئین بهائی جایگاه خاصی دارد و از یک نظر لازمۀ ایمان به این آئین است. حضرت بهاءالله تحصیل علم را بر همه لازم شمرده‌اند، می‌فرمایند"علم بمنزله جناح است از برای وجود و مرقات است از برای صعود تحصيلش بر کلّ لازم".
حضرت عبدالبهاء در مورد آموزش و پرورش می‌فرمایند: "در کتاب الهی در این دور بدیع تعلیم و تربیت امر اجباری است نه اختیاری". با توّجه به این تأکید می‌توان گفت کسب علم و دانش برای بهائیان از واجبات دینی بشمار می‌رود. در این ارتباط، محرومیت جوانان بهائی ایران از تحصیل در واقع از دید جامعۀ بهائی نه تنها محرومیّت تحصیلی است، بلکه بازداشتن این جامعه و جوانان آن از انجام یکی از فرائض دینی خود نیز محسوب می‌شود. دقیقاً بهمین لحاظ است که جامعۀ بهائی در شرایطی چنین دشوار با فداکاری و از جان گذشتگی در صدد فراهم نمودن وسائل کسب علم و دانش برای جوانان محروم از تحصیل خود می‌باشد.
ممانعت جوانان بهائی از تحصیلات عالی در ایران یکی از تضییقات دردناک و متعددی است که بر جامعۀ قانونمند و صلح طلب بهائی در این سرزمین تحمیل گردیده است. بهائیان بر طبق روش صلح جویانۀ خود، در قبال این ستم آشکار که نمایانگر نقض فاحش حقوق بشر در ایران می‌باشد، به شیوه‌ای مثبت و مسالمت آمیز واکنش نشان داده و خود با ابتکاری مردمی کوشیده‌اند که وسائل آموزش و پرورش نسل جوان خود را بطور خصوصی فراهم سازند. بسیار جای تأسف و تألم است که یک چنین اقدام آرام آموزشی که اصولاً در هر جامعۀ دیگری به عنوان یک حرکت مردمی در جهت توسعۀ اجتماعی مورد استقبال اولیای امور قرار می‌گیرد، در ایران بارها مورد حملات ناجوانمردانه واقع گردیده و اساتید و دانشجویانی که گناهی جز کسب علم و دانش نداشته‌اند بازداشت و زندانی شده‌اند. ولی از آنجائی که تعلیم و تربیت برای جامعۀ بهائی از ضروریات حتمی است، این فعالیّت آموزشی ادامه پیدا کرده است.
جامعۀ ستمدیدۀ بهائی ایران از بدو شکل گیری در کشوری که زادگاه این آئین است پیوسته تحت ضربات سنگین ظلم و ستم در ابعادی وسیع قرار داشته و اکنون نیز در وطن خود در معرض بزرگترین تبعضیاتی است که تاکنون جامعه‌ای بخود دیده است، با این حال بطوری که اوراق تاریخ افتخار آمیز آن نشان می‌دهد همواره تحت سخت‌ترین شرایط نه تنها در تعلیم و تربیت کودکان و جوانان خود کوشا بوده بلکه خدمات آموزشی و فرهنگی ارزنده‌ای به سرزمین خود نیز ارائه داده است. بهائیان بر اساس تعالیم خود که تأکید زیاد بر تعلیم و تربیت دارد همواره در طول تاریخ پر نشیب و فراز خود در گسترش آموزش و پرورش پیشقدم بوده‌اند.
شواهد تاریخی نشان می‌دهد که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که جامعۀ ایرانی بیش از هر زمان به اصلاحات سازنده در زمینه‌های مختلف و بخصوص آموزش و پرورش نیازمند بود، بهائیان با تأسیس مدارس مدرن به سبک اروپائی خدمات بس ارزنده‌ای به این آب و خاک نمودند. زمانی که بهائیان به تأسیس مدارس جدید در ایران دست زدند، نظام آموزشی مملکت بسیار نارسا و اسفبار بود. کودکان ایرانی اکثراً در مکتب خانه‌های قدیمی که فاقد هر گونه امکانات آموزشی بود درس می‌خواندند. موادّ درسی آنها صرفاً منحصر بود به قرائت قرآن، آنهم بدون آنکه معانی آن را درک کنند. در چنین اجتماعی، بهائیان با ایمانی که به تعالیم پیشرفتۀ آئین خود داشتند و با پشتکاری قابل تحسین، به هدف سوادآموزی به کودکان ایرانی و نشر علم ودانش، مدارس نوینی تأسیس نمودند که شهرت و اعتبار آن زبانزد خاص و عام گردید. برخلاف مدارس سایر اقلیّت‌های مذهبی، در این مدارس از آموزش علوم دینی بهیچوجه خبری نبود. اصولاً مدارس بهائی مطالعات مذهبی را جزو برنامۀ درسی خود قرار نمی‌داد و در واقع موادّ درسی آن با آنچه در آن زمان در مدارس کشورهای پیشرفته دنیا معمول بود برابری می‌نمود. بتدریج این مدارس بخاطر روش و محتوای پیشرفتۀ خود و معلمین و مدرسین فاضل و مجرّب و بالا بودن موازین آموزشی توّجه بسیاری از خانواده‌های ایرانی را جلب نمود که با اشتیاق فرزندان خود را به این مدارس می‌فرستادند، بخصوص که پذیرش در این مدارس منحصر به محصلین بهائی نبود، بلکه بر اساس روح خدمت به وطن، درهای آن بروی همه گشوده بود.
با وجود آنکه جامعۀ بهائی در طول تاریخ خود به علت تبلیغات و تحریکات متعصبین مذهبی که تاب تحمّل دگراندیشی دینی را نداشتند همواره هدف مخالفت‌ها و حملات بهائی ستیز بود، ولی در آن زمان بخاطر جنبش روشنفکری ایران و نیاز شدید مملکت به اصلاحات در اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی و توّجه خاص مظفرالدینشاه و بعداً رضاشاه به تجّدد و مدرنیزه کردن مملکت، از این اقدام آموزشی مفید و بموقع استقبال گردد و به این مدارس امکان فعالیّت داده شود. بدیهی است مدارس بهائی در جوّ تعصّب آمیز آن زمان به نام مدارس بهائی معروف نبود و وزارت آموزش و پرورش هم آنها را به عنوان مدارس خصوصی که زیر نام افراد فعالیّت می‌کردند به رسمیّت شناخته بود. اولین مدرسۀ نوینی که بهائیان در ایران تأسیس نمودند مدرسۀ پسرانه "تربیت" در تهران بود که در سال 1899 گشایش یافت. پس از آن مدرسۀ دخترانۀ "تربیت" در تهران افتتاح شد و بتدریج بهائیان در مراکز استان‌ها و شهرهای دیگر و حتی روستاهائی که جمعیّت بهائی داشت اقدام به تأسیس مدارس جدید پسرانه و دخترانۀ نمودند. گفتنی است که بهائیان از پیش گامان تأسیس مدارس دخترانه در ایران هستند. وجود مدارس دخترانۀ بهائی در آن زمان یعنی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در شهرها و بعضی از روستاهای ایران، زمانی که حتّی در پایتخت کشور بندرت مدرسۀ دخترانه وجود داشت خود گامی مؤثّر در پیشبرد تعلیم و تربیت دختران و آزادی زنان در ایران محسوب می‌شود.
برتری مدارس بهائی بر سایر مدارس در آن بود که علاوه بر موادّ درسی تعین شده از طرف وزارت آموزش و پرورش، این مدارس بمنظور گسترش دامنۀ دانش و مهارت محصلین خود دروسی اضافی نیز ارائه می‌دادند. این دروس فوق العاده موادّ درسی تازه‌ای مانند زبان‌های فرانسه و انگلیسی، کارهای هنری مانند تعلیم موسیقی و آواز، هنر تئاتر، نقاشی، فنّ خطابه، آداب معاشرت، فعالیّت‌های ورزشی مانند بازی چوگان و نیز برای دختران گلدوزی، بافتنی، تدبیر منزل و آشپزی بود. مدارس بهائی و شاید بعضی از مدارس خارجی در ایران از جمله اولین مدارسی بودند که مدّت‌ها قبل از سایر مدارس دارای تسهیلات جدید آموزشی مانند تخته سیاه، نقشۀ جغرافیا، میز و نیمکت، آزمایشگاه و کتابخانه بودند. از جمله تسهیلات مدارس بهائی در شهرستان‌ها که با توّجه به موقعیّت و امکانات آن زمان قابل ملاحظه می‌باشد کتابخانۀ مدرسۀ تأیید در همدان با 4000 جلد کتاب به زبان‌های فارسی، انگلیسی، فرانسه و عربی بود.
در مورد استاندارد عالی آموزشی مدارس بهائی، مدارک و شواهد موجود نشان می‌دهد که با وجود جوّ خصمانه‌ای که بر اثر تبلیغات منفی متعصبّین در ایران علیه بهائیان وجود داشت، اولیای امور و مأمورین رسمی و بازرسین وزارت آموزش و پرورش که بطور مرّتب وضع مدارس را زیر نظر داشتند و از نزدیک شاهده فعالیّت‌های آموزشی مدارس بهائی بودند، آنچنان تحت تأثیر پیشرفت‌های این مدارس قرار می‌گرفتند که بی اختیار زبان به تحسین و تمجید می‌گشودند. مثلاً مدرسۀ تربیت که از جمله اولین مدارس جدید در تهران بود، پیوسته زیر نظر دقیق دولت و بازرسین تیزبین وزارت آموزش و پرورش قرار داشت. مدارک متعددی به امضای وزیر وقت آموزش و پرورش یا هیئت بازرسین آن وزارتخانه خطاب به مدیران مدارس پسرانه و دخترانۀ تربیت موجود است که این مدارس را از نظر مقررات و موازین وزارت آموزش و پرورش، سطح معلومات محصلین و استانداردهای آموزشی و تربیتی و مدیریّت دارای بالاترین مقام در بین مدارس ایران معرفی می‌کند. ناگفته نماند که بسیاری از فارغ التحصیلان مدرسه پسرانۀ تربیت تهران بواسطۀ عمق و وسعت دانشی که در مدرسه کسب کرده و تعلیم و تربیت ممتازی که از آن برخوردار شده بودند بعداً توانستند به مقامات و مشاغل عالی مملکتی در دولت یا بخش خصوصی برسند.
مدرسۀ دخترانۀ تربیت نیز به بهمین نحو در بین مدارس دخترانه دارای بالاترین استاندارد آموزشی بود. بسیاری از معلیمن این مدرسه از زنان بهائی تحصیلکردۀ و معلمین مجرّب آمریکائی بودند که بمنظور کمک به هم مسلکان خود در ایران و تعلیم و تربیت دختران بهائی با فداکاری فراوان ترک یار و دیار کرده و به این سرزمین مقدّس که زادگاه آئینشان بود سفر کرده و در شرایط دشوار آن زمان ایران، با دستمزدی ناچیز به تدریس و تعلیم کودکان و نوجوانان بهائی و غیربهائی این مدرسه همت گماشته بودند. در واقع فداکاری این افراد و دیگر معلمین فاضل و دلسوز ایرانی بود که موجب شهرت و اعتبار این مدرسه گردید.
همانطور که اشاره شد بغیر از مدارس پسرانه و دخترانۀ تربیت، مدارس جدید دیگری در شهرهای مختلف ایران و حتّی بعضی از قصبات و روستاهای کوچک توسط بهائیان تأسیس گردید که هر یک از آنها بنوبۀ خود از بهترین مدارس محلی شناخته می‌شد و نه تنها بهائیان، بلکه بسیاری از خانواده‌های برجسته و متنفذ محلی نیز فرزندان خود را اعم از پسر و دختر به این مدارس می‌فرستادند. این مدارس در کاشان، قزوین، همدان، یزد، شیراز، نجف آباد،اردستان، آران، آباده، نیریز، بابل، ساری، شهمیرزاد، سنگسر، و نیز سیسان، ایول از توابع شهرستان ساری در استان مازندران، مریم آباد و مهدی آباد از توابع یزد، تاکر و ماهفروزک در مازندران و بسیاری از شهرها و روستاهای دیگر تأسیس گردید. گفتنی است که اولین محصلین دختر که در شهر یزد موّفق به دریافت گواهینامۀ کلاس ششم ابتدائی شدند از مدرسۀ دخترانۀ تربیّت یزد بودند. ذکر نام و جزئیات همۀ این مدارس و خدمات آموزشی آنها بسیار وسیع و گسترده است که البّته در این مختصر نگنجد.
هرچند مدارس بهائی در زمان خود بخاطر موازین عالی آموزشی پیوسته مورد تحسین و تمجید بسیاری از فرهیختگان و فرهنگ دوستان جامعۀ ایرانی بود و توّجه بسیاری از مردم را به خود جلب نمود، ولی از سوی دیگر در معرض مخالفت‌های شدید عناصر متعصّب و سنت گرای جامعه و بخصوص روحانیون نیز قرار داشت. بطور کلی مدارس بهائی بین سال‌های 1899 و 1934 در ایران فعالیّت داشتند. در طی این سال‌ها هر یک از این مدارس در نقاط مختلف ایران هدف دشمنی، حسادت، مخالفت و حملات فراوانی بود که این مخالفت‌ها اساساً انگیزۀ مذهبی داشت. تعالیم متجدّد و پیشرفتۀ این آئین و بخصوص عدم گرایش مذهبی در موادّ درسی این مدارس موجب استقبال طبقات روشنفکر، تحصیلکرده و سکولار از این مدارس شده بود و این امر بیش از پیش دشمنی و تعصّب مردمان قشری متعصّب را نسبت به این مدارس بر انگیخته بود.
جای بسی تأسف است که در این دوران پیشرفتۀ قرن بیست و یکم، هنوز تعصبّات جاهلیه بر ایران حکمفرما است و جامعۀ بهائی و سایر گروه‌های دگراندیش که می‌توانند در پیشرفت و شکوفائی این سرزمین نقشی سازنده داشته باشند، در معرض انواع ظلم و ستم و محدودیت‌ قرار دارند و بهائیان که پیشگامان تعلیم و تربیت در هر جامعه‌ای هستند در نهایت بی انصافی از تحصیلات عالی محروم و از فعالیّت‌های سالم آموزشی ممنوع شده‌اند.
منابع
1- کتاب The Forgotten Schools نوشتۀ دکتر سلی شاهور

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

آموزه های اساسی آئین بهائی



حضرت بهاءالله مي‌فرمايند: «... مقصود، اصلاح عالم و راحت امم بوده. اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتحاد و اتّفاق، و آن حاصل نشود مگر به نصايح قلم اعلي... قسم به آفتاب حقيقت، نور اتّفاق، آفاق را روشن و منور سازد.»(1)

همچنين مي‌فرمايند: «اي اهل عالم، فضل اين ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نموديم و آنچه علّت الفت و اتحاد و اتّفاق است ثبت فرموديم.»(2)

پس راهي كه ديانت بهائي براي اصلاح عالم و راحت مردم پيشنهاد مي‌كند اتحاد و اتّفاق يا وحدت عالم انساني است؛ و همهء تعاليم الهي در اين ديانت متوجه به تحقّق اين هدف عظيم است. دنيا خواه ‌ناخواه به سمت جهاني‌شدن پيش رفته و مي‌رود، يعني هيچ موضوعي را نمي‌توان پيدا كرد،كه مستقيم يا غيرمستقيم، جنبهء جهاني نداشته باشد. پس براي حلّ مشكلات جهان و برقراري راحت و آسايش افراد ِ انسان همكاري عمومي در سطح جهاني لازم است. بنابراين تا وحدت عالم انساني تحقق نيابد هيچ يك از مشكلات عالم حلّ نخواهد شد.

اما براي تحقق وحدت عالم انساني چه بايد كرد؟ ديانت بهائي براي رسيدن به اين هدف راه‌حلي چند بُعدي ارائه مي‌دهد كه مي‌توان آن را در اصطلاح " نظم بديع" خلاصه كرد. منظور از نظم بديع مجموعۀ احكام و مبادي روحاني و اداري ديانت بهائي است. احكام، قوانيني است كه براي تنظيم زندگي فردي و اجتماعي انسان وضع شده‌است. مبادي اداري اصول حاكم بر تشكيلات اداره‌كنندهء جامعهء بهائي است. مبادي روحاني آموزه‌هاي اساسي ديانت بهائي است كه اعتقاد و عمل به آنها راه حل اصلي مشكلات عالم است. در اين مقاله به بررسي مبادي روحاني، كه درحقيقت شامل تعاليم اساسي دين بهائي است، مي‌پردازيم و بررسي احكام و مبادي اداري را به مقالات آينده موكول مي‌نماييم.

آنچه در درجهء اول اهميت قرار دارد ايجاد اعتقاد و تعهّد به وحدت عالم انساني در همهء افراد بشر است. اگر اين تعهّد در سطح اقدامات و افكار باقي بماند، ثمرات آن محدود و ناپايدار خواهد بود؛ تنها در صورتي مي‌توان به تعهّدي پايدار و عميق دست يافت كه به سطح ايمان وارد شود، و بنابراين اعتقاد به حقيقت و اساس اديان الهي از ضروري‌ترين عوامل به شمار مي‌رود.

حضرت بهاءالله مي‌فرمايند: «فَانْظُروا الْعالَمَ كَهَيْكَلِ اِنْسانٍ اِنَّهُ خُلِقَ صَحيحاً كامِلاَ فَاعْتَرَتْهُ الْاَمْراضُ بِالْاَسْبابِ الْمُختلفةِ المُتَغايِرَه و ماطابَتْ نَفْسُهُ في يَوْمٍ بَلِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ اَطِبّاءَ غيرِ حاذقة ... وَالّذي جَعَلَهُ اللُهُ الدِّرياقَ الْاَعْظَمَ وَ السَّبَبَ الْاَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَي الاَرْضِ عَلَي اَمْرٍ واحِدٍ وَ شَريعةٍ واحده»(3)

يعني عالم را مثل هيكل انسان ببينيد كه سالم و كامل خلق شده و بيماري هايي به وسايل وسبب هاي مختلف به آن عارض شده است و چون پزشكان غيرحاذق به معالجهء آن پرداخته‌اند نه تنها بهبود نيافته، بلكه روز به روز بيماري‌اش شدت پيدا كرده است ... آنچه خداوند آن را بهترين دارو براي معالجهء آن مقرّر فرموده است اتحاد اهل زمين بر يك امر و يك شريعت است.

بنابراين يكي از مهمترين تعاليم ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تبليغ است، يعني ترويج ايمان و اعتقاد به اساس اديان الهي كه تنها راه ايجاد تعهّدي پايدار و عميق به هدف متعالي وحدت عالم انساني است. تبليغ در ديانت بهائي را نبايد با تبليغات تجاري يا تبليغات ساير اديان اشتباه كرد. برخلاف تبليغات تجاري كه هدف از آن صرفاً فروش هرچه بيشتر محصول است و در نتيجه نه صداقت فروشنده اهميتي دارد و نه آگاهي حقيقي خريدار، تبليغ در ديانت بهائي به اين معني است كه دين الهي را آنگونه كه واقعاً هست به افراد معرفي كرد تا آگاهي حقيقي پيدا كنند، به همین دلیل است که در امر بهائی، برای معادل انگلیسی تبلیغ، کلمهء"teaching"به کار رفته است؛ اينكه افراد ايمان مي‌آورند يا نه فقط به خودشان مربوط است، چون دين كالايي نيست كه بخواهيم بفروشيم و سودي از اين راه به دست آوريم، بلكه هديه‌اي است كه مي‌بخشيم. همچنين برخلاف گذشته كه پيروان از جنگ و جهاد نيز براي گسترش دين الهي استفاده مي كردند، بهائيان، طبق حكم و تأكيدات صريح و مكرّر حضرت بهاءالله، مأمورند كه صرفأ با محبت وخلوص از طريق بيان و تشريح آئينشان تبليغ نمايند؛ يعني كلام الهي به افراد عرضه مي‌شود تا قوّهء خلّاقهء آن در روح و جان ايشان اثر نمايد؛ همچنين مشاهدهء تأثيرات تديّن حقيقي بر افراد و جوامع، خود بهترين برهان حقّانيت و خلّاقيت اين كلمات است. اين است كه حضرت بهاءالله مي‌فرمايند: «اي اهل بهاء، با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نماييد. اگر نزد شما كلمه و يا جوهري است كه دون[= غير] شما از آن محروم، به لسان محبت و شفقت القا نماييد و بنماييد، اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل، والّا او را به او گذاريد و دربارهء او دعا نماييد، نه جفا.»(4)

تديّني كه ديانت بهائي خواهان ترويج و تبليغ آن است تمسّك به مجموعه‌اي از اعتقادات و اعمال تعصب‌آميز و خشك ظاهري نيست، بلكه مفهومي بسيار وسيع تر و مهم تر دارد. حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «ديانت عبارت از عقايد و رسوم نيست. ديانت عبارت از تعاليم الهی است که محيی عالم انسانی است و سبب تربيت افکار عالی و تحسين اخلاق و ترويج مبادی عزّت ابديّهء عالم انسانی است».(5)

تعليم ديگر آن كه،حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: "دين بايد مطابق علم و عقل باشد. اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زيرا خدا عقل به انسان داده تا ادراک حقائق اشياء کند؛ حقيقت بپرستد. اگر دين مخالف علم و عقل باشد ممکن نيست سبب اطمينان قلب شود، چون سبب اطمينان نيست، اوهام است، آن را دين نمي‌گويند. لهذا بايد مسائل دينيّه را با عقل و علم تطبيق نمود تا قلب اطمينان يابد و سبب سرور انسان شود."(6) اين تعليم به انسان ها كمك مي‌كند حقيقت اديان الهي را از آنچه تنها به مقتضاي زمان و مكان در ديني خاصّ وجود داشته است و از آنچه پيروان دين بر طبق خواسته‌ها و افكار خود بر آن افزوده‌اند تميز دهند. در اين صورت، از طرفي يكي از عوامل مهمي كه بسياري از افراد را از ايمان به دين باز مي‌دارد، يعني اينكه دين مخالف علم و عقل است، از ميان برداشته خواهد شد و از طرف ديگر همه متوجه خواهند شد كه اساس اديان الهي يكي است و اختلافات مذهبي براي هميشه از ميان نوع انسان رخت برخواهد بست.

همچنين حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «حضرت بهاءالله اعلان فرمود که دين بايد سبب الفت و محبّت باشد. اگر دين سبب عداوت شود نتيجه ندارد، بی دينی بهتر است، زيرا سبب عداوت و بغضاء بين بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دين سبب قتال و درندگی شود، آن دين نيست؛ بی دينی بهتر از آن است. زيرا دين به‌منزلهء علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دين سبب حرب و قتال شود البتّه بی دينی بهتر است.»(7) به اين ترتيب هدف اصلي اديان كه ايجاد محبت و اتحاد است به صراحت اعلام گرديده و يكي ديگر از موانع ايمان بسياري از افراد به دين، يعني اينكه دين باعث جنگ و اختلاف است، از ميان برداشته مي‌شود.

يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحرّي حقيقت است، يعني هر انساني بايد شخصاً و منصفانه به جستجوي حقيقت بپردازد و از تقليد بدون تفكّر يا تفكّر متعصبانه بپرهيزد. حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف است. تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا به نور حقيقت اين ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.»(8) انسان در اين روزگار به درجه‌اي رسيده است كه ديگر به تقليد محتاج نيست. در روزگار گذشته نه اكثريت مردم سواد داشتند و نه كتاب ها و منابع اطلاعاتي گوناگون در اختيار عموم قرار داشت، بنابراين بيشتر افراد ناچار بودند از اقليتي با سواد تقليد كنند، اما امروز چنين نيست و بنابر اين عادت ديرينهء تقليد بايد ريشه‌كن شود.

اما هر فرد براي رسيدن به حقيقت به مشورت با ديگران نياز دارد. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء «بارقهء حقيقت، شعاع ساطع از تصادم افكار است»(9) به اعتقاد بهائي هر تصميم‌گيري مهمي، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، بايد با مشورت همهء افراد درگير در آن صورت گيرد و نتيجهء مشورت نيز بايد به اتفاق آراء تعيين شود. يعني اگر همهء افرادي كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حُبّ و بغض و با نيّت كشف حقيقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسيد. اما اگر به دلايلي اتفاق آراء حاصل نشد بايد به اكثريت آراء اكتفا كرد و همه بايد نتيجهء تصميم‌گيري را بپذيرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بوده‌اند. به اين ترتيب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.

تعليم اساسي ديگر ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تعليم و تربيت اجباري و عمومي است، يعني همهء افراد انسان بايد از آموزش و پرورش بهره‌مند شوند. حتي اگر پدر و مادري نخواهند فرزندان خود را از اين امكان بهره‌مند سازند جامعه موظّف است آنان را به اين كار مجبور كند، تا آنجا كه در صورت لزوم حتي حق سرپرستي اطفال ممكن است از والدين آنها سلب شود. همچنين ضروري است كه اين تعليم و تربيت شامل تربيت اخلاقي و آموزش حقيقت دين و اصل اساسي وحدت عالم انساني باشد. حضرت عبدالبهاء در اين باره مي‌فرمايند: «تربيت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانين تربيت نيز از الزم امور، تا جميع بشر تربيت واحده گردند. يعنی تعليم و تربيت در جميع مدارس عالم بايد يکسان باشد، اصول و آداب يک اصول و آداب گردد تا اين سبب شود که وحدت عالم بشر از صِغَر سنّ در قلوب جای گيرد.»(10) براي روشن شدن بيشتر مفهوم و محدودهء "تعليم و تربيت يكسان" كه صرفأمربوط به اصول مشترك حياتي جهاني براي ايجاد و حفظ وحدت و صلح است و نه "يكسان سازي" اي كه منكر تنوّع آداب و فرهنگ اقوام مختلف است، توجه به سه بيان ذيل از حضرت عبدالبهاء مفيد است:

مي فرمايند:"اول بايد صلح و سلام بين افراد انساني تأسيس شود تا منتهي به صلح عمومي گردد"؛ " تاعقول بشري اتحاد حاصل نكند، هيچ امرعظيمي تحقق نيابد. حال صلح عمومي امريست عظيم، ولي وحدت ِ وجدان لازم است كه اساس اين امرعظيم گردد"؛ "به جهت اتحاد عالم انساني لازم است كه جميع بشر يك تربيت شوند...چون تربيت در جميع مدارس يك نوع شود...بنيان جنگ و جدال برافتد...زيرا اختلاف در تربيت، مورث جنگ وجدال[است]". به اين ترتيب، هم تكامل فردي حاصل مي‌شود و هم هدف وحدت عالم انساني تحقق مي‌يابد.

يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تساوي حقوق زنان و مردان است. حضرت عبدالبهاء در اين باره مي‌فرمايند: «تا مساوات تامّه بين ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّيات خارق‌العاده ننمايد. زنان يک رکن مهمّ از دو رکن عظيمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی. زيرا معلّم اطفال خردسال مادرانند، آنان تأسيس اخلاق کنند و اطفال را تربيت نمايند. بعد در مدارس کبری تحصيل ميکنند. حالا اگر مربّی و معلّم ناقص باشد چگونه مربّی کامل گردد؟ پس ترقّی نساء سبب ترقّی مردان است. لهذا بايد نساء را تربيت کامل نمود تا به درجهء رجال رسند. زنان هم همان تعليمات و امتيازات را به دست آرند تا همچنان که در حيات مشترک با رجالند، در کمالات عالم انسانی نيز مشترک شوند و البتّه اشتراک در کمال از نتائج تساوی در حقوق است. عالم انسانی را دو بال است: يک بال ذکور و يک بال اناث، بايد هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا يک بال قوی و يک بال ضعيف، مرغ پرواز نکند.»(11)

البته منظور از اين تساوي آن نيست كه هيچ تفاوتي بين زنان و مردان وجود ندارد( مثلاً حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند كه زنان رقيق‌القلب‌ترند)، بلكه منظور « تربيت و تعليم و ترقّی و رعايت و حرمت زنان است»(12) و مشاركت آنان در تصميم‌گيري‌هاي مهم جوامع، چنانكه حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «مساوات حقوق بين ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زيرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. اين جوانان در نزد مادران خيلی عزيزند هرگز راضی نمي شوند که آن ها در ميدان قتال رفته و خون خود را بريزند. جوانی را که بيست سال مادر در نهايت زحمت و مشقّت تربيت نموده، آيا راضی خواهد شد که در ميدان حرب پاره پاره گردد؟ هيچ مادری راضی نميشود ولو هر اوهامی به‌عنوان محبّت وطن و وحدت سياسی، وحدت جنسی، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگويند که اين جوانان بايد بروند و برای اين اوهامات کشته شوند. لهذا وقتي که اعلان مساوات بين زن و مرد شد يقين است که حرب از ميان بشر برداشته خواهد شد و هيچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.»(13)

يكي ديگر از تعاليم اساسي بهائي ترك تعصبات است. به اعتقاد بهائي تعصب انسانيت را از ميان مي‌برد، زيرا نوعي جانبداري از هر چيزي است كه مربوط به ما مي شود بدون توجه به حقيقت. حضرت عبدالبهاء دراين باره مي‌فرمايند: "تعصّب دينی، تعصّب مذهبی، تعصّب وطنی، تعصّب سياسی هادم بنيان انسانی است. اوّلاً دين يکی است زيرا اديان الهی حقيقت است. حضرت ابراهيم ندا به حقيقت کرد؛ حضرت موسی اعلان حقيقت نمود؛ حضرت مسيح تأسيس حقيقت فرمود؛ حضرت رسول ترويج حقيقت نمود؛ جميع انبياء خادم حقيقت بودند؛ جميع مؤسّس حقيقت بودند؛ جميع مروّج حقيقت بودند. پس تعصّب باطل است، زيرا اين تعصّبات مخالف حقيقت است. امّا تعصّب جنسی، جميع بشر از يک عائله اند، بندگان يک خداوندند، از يک جنسند، تعدّد اجناس نيست. مادام همه اولاد آدمند ديگر تعدّد اجناس اوهام است. نزد خدا انگليزی نيست، فرنساوی نيست، ترکی نيست، فرسی نيست. جميع نزد خدا يکسانند. جميع يک جنسند. اين تقسيمات را خدا نکرده، بشر کرده، لهذا مخالف حقيقت است و باطل است. هر يک دو چشم دارد، دو گوش، يک سر دارد، دو پا. در ميان حيوانات تعصّب جنسی نيست. در ميان کبوتران اين تعصّب نيست، کبوتر شرق با کبوتر غرب آميزش کند...پس چيزي كه حيوان قبول نمي كند، آياجايز است انسان قبول نمايد؟ و امّا تعصّب وطن. همهء روی زمين يک کره است، يک ارض است، يک وطن است. خدا تقسيمی نکرده، همه را يکسان خلق کرده، پيش او فرقی نيست. تقسيمی را که خدا نکرده، چطور انسان مي‌کند ؟ اينها اوهام است. اروپا يک قطعه است، ما آمده ايم خطوطی وهمی معيّن کرده‌ايم و نهری را حدّ قرار داده ايم که اين طرف فرانسا و آن طرف آلمانيا، و حال آنکه نهر برای طرفين است. اين چه اوهامی است ؟ اين چه غفلتی است؟ چيزی را که خدا خلق نکرده ما گمان مي‌کنيم و سبب نزاع و قتال قرار مي‌دهيم. پس همهء اين تعصّبات باطل است و در نزد خدا مبغوض. خدا ايجاد محبّت و مودّت نموده و از بندگانش الفت و محبّت خواسته. عداوت نزد او مردود است و اتّحاد و الفت مقبول.»(14)

تعليم اساسي ديگر ترك جنگ و برقراري صلح عمومي است. حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «جنگ هادم بنيان انسانی است، سبب خرابی عالم است و ابداً نتيجه ای ندارد و غالب و مغلوب هر دو متضرّر ميشوند. مانند آن است که دو کشتی به‌هم بخورد؛ اگر يکی ديگری را غرق کند کشتی ديگری که غرق نشده باز صدمه ميخورد و معيوب ميگردد.»(15) پس بايد اقداماتي انجام گيرد كه جنگ به كلي از ميان برود. برقراري صلح مستلزم طي مراحل متعددي است كه در آثار بهائي به عنوان صلح اصغر و صلح اكبر و صلح اعظم از آنها نام برده شده است.

حضرت بهاءالله دربارهء مرحلهء صلح اصغر، كه صلح ميان دولتهاي مستقل است، مي‌فرمايند: «سلاطينِ آفاق وَفّقَهُمُ الله بايد به اتّفاق به اين امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمايند. اميد آنکه قيام نمايند بر آنچه سبب آسايش عباد است. بايد مجلس بزرگی ترتيب دهند و حضرات ملوک و يا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمايند و از سلاح به اصلاح توجّه کنند. و اگر سلطانی بر سلطانی بر خيزد سلاطين ديگر بر منع او قيام نمايند. در اين صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه الّا علی قَدَر ٍمقدورٍ لِحفظِ بِلادِهِم[مگر به اندازهء لازم برای حفظ شهرهایشان].»(16)

مرحلهء بعد كه صلح اكبر نام دارد عبارت از تشكيل يك حكومت جهاني مافوق حكومتهاي ملي است. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «حضرت بهاءالله مي‌فرمايد که بايد هيئت محکمهء کبری تشکيل شود، زيرا جمعيّت امم هر چند تشکيل شد ولی از عهدهء صلح عمومی بر نيامد، امّا محکمهء کبری که حضرت بهاءالله بيان فرموده اند اين وظيفهء مقدّسه را به‌نهايت قدرت و قوّت ايفا خواهد کرد. و آن اين است که مجالس ملّيّهء هر دولت و ملّت يعنی پارلمانت، اشخاصی از نخبهء آن ملّت که در جميع قوانين حقوق بين دُوَلی و بين مِلَلی مطّلع و در فنون متفنّن و بر احتياجات ضروريّهء عالم انسانی در اين ايّام واقف، دو شخص يا سه شخص انتخاب نمايند به‌حسب کثرت و قلّت آن ملّت. اين اشخاص که از طرف مجلس ملّی يعنی پارلمانت انتخاب شده اند، مجلس اعيان نيز تصديق نمايند و همچنين مجلس شيوخ و همچنين هيئت وزراء و همچنين رئيس جمهور يا امپراطور، تا اين اشخاص منتخب عموم آن ملّت و دولت باشند. از اين اشخاص محکمهء کبری تشکيل مي‌شود و جميع عالم بشر در آن مشترک است، زيرا هريک از اين نمايندگان عبارت از تمام آن ملّت است. چون اين محکمهء کبری در مسئله ای از مسائل بين المللی يا بالاتّفاق يا بالاکثريّه حکم فرمايد، نه مدّعی را بهانه ای ماند نه مدّعی‌عليه را اعتراضی. هرگاه دولتی از دُوَل يا ملّتی از ملل در اجرای تنفيذ حکم مُبرَم محکمهء کبری تعلّل و تراخی نمايد عالم انسانی بر او قيام کند، زيرا ظهير اين محکمهء کبری جميع دول و ملل عالمند. ملاحظه فرمائيد که چه اساس متينی است.»(17)

اما مرحلهء صلح اعظم كه مقصد اصلي ديانت بهائي است صلح حقيقي ميان عموم انسان هااست. حضرت ولي امرالله در مورد اين مرحله از صلح جهاني مي‌فرمايند: «امّا صلح اعظم به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً بايد متعاقب زمانی تحقّق يابد که جنبه‌های روحانی و معنوی بر جهان غلبه يافته باشد يعنی زمانی که جميع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند و چنين صلحی بر هيچ اساسی مرتفع نگردد و هيچ دستگاهی آن را حفظ نتواند مگر آنکه بر پايه احکام و قوانين الهی استوار باشد و آن احکام و تعاليم در نظم جهانی بديعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.»(18)

يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي براي تحقق وحدت عالم انساني وحدت زبان و خط است، يعني يك زبان و خط بين‌المللي انتخاب يا اختراع شود كه علاوه بر زبان مادري در همهء مدارس عالم آموزش داده شود تا همهء مردم عالم بتوانند به راحتي با هم ارتباط برقرار نمايند و سوءتفاهمات و موانع ارتباطي از ميان برداشته شود. حضرت عبدالبهاء در اين باره مي‌فرمايند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله اين است که بايد جميع ملّت از اهل معارف و علوم اتّفاق کرده يک لسان انتخاب يا ايجاد نمايند و آن لسان عمومی باشد. و اين امر در کتاب اقدس چهل سال پيش نازل شده(19) و مضمون آن اين است مسئلهء لسان بسيار مشکل شده زيرا لسان بسيار است و اختلاف حاصل شده بين جميع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج به لسانهای بسيار است تا بتواند به جميع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نمايد و اين مستحيل است. زيرا آنچه تا حال در آکاديمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معيّن گشته و از برای انسان تحصيل اين همه ممکن نيست. پس بهتر اين است يک لسان ايجاد و يا انتخاب شود تا آنکه لسان عمومی باشد. در اين صورت انسان به دو لسان محتاج است: يکی لسان وطنی، يکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نمايد امّا به لسان عمومی با جميع عالم محاوره نمايد و محتاج لسان ثالث نمي‌باشد و جميع بشر با يکديگر بدون مترجم الفت و مصاحبت مي‌نمايند. حال اگر چنين چيزی بشود فی الحقيقه سبب راحت و آسايش و سُرور جميع ملل عالم است... عموم ملّت از ارباب معارف بايد يک مجلس عمومی تشکيل دهند هر ملّتی نفسی را انتخاب نمايد اينها انجمنی بيارايند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمايند تا آن لسان انتشار حاصل نمايد و لسان منتخب عموم ملل شود و بر ملّتی تعميم آن گران نباشد. زيرا حال بر بعضی گران و مشکل است ميگويند اين لسان را ما ايجاد نکرده ايم ... لهذا تعلّق قلب چندان ندارند. امّا اگر همچو انجمنی تشکيل شود جميع اعضاء تصديق کرده اتمام و اکمال نمايند آن وقت جميع ملل بنهايت سرور قبول مي‌نمايند. و تا آن لسان ترويج نشود راحت و آسايش آن طور که بايد و شايد برای بشر حاصل نمي‌شود زيرا اختلاف لسان بسيار سبب اختلاف و سوء تفاهم است. مثلاً ميانهء آلمان و فرانسه چه تفاوتيست؟ تفاوت لسان است و بس. ميانهء شرق و غرب يک سبب اختلاف لسان است. اگر جميع بشر به لسان عمومی تنطّق نمايند وحدت عالم بشر را خدمت مي‌نمايند.»(20)

تعليم مهم ديگري كه به رفع اختلافات و برقراري وحدت كمك مي‌كند، تعديل معيشت و حل مشكلات اقتصادي عالم است. منظور از تعديل معيشت اين است كه فقر زياد و ثروت زياد افراد از ميان برداشته شود. ديانت بهائي خواهان مساوات كامل نيست و آن را نه ممكن مي‌داند و نه مطلوب، اما خواستار آن است كه اختلاف طبقاتي شديد از ميان برود.حضرت عبدالبهاء در اين باره مي‌فرمايند: «بايد قوانين و نظاماتی گذارد که جميع بشر به راحت زندگانی کنند يعنی همچنان که غنی در قصر خويش راحت دارد و به انواع موائد سفرهء او مزيّن است، فقير نيز لانه و آشيانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جميع نوع انسان راحت يابند. امر تعديل معيشت بسيار مهمّ است و تا اين مسئله تحقّق نيابد سعادت برای عالم بشر ممکن نيست.»(21)

اما قوانين به تنهايي نمي‌توانند مشكلات اقتصادي عالم را بر طرف كنند. براي رسيدن به اين هدف تعاليم روحاني ضروري‌تر است، يعني اين افراد انساني هستند كه بايد به ميل و رغبت خود ديگران را هم از اموال خود نصيب بخشند و ثروت بيش از حد نيندوزند، و اين در صورتي ممكن است كه از فكر منافع شخصي خود فراتر روند و آسايش و راحت ديگران را بر سود شخصي خويش ترجيح دهند. ايجاد چنين خصلتي نيازمند تربيتي است كه اديان الهي مي‌توانند آن را در افراد ايجاد نمايند. حضرت عبدالبهاء در اين باره مي‌فرمايند: «اعظم از اساس اشتراکيّون در اديان الهی موجود. مثلاً در حکم الهی (وَ يُؤْثِرونَ علی اَنْفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ) است. مي‌فرمايد که از خصائص و مايحتاج اموال خود انفاق نمايند و ديگران را بر خود ترجيح دهند، ولی به رضايت و نهايت روحانيّت . امّا اشتراکيّون(کمونیست ها) مي‌خواهند اشتراک و مساوات به زور جاری نمايند.»(22)

تعليم ديگر عدم مداخله در امور سياسي است. حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «دين از سياست جدا است. دين را در امور سياسی مدخلی نه، بلکه تعلّق دين به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلّق به قلوب دارد نه عالم اجسام . رؤسای دين بايد به تربيت و تعليم نفوس پردازند و ترويج حسن اخلاق نمايند ولی در امور سياسی مداخله ننمايند.»(23) در جهان امروز سياست به معناي عضويت در احزاب و فرقه‌هاي سياسي است و ديانت بهائي كه اهل عالم را به وحدت فرا مي‌خواند از هرگونه تحزّب و فرقه‌گرايي دوري مي‌كند، چون عضويت در يك حزب به معناي دشمني و مخالفت با احزاب ديگر است. از سوي ديگر به اعتقاد بهائي راه حلهاي سياسي براي حل مشكلات عالم كافي نيست، زيرا مشكل اصلي عالم را غفلت از خدا و روحانيات مي‌داند. پس در حال حاضر مداخله در امور سياسي نه‌تنها بي‌فايده، بلكه مخالف اهداف بهائي است. اما وقتي سياست عالم تغيير كند و با هدف ديانت بهائي، يعني وحدت عالم انساني، هماهنگ گردد اين تعارض بر طرف خواهد شد.

در اينجا رفع يك شبهه ضروري است. شايد به نظر برسد بهائيان نسبت به مسائل كشور خود بي‌توجه و بي‌علاقه‌اند كه نمي‌خواهند در سياست آن مداخله نمايند، اما بايد دانست بهائيان همانطور كه به عالم انساني عشق مي‌ورزند به كشور و ملت خود نيز عشق مي‌ورزند. حضرت ولي‌امرالله دربارهء معني حكم عدم مداخله در امور سياسيه و حدود آن مي‌فرمايند: «بايد از هر انتسابی به حزبی معيّن و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بيهوده و حسابگري های ناپسنديده رهائی جويند و از اغراض نفسانی که وجه جهان متحوّل را متغيّر سازد پرهيز کنند. بايد مشاغل سياسی و ديپلماتيک را از مشاغل کاملاً اداری تفکيک نمايند و اگر در تشخيص مردّد باشند از اُمناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمايند و به هيچ وجه شغلی را نپذيرند که بالمآل منجر به فعّاليّتهای سياسی و حزبی در هر کشور باشد. بالاخره بايد با نهايت استقامت و کمال ِ قدرت بی‌چون و چرا در راه حضرت بهاءاللّه سلوک نمايند و از درگيری‌ها و ستيزه جوئی هائی که کار سياسيّون است اجتناب کنند و لايق آن شوند که از وسائط اجراء سياست الهی به‌شمار آيند که مشيّت حقّ را در نزد بشر تجسّم می بخشد . بايد به ‌يقين بدانيم که نبايد از آنچه قبلاً مذکور شد اين شبهه ايجاد گردد که بهائيان به امور و مصالح کشور خويش بی‌اعتنايند و يا از حکومت رايج موجود در وطنشان سرپيچی می کنند و يا از وظيفهء مقدّسشان در ترويج کامل مصالح دولت و ملّت خويش سر باز می زنند ، بلکه مقصود آنست که آرزوی پيروان وفادار و حقيقی حضرت بهاءاللّه در خدمت صادقانه و بی‌شائبه و وطن پرستانه به مصالح عاليهء کشورشان به نحوی صورت می پذيرد که با موازين عاليهء اصالت و کمال و حقيقت تعاليم آئين بهائی منافاتی نداشته باشد.»(24)

يكي ديگر از تعاليم بهائي تساوي حقوق همهء انسانهاست. حضرت عبدالبهاء مي‌فرمايند: «جميع بشر در نزد خدا يکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده. امتيازی از برای نفسی نيست. کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه. در نزد حقّ امير و فقير يکسانند، عزيز و حقير مساوی.»(25)

حضرت ولي‌امرالله در بارهء اينكه هيچ استثنايي در اين مورد وجود ندارد چنين تأكيد مي‌فرمايند: «... در ختام، انظار ياران ممتحن پرعشق و وفاي حضرت عبدالبهاء را به اين امر لازم و مهم منعطف نمايم و به اين نكته متذكّر دارم و آن مواظبت ودقّت تامّ در حفظ حقوق مدنيهء شرعيهء شخصيهء افراد است از هر سلك و طايفه و نژاد و عقيده و مقامي. در اين مقام امتياز و ترجيح و تفوّق جائز نه. بايد در نهايت سعي و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظه‌اي ياران و برگزيدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خويش راجع به حقوق اصليهء نوع بشر ادني امتيازي بين آشنا و بيگانه و مؤمن و مشرك و مُقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنيه و معاملات ظاهره تعلّقي به ديانت و اعتقاد باطني انسان نداشته و ندارد. افراد در هيأت اجتماعيه چه از موحّدين و چه از مشركين كل در اين مقام يكسانند و حقوق شخصيهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم... نفس ارتداد و محجوبيت و ترك عقيده، حقوق مدنيهء شرعيهء افراد آزاد را به هيچ وجه مِنَ الوجوه به قدر سَم اَبره(سوراخ سوزن) تخفيف و تغييري ندهد»(26)

بعضي از جنبه‌هاي اين تساوي حقوق مثلاً در تعليم و تربيت يا در تفكّر و جستجوي حقيقت فوقاً ذكر شد؛ در اينجا به جنبهء ديگري كه امروزه براي اكثريت مردم جهان اهميت فراواني دارد، يعني آزادي، به طور مفصل تر مي‌پردازيم.