۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

مقام زن در دیانت بهایی


در ایام گذشته عالم اسیر سطوت و محکوم قساوت وقوت بوده و رجال به قوه شدت و صلابت جسماً و فکراً بر زنان تسلط یافته بودند ؛ اما حال این میزان به هم خورده و تغییر کرده ؛ قوه اجبار رو به اضمحلال است و ذکاء عقلانی و مهارت فطری و صفات روحانی یعنی محبت و خدمت که درنسوان ظهورش شدیدتر است رو به علو و سمو و استیلاست. پس این قرن بدیع، شئونات رجال را بیشتر ممزوج با کمالات و فضائل  نسوان نماید و اگر بخواهیم درست بیان کنیم قرنی خواهد بود که این دو عنصر در تمدن عالم میزانشان بیشتر تعادل و توافق خواهد یافت.(1)
جهان انسانی شامل دو بخش است : زن و مرد که هریک مکمل دیگری است . بنابراین اگر یکی از این دو ناقص باشد دیگری لزوماً نمی تواند کامل باشد و کمال میسر نخواهد شد؛ در هیکل انسان یک دست راست وجود دارد و یک دست چپ که هر یک در ارائه خدمات و مدیریت امور با دیگری برابر است؛ اگر هر یک از آنها دچار نقصان گردد این نقص به دیگری منتقل می شود چرا که بر روی کمال کلی تأثیر می گذارد؛ چرا که پیشرفت حاصل نخواهد شد مگر اینکه هر دو کامل باشند. اگر بگوییم که یک دست ناقص است ثابت می شود که دیگری نیز دچار عدم کفایت و ناتوانی است، چرا که با یک دست نمی توان پیشرفت کرد. همین طور که پیشرفت جسمانی نیاز به دو دست دارد ،‌زن و مرد که دو بخش جامعه هستند باید کامل باشند. این امر طبیعی نیست که یکی از آنها محدود و ضعیف باشد و تا زمانی که هر دو تقویت وتکمیل نشوند سعادت و خوشبختی جامعه بشری متحقق نخواهد شد.(2)
خلاصه تصور برتر بودن مردان، زنان را از رسیدن به مقاماتشان باز می دارد ؛ در این صورت به نظر می رسد که وصول به تساوی از لحاظ خلقت غیر ممکن است، پیشرفت زنان در مسیر کمال را سد می نماید و به تدریج به نا امیدی زن منجر می شود ؛ این خلاف واقع است. باید اعلام کنیم که زن از توانایی مساوی با مردان برخوردار است و در برخی از موارد استعدادش از مرد بیشتر است و این دیدگاه است که او را مالامال از امید و اشتیاق می سازد و تلاش وهمت و مجاهده اورا برای ترقی دائماً فزونی می بخشد. نباید به او گفته شود یا تعلیم داده شود که ازلحاظ توانایی و استعداد ضعیف تر و پست تر است. اگر به کودکی گفته شود که هوشش  کمتر از همکلاسی های دیگرش است این باعث عقب ماندگی او میشود و در مسیر پیشرفت او مانع ایجاد می کند؛ با گفتن اینکه " تو بسیار با استعداد هستی ،‌اگر تلاش و سعی کنی به بالاترین مراتب می رسی" او را تشویق می کنید تا پیشرفت کند. (3)
نساء و رجال کل در حقوق مساوی،بهیچوجه امتیازی در میان نیست زیرا جمیع انسانند،فقط احتیاج به تربیت دارند.اگر نساء مانند رجال تربیت شوند هیچ شبهه نیست که امتیزی نخواهد ماند زیرا عالم انسانی مانند طیور محتاج به دو جناح است:یکی اناث و یکی ذکور .مرغ با یک بال پرواز نتواند.نقص یک بال سبب وبال بال دیگر است.
در زمان ظهور حضرت بهاالله که زنان دوشادوش مردان به پیش می روند در هیچ حرکتی عقب نخواهند ماند. زن و مرد از حقوق مساوی برخوردارند؛ زنان در کلیه جهات اداره امور را به دست خواهند گرفت. به همان مقام شامخ انسانی که در سراسر جهان مورد نظر است نائل خواهند شد و در جمیع امور شرکت خواهند کرد. این را مطمئن باشید. به شرایط کنونی ناظر نباشید . در آینده نه چندان دوری عالم زنان از جمیع جهات درخشان و تابنده خواهد شد ؛ چون حضرت بهاالله چنین اراده فرمودند. (4)
(1)            بهاالله و عصر جدید
(2)            بیانیه صلح جهانی
(3)            از بیانات حضرت عبدالبهاء ، انتشار صلح عمومی چاپ آمریکا سنه 1982
(4)            از بیانات حضرت عبدالبهاء ، درخطابات پاریس چاپ بریتانیای کبیر مورخ 1961

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

از بین بردن فقر و ثروت مفرط


وحدتي که حضرت بهاءالله براي نوع بشر، پیش بینی فرموده اند، اتحادي بر اساس عدالت است. یکی از برجسته ترین نمونه های بی عدالتی در جهان امروز، شرايط اقتصادي نا متعادل و ناهنجار است. درصد بسيار كمي از انسان ها ثروت کلانی دارند، در حالی که اکثریت جمعیت جهان در فقر و فلاکت فاحش به سر می برند. این عدم توازن هم در درون ملّت ها و هم میان آنها وجود دارد. علاوه بر این، فاصله ي بین فقیر و غنی مرتباً بیشتر و بیشتر می شود که به خودی خود حاکی از آن است که نظام های اقتصادی موجود از برقراری یک توازن عادلانه ناتوانند.
یکی از پاسخ های رضایتبخش برای بحران اقتصادی کنونی دنیا، در تحول اساسی قلب و ذهن نهفته است که تنها از عهده ی دین بر می آید. از منظرآيين بهائي، مفروضات متداول مادی گرایانه درباره ی توسعه ی اقتصادی، نشان دهنده ی اشتباه بزرگی در درک مفهوم طبیعت بشری است. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «اساس شرایط اقتصادی در امور معنوی نهفته است که به عالم قلب و روح مرتبط می شود» (ترجمه)[۱]و نیز می فرمایند: «بیماری ای که هیکل سیاست را علیل و گرفتار ساخته است، فقدان محبت و خیرخواهی است» (ترجمه)[۲]
به فرموده ی حضرت بهاءالله نابرابری اقتصادی مشکلی اخلاقی است و لذا نزد خداوند مبغوض است. ایشان چنین انذار می فرمایند:

« ای اغنيای ارض فقرا امانت منند در ميان شما ، پس امانت مرا درست حفظ نماييد و به راحت نفس خود، تمام، نپردازيد » [۳]

و نیز:
« ای پسران تراب اغنيا را از ناله ي سحرگاهی فقرا اخبار کنيد که مبادا از غفلت به هلاکت افتند و از سدره ي دولت بی نصيب مانند» [۴]
منابع مادی و انسانی اي که در اختیار ما قرار دارد، باید صرف منافع بلندمدت عموم بشر شود، و نه منفعت کوتاه مدت گروهی قلیل و این تنها وقتی امکان پذیر است که فعالیت های سازمان یافته ی اقتصادیِ بر اساس مشارکت و همکاری انجام گیرد. حضرت عبدالبهاء فرموده اند که تعاون، عامل حیات جامعه است، درست همان طور که حیات یک موجود زنده به مشارکت و همکاری میان عناصر تشکیل دهنده ی آن بستگی دارد:
«اساس حيات و وجود، تعاون و تعاضد است و سبب انعدام و اضمحلال، انقطاع اين امداد و استمداد و هر چه رتبه بالاتر آيد، اين امر عظيم يعنی تعاون و تعاضد شديدتر گردد»
[۵]
تعالیم بهائی، اندیشه ي مالکیت خصوصی و لزوم ابتكارات اقتصادي فردی را، در چارچوب یک نظام اقتصادی، مبتنی بر مشارکت و همکاری، می پذیرد. به علاوه، منظور از اصول اقتصادی حضرت بهاءالله این نیست که تمام افراد، درآمد یکسانی داشته باشند. نیازها و قابلیت های بشری طبیعتاً با هم تفاوت دارند و بعضی از انواع خدمات اجتماعی شایسته ی پاداش بیشتر هستند.
با این وجود، درآمدهای مختلف باید حد و مرزی داشته باشند. از یک طرف، باید درآمد حداقلی وجود داشته باشد که همه ی چیزهای لازم برای رفاه انسان را تأمین نماید و همه مطمئناً از آن برخوردار گردند. اگر افراد به هر دلیلی (ناتواني يا حوادث ناگوار) نتوانند نیازهای اساسی خود را برآورده سازند، باید از کمک مؤسسات جامعه، برخوردار شوند. از طرف دیگر، باید حداکثر درآمد نیز معلوم باشد تا از انباشته شدن ثروت های کلان جلوگیری به عمل آید.
به طور خلاصه، طبق تعالیم بهائی، عدالت و رفاه اقتصادی، تنها وقتی برقرار می شود که ارتباط ضروری میان جنبه های روحانی و عملی زندگی مورد توجه قرار گیرد.
مراجع:
[۱] ترجمه ای از بیان حضرت عبدالبهاء مندرج در ـ«The Promulgation of Universal Peace»، ص ۲۳۸.
[۲] ترجمه ای از بیان حضرت عبدالبهاء مندرج در ـ«Star of the West» (که بعضی شماره هایش با عنوان «نجم باختر» منتشر شده)، جلد ۷، صص ۱۴۷-۴۸.
[۳] کلمات مکنونه ي فارسی، ص ۵۵.
[۴] کلمات مکنونه ي فارسی، ص ۵۰.
[۵] مکاتیب عبدالبهاء، جلد چهارم، ص۱۳۰

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

نگرش نسبت به ازدواج

انسان موجودي اجتماعي و خواهان ارتباط با ديگر همنوعان است . همچنين خواهان كمال و خوشبختي. ازدواج مناسب،موثرترين و پايدارترين ارتباطي است كه بين انسانها برقرار مي شود.
از نقطه نظر ديانت بهايي، ازدواج قويا توصيه شده ولي فرض و واجب نيست. به فرموده حضرت ولي امرالله :" اتخاذ تصميم درباره تاهل و يا تجرد ،مالا به افراد راجع است . اگر شخصي براي اختيار همسر مناسب، مدتي صبر نمايد و يا به كلي مجرد بماند ،نبايد تصور نمود كه آن شخص به مقصد غايي(نهايي) حيات خويش كه اصولا امري روحاني است، واصل نگرديده.(ص 168 كتاب اقدس همراه ملحقات، يادداشتها و توضيحات كتاب اقدس)
به فرموده حضرت عبدالبها:" در بين بهاييان مسئله ازدواج اين است كه زن و مرد بايد جسما و روحا متحد باشند و حيات روحاني يكديگر را ترقي دهند."(مجموعه نصوص جوانان ص 174)
از ديدگاه ديانت بهايي ،انسان موجودي است داراي دو جنبه جسماني و روحاني.
اصل اساسي ،روح انسان است و جسم، وسيله اي است براي تقويت و ترقي و ظهور قواي روحاني . و حيات جسماني انسان وسيله اي است براي اعتلاي خصوصيات و استعدادهاي روحاني و رسيدن به كمال معنوي.
زن و مرد مكمل يكديگرند و همديگر را تكميل مي كنند تا كانوني گرم و صميمي براي تشكيل عائله و دوام و بقاي نسل و تكامل روحاني يكديگر فراهم آورند.
همسر مناسب ،مكملي قوي و توانا است. همچون بال براي يك پرنده . او كسي است كه در سفر زندگي به شما مي پيوندد و تا آخر حيات ،شريك و سهيم غم و شادي و همدم ابدي شما مي گردد. به فرموده حضرت عبدالبها :" مرد(زن) قبل از انتخاب زوجه (زوج) بايد با متانت و هوشياري ،بطور جدي فكر كند كه اين دختر (پسر) در تمام مراحل زندگي يار او خواهد بود . ازدواج يك امر موقتي نيست . او روحي است كه بايد در تمام ايام حيات با او همدم و مانوس باشد."( همان منبع ص 174)
لذا مي فرمايند :" بايد دختري (پسري) را انتخاب كني كه شايسته و قابل هدفهاي معنوي و روحاني تو باشد. او بايدعاقل و باهوش باشد، آرزومند كمال باشد ،به جميع مسايل مربوط به زندگي تو علاقه مند باشدو در جميع مراحل حيات يار و شريك تو باشد، رفيقي شفيق باشد ، داراي قلبي مهربان و سرور انگيز باشد."(همان منبع ص 175)
رفتارها و نگرشهايي كه در يك ازدواج لازم و ضروري است ،در بيانات شفاهي حضرت عبدالبها آنقدر زيبا و واضح بيان شده كه در زير بطور كامل نقل مي گردد:
"رشته اي كه كاملتر از هر چيز ديگر ،قلوب را به هم متصل مي سازد ، وفاداري زن و شوهر است. عشاق حقيقي ،هنگامي كه به يكديگر پيوسته و متحد شدند،بايد نهايت وفاداري رانسبت به يكديگر مرعي دارند. شما بايد علم و دانش خويش ، استعداد خويش ، سرمايه و مايملك خويش ،القاب و عناوين خويش و بالاخره جسم و روح خويش را وقف خدا ، حضرت بهاالله و بالاخره وقف يكديگر سازيد . بگذاريد قلوبتان وسيع باشد . وسيع به وسعت جهان الهي. نگذاريد كه ذره اي حسد بين شما رخنه نمايد زيرا حسد همچون زهر كشنده ،جوهر و ذرات عشق را تباه مي سازد و از بين مي برد. اجازه ندهيد كه وقايع و حوادث زود گذر اين زندگي پر تغيير ،شكاف و رخنه اي در بين شما ايجاد كند. هنگامي كه اختلاف و تفاوت نظري ظاهر مي گردد، در خفا با يكديگر مشورت نماييد كه مبادا ديگران از كاه كوهي بسازند.
مگذاريد هيچگونه شكوه و شكايتي در بندرگاه قلب شما لنگر اندازد بلكه حالت و طبيعت اين اندوه را براي يكديگر با چنان صداقت و حسن تفاهمي بازگو كنيد كه آن اندوه ،ناپديد گردد.آنچنان كه ديگر خاطره اي از آن به جاي نماند. رفاقت و مودت را برگزينيد و از حسادت و دو رويي روي برگردانيد بايد افكار شما عالي و آرمانهاي شما نوراني و اذهان شما روحاني باشد تا روح شما محل تجلي شمس حقيقت گردد. بگذاريد قلوب شما همانند دو آيينه صاقي باشد كه ستاره هاي آسمان عشق و جمال را در خود متجلي مي سازد. با يكديگر از آرزوهاي اصيل و مفاهيم ملكوتي صحبت به ميان آوريد و هرگز رازي را از يكديگر پنهان مداريد.خانه خود را همچون بندرگاهي جهت آسايش و آرامش بنا كنيد.
هيچ انسان فاني نمي تواند آن اتحاد و هماهنگي را كه خداوند براي زن و مرد مخصص داشته است ،در ذهن خود تصور نمايد. هميشه اوقات درخت اتحاد خويش را با آب عشق و محبت سيراب سازيد تا براي هميشه سرسبز و در تمام فصول پر نظارت باشد و ميوه گوارا براي التيام همه ملل ببار آورد. و هنگامي كه خداوند به شما فرزندان زيبا و جذاب عطا كرد،حيات خود را وقف تعليم و تربيت آنها نماييد تا آنكه آنها گلهاي جاوداني رضوان الهي گردند و بلبلان بهشت باقي شوند و خادم عالم انساني گردند و اثمار شجره حيات باشند."(به سوي كمال ص 180)


شرايط ازدواج

· در ديانت بهايي، تعدد زوجات نهي شده است ( ص 83 كتاب اقدس همراه ملحقات)حضرت بهاالله مي فرمايند كه آسايش و آسودگي خاطر وقتي ميسر است كه به همسر واحد قناعت شود. آن حضرت در باره اين نكته در لوحي مي فرمايند كه انسان بايد به نحوي عامل گردد كه سبب راحت و آسايش خود و همسرش باشد .(ص166 كتاب اقدس همراه ملحقات، يادداشتها و توضيحات كتاب اقدس) · شرط جواز ازدواج، آن است كه طرفين يعني دختر و پسر به سن بلوغ شرعي يعني پانزده سالگي رسيده باشند . نامزد شدن با دختري كه به سن بلوغ نرسيده در ديانت بهايي جايز نيست(ص 84 كتاب اقدس همراه ملحقات) . همچنين ازدواج با اقوام نزديك، زمينه ظهور بيماري هاي بسياري را فراهم مي آورد به همين جهت حضرت عبدالبها مي فرمايند : " در ازدواج حكمت الهيه چنين اقتضاء مي نمايد كه از جنس بعيد باشد يعني بين زوجين هر چه بعد بيشتر ،سلاله قوي تر و خوش سيماتر و صحت و عافيت بهتر .. چون امر بهايي قوت گيرد مطمئن باشيد كه ازدواج با اقربا ( نزديكان) نادر الوقوع گردد."(گنجينه حدود و احكام ص 184) · در بسياري ازنقاط جهان از جمله ايران رسم بر آن بوده كه پدر و مادر ،براي فرزند خود همسري برگزينند و زوج جوان كمترين حقي در اين انتخاب نداشتند. اما بر اساس تعاليم بهايي ،زن و مرد بايستي كاملا با يكديگر آشنا شوند و چون به اين تصميم نايل آمدند كه از تفاهم كافي براي ازدواج برخوردارند ،پدر و مادر عروس و داماد بايد به اين امر رضايت دهند. بدين ترتيب ازدواج مشروط است به اينكه ابتدا طرفين يعني دختر و پسر راضي باشند و در مرحله دوم والدين ايشان به اين ازدواج رضايت دهند. خواه زوجه باكره باشد يا نباشد.(ص84 كتاب اقدس همراه ملحقات) حضرت ولي امرالله در مورد اين حكم مي فرمايند :" شرط لازم براي ازدواج بهايي ،تحصيل رضايت والديني است كه در قيد حيات باشند . اين شرط واجب الاجرا است چه والدين بهايي باشند چه نباشند،چه بين آنان سالهاي متمادي طلاق واقع شده باشد، چه نشده باشد . حضرت بهاالله اين حكم محكم را نازل فرموده اند تا بنيان جامعه انساني استحكام پذيرد و روابط خانوادگي پيوندي بيشتر يابد و سبب شود كه در قلوب فرزندان حس احترام و حق شناسي نسبت به والدينشان كه آنان را جان بخشيده و روانشان را در سير جاوداني به سوي خالق متعال ،رهسپار ساخته اند،ايجاد گردد"( در ديانت بهايي ازدواج با غير بهايي جايز است ) (ص 84 و 169 كتاب اقدس همراه ملحقات ،يادداشتها و توضيحات)"هدف نهايي ديانت بهايي ،تحقق وحدت و محبت بين اهل عالم است . خانواده واحد اوليه اجتماع و كانون محبت حقيقي است و پيوند والدين و فرزندان محكم و ناگسستني و رضايت والدين از فرزندان موجب جلب بركات الهي و حصول شرايط مساعد براي زندگي آنان و حفظ مراتب و رعايت شؤنات ادب و احترام است. به همين جهت امر عظيم ازدواج ،موكول و معلق به رضايت والدين است."(جزوه مزدوجين جوان ص 9)

نامزدي

بعد از آنكه تصميم نهايي توسط دختر و پسر گرفته شدو رضايت والدين آنها اتخاذ گرديد ،همان حين تاريخ نامزدي آغاز و به دوستان و آشنايان اعلان مي گردد. حضرت بهاالله دوران نامزدي را 95 روز معين فرموده اند حضرت عبدالبها در اين مورد و علت آن مي فرمايند:" در قديم بعد از قرار و تعيين بلكه عقد و كابين ،مدتي مديده ،زفاف تاخير مي شد و از اين جهت محذورات كليه حاصل مي گشت . حال نص كتاب اين است. چون ازدواج و اقتران زوج و زوجه مقرر گردد يعني اين دختر به نام اين پسر شد و اقتران قطعي شد،به جهت تهيه و تدارك جهاز و ساير امور بيش از 95 روز مهلت جايز نه "(گنجينه حدود و احكام ص 167)

مهريه

تحقق ازدواج ، معلق به دادن مهريه است ." در بعضي فرهنگها مهريه را داماد به مادر و پدر عروس مي پردازد و در بعضي فرهنگها مهريه از طرف پدر و مادر عروس به داماد پرداخت مي گرديد.در هر دو حال معمولا مبلغ پرداختي معتنابه است "حكم حضرت بهاالله آنكه " مهريه را به عنوان هديه اي، با ارزش محدود و معين مقرر فرمودند كه از طرف داماد به عروس تسليم مي شود."( ص 170 كتاب اقدس همراه ملحقات ،يادداشتها و توضيحات)
ميزان ارزشي اين هديه، بستگي به محل سكونت دائمي داماد ( ص 85 كتاب اقدس و ملحقات)و ميزان سرمايه داماد و نيز و رضايت و اتفاق ميان زوج( پسر) و زوجه(دختر) دارد چنانچه حضرت عبدالبها مي فرمايند: " اهل مدن(شهر) بايد طلا بدهند و اهل قري(قريه) فضه (نقره) و اين بسته به اقتدار زوج است اگر فقير است يك واحد مي دهد ( 19 مثقال) اگر اندك سرمايه دارد دو واحد( 38مثقال) اگر با سر و سامان است سه واحد مي دهد . اگر از اهل غنا است 4 واحد مي دهد و اگر در نهايت ثروت است 5 واحد مي دهد. في الحقيقه بسته به اتفاق ميان زوج و زوجه و ابوين(پدر دو طرف) است . هر نوع در ميان اتفاق حاصل شود ،مجري گردد."(ص 172 كتاب اقدس و ملحقات، يادداشتها و توضيحات)
بر اساس احكام ديانت بهايي حداقل ميزان مهريه 19 مثقال و حد اكثر آن 95 مثقال است كه از طلا يا نقره بوده و تجاوز از 95 مثقال حرام است . ( 85كتاب اقدس همراه ملحقات)
در ديانت بهايي توصيه گرديده كه بهتر است به حد اقل مهريه يعني به ميزان 19 مثقال نقره قناعت شودو در اين مورد حضرت بهاالله توصيه مي فرمايند: " مقصود رفاهيت كل و وصلت و اتحاد ناس است لذا هر چه در اين امورات ،مدارا شود ،احسن است"(كتاب اقدس م ملحقات ص 85 و 171)
حضرت بهاالله مي فرمايند" در صورتي كه در هنگام عقد ،داماد قادر نباشد مهريه را تماما به عروس ادا نمايد ، ماذون است قبض مجلس رد نمايد."(ص 170 كتاب اقدس همراه ملحقات ،يادداشتها)

بعضي ملا حظات در باب ازدواج

حضرت ولي امر الله مي فرمايند: " سؤالي كه شما درباره دلبستگي زن و يا شوهر نسبت به ديگري غير از همسرش طرح كرده ايد . در تعاليم الهي به صراحت توضيح گرديده است . به اين ترتيب كه سجيه عفت و تقوي مستلزم آن است كه چه پيش از ازدواج و چه بعد از آن از لحاظ روابط جنسي، يك زندگي تؤام با طهارت و تقوي داشته باشيم . قبل از ازدواج كاملا عفيف و بعد از ازدواج در روابط جنسي و گفتار و كردار، مطلقا به شريك زندگي خود وفادار باشيم."( مجموعه نصوص جوانان ص 179)(توقيع 28 سپتامبر 1941)
ونيز مي فرمايند: " بايد گفت بنا بر تعاليم بهايي هيچ گونه رابطه جنسي مشروع و آزاد نيست مگر از راه انجام مراسم قانوني ازدواج بين زوجين و در چهار چوب زندگي زناشويي. روابط ديگر نه مشروع است نه مفيد براي سلامت بدن. جوانان بهايي بايد از طرفي درس خودداري و تسلط بر نفس را كه بدون شك اثر سودمندي بر رشد و تكامل اخلاقي و شخصيت آنها خواهد داشت ،فرا گيرند و از طرف ديگر توصيه شوند كه پيمان زناشويي را در جواني و در بحبوحه نيروي جسماني بر قرار سازند"(مجموعه نصوص جوانان ص 179 توقيع 13 دسامبر 1940)

طلاق

در ديانت بهايي امر طلاق موكدا، مكروه و مبغوض است .نظر ديانت بهايي در مورد طلاق را مي توان در بيانات زير از حضرت عبدالبها خلاصه نمود:"
احبا( بهاييان) بايد اكيدا از طلاق بپرهيزند مگر آنكه بين زن و مرد، امري صورت پذيرد كه آنها را به علت تنفر داشتن از يكديگر ،ناگزير از جدايي نمايد. در آن صورت با اطلاع محفل روحاني اقدام به جدايي خواهند نمود . آنها بايد به مدت يكسال كامل صبر و اصطبار نمايند و اگر در طي اين يكسال شرايط سازش بين آنها بوجود نيامد، در آن صورت طلاق بين آنها جاري مي گردد . اساس ملكوت الهي بر پايه سازش و عشق و يگانگي و اتحاد بنا گرديده و نه بر اساس اختلاف ،علي الخصوص در بين زن و شوهر."( به سوي كمال ص 187) و (ص174كتاب اقدس و ملحقات)
حضرت ولي امر الله مي فرمايند كه حقوق طرفين در تقاضاي طلاق ،مساوي است و هر طرف كه طلاق را قطعا لازم داند،مي تواند تقاضا نمايد.(ص 175 كتاب اقدس و ملحقات)

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

روزه در دیانت بهائی

 
 
"یا قلم الاعلی، قل یا ملاء الانشاء قد کتبنا علیکم الصیام ایاماً معدودات و جعلنا النّیروز عیداً لکم بعد اکمالها کذلک اضائت شمس البیان من افق الکتاب من لدن مالک المبدأ و المأب "(کتاب اقدس، آیه 40)

(مضمون: ای قلم اعلی، بگو ای مَلَأ انشاء، ایام معدودی را به صیام (روزه داری) بر شما نوشتیم و بعد از اکمال آن، نوروز را عید برای شما قرار دادیم. چنین روشن کرده است آفتاب بیان از افق کتاب از جانب مالک مبدأ و مآب.)

حکم صوم و روزه داری، سابقه ای طولانی در ادیان دارد و پیروان هر یک به نحوی از انحاء این حکم را اجرا می کرده اند. البته شکل اجرای این حکم در ادیان سابق متفاوت بوده گاه به صورت نهی از خوردن برخی اقلام در روزهایی از سال بوده ولی روزه داری به شکل معروف و شناخته شدۀ آن، با دیانت اسلام معرفی شده است؛ که فرد روزه دار، در ایام خاصی از سال، از خوردن و آشامیدن و اعمال ناشایست از بام تا شام احتراز می جوید و وقت بیشتری را به دعا و عبادت پروردگار اختصاص می دهد.

حکم صوم (روزه) در دیانت بهائی نیز یکی از مهم ترین احکام است. بر هر بهائی مکلّفی (بعد از پانزده سال تمام)، نوزده روز، روزه داری واجب گردیده است. در ایام روزه داری، بهائیان از طلوع خورشید تا غروب آن، از خوردن و آشامیدن و ارتکاب اعمال و گفتار ناشایست و حتی داشتن افکار نالایق دوری می جویند و به انفاق به فقرا، قناعت و دستگیری از ضعفاء می پردازند. بهائیان به دعا و نیایش های مخصوص این ایّام مشغول می شوند و خانه دل را مانند بدن خود از ناپاکی و غبار کدورت پاک می کنند.

این نوزده روز به صورت ثابت، در نوزده روز پایانی سال شمسی قرار گرفته است. البته این تاریخ برابر است با آخرین ماه از سال بدیع (تقویم بهائی) که دارای نوزده ماه نوزده روزه است. ماه آخر سال بهائی، "شهر العلاء" (ماه علاء) نامیده می شود که به نام حضرت اعلی مزیّن شده است.


ایام هاء

اساس تقویم بدیع، سال شمسی است که 365 روز و 5 ساعت و تقریباً 50 دقیقه است. تقویم بدیع شامل نوزده ماه نوزده روزه است که جمعاً 361 روز می شود. چهار روز باقی مانده که در سالهای کبیسه پنج روز می گردد، به "ایّام هاء" مشهور است. حضرت باب موقع ایام هاء را در تقویم صریحاً معیّن نفرمودند. حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس آن ایام را بلافاصله قبل از شهر العلاء که ماه صیام است، قرار داده اند.

"اذا تمّت ایام الاعطاء قبل الامساک فلیدخلنّ فی الصیّام کذلک حکم مولی الانام" (آیه 43)
(مضمون: زمانی که ایام اعطاء (ایام هاء) قبل از روزهای امساک (روزه داری) به پایان رسید، پس وارد صیام می شود چنین حکم کرده مولای مردمان)

حضرت بهاءالله در بند 16 از کتاب اقدس می فرمایند: " انّا جعلناها مظاهر الهاء بین اللیالی و الایام." ( همانا آن را مظاهر (هاء) بین روزها و شب ها قرار دادیم). بنابراین ایام زائده در تقویم که به ایام هاء معروف است، امتیازش در این است که مظاهر حرف " هاء" می باشد. ارزش عددی حرف "هاء" به حساب ابجد، پنج است که با حدّ اعلای ایام زائده مطابق است. در آثار بهائی حرف "هاء" مبیّن معانی روحانی عمیق و متعددی است و از جمله رمزی از هویّت الهیه می باشد.

حضرت بهاءالله به پیروان خود امر فرموده اند که ایام هاء را با وجد و سرور به برگزاری ضیافات و انفاق به فقرا و نیازمندان اختصاص دهند. حضرت ولی امرالله می فرمایند که ایام هاء مخصوص مهمان نوازی و اعطاء هدایا و از این قبیل موارد می باشد.

ایام هاء در دیانت بهائی از جایگاه رفیع و بی بدیلی برخوردار است و ادعیه و مناجات هایی مخصوص این ایام از قلم حضرت بهاءالله نازل گردیده است که بهائیان در این ایام به تلاوت آنها می پردازند.


ماه صیام

پس از انقضای ایام هاء، نوبت به آخرین ماه از سال بهائی به عنوان شهر العلاء می رسد. ماه صیام بهائی در این ماه نوزده روزه قرار دارد. بهائیان از طلوع خورشید تا غروب آن به روزه داری می پردازند و از خوردن، نوشیدن، گفتار درشت و هر آنچه مکروه و ناپسند است، می پرهیزند.

" ای سائل، صوم عبارت از کفّ نفس است از جمیع مأکولات و مشروبات. دخان از جمله مشروبات است و انسان نباید لسان را به ظلمات فظیعه بیالاید و البهاء علیک." ( حضرت عبدالبهاء، گنجینه حدود و احکام ص 45)

مسلّم است که مقصود اصلی از روزه داری پرهیز از خوردن نیست بلکه مهم تر از آن روحانیّتی است که در این ایام مخصوصه نصیب فرد صائم می شود و تلاشی است که او برای اجتناب از اعمال و افکار و گفتار ناپسند از خود نشان می دهد. اجابت فرمان خداوند و بندگی و خدمت به هم نوع، محبّت و عدالت و صداقت است که صائم را از مواهب روزه داری و امساک خود بهره مند می سازد.

فرد روزه دار هر سحرگاه برای ذکر و ثنای حق از خواب بیدار می شود و با ادعیه و مناجات های مخصوص ایّام صیام روز خود را آغاز می کند و هنگام غروب باز با ذکر خداوند و دعا و نیایش افطار می کند. از جمله ادعیه و مناجات های مخصوص روزهای صیام، با این مطلع آغاز می شود:

"بسم الله الاقدس الابهی
یا الهی هذه ایام فرضت الصیّآم علی عبادک و به طرّزت دیباج کتاب اوامرک بین بریّتک و زیّنت صحائف احکامک لمن فی ارضک و سمائک و اختصصت کلّ ساعة منها بفضیلة لم یحط بها الّا علمک الّذی احاط الاشیاء کلّها و قدّرت لکلّ نفس منها نصیباً فی لوح قضائک و زبر تقدیرک و اختصصت کل ورقة منها بحزب من الاحزاب و قدّرت للعشّاق کأس ذکرک فی الاسحار یا ربّ الارباب..." (حضرت بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، ص 110)

(مضمون به فارسی: به نام خداوند اقدس ابهی، ای خدای من این روزهایی است که در آن روزه و روزه داری را برای بندگانت واجب کردی و بدان وسیله چهره کتاب اوامرت را بین مردمانت زینت دادی و کتب و نوشته ها و آثار احکامت را از برای کسانی که در زمین و آسمان تو اند زینت دادی و اختصاص دادی هر ساعتی از آن را به برتری که احاطه نداشته به آن مگر دانش خودت که احاطه نموده کلّ اشیاء را. و مقدار معینی تعیین فرمودی از برای هر نفسی، از آن نصیبی در لوح قضایت و نوشتجات تقدیرت و اختصاص دادی هر ورقی از آن را به دسته ای از دستجات و گروه ها و مقدّر فرمودی از برای عاشقان جام ذکر خودت را در سحرها ای پروردگار و پرورندۀ پرورندگان...)


برخی از احکام روزه (صوم)

- روزه داری بر هر بهائی مکلّفی که بالای پانزده سال تمام دارد، واجب است.

- روزه داری، از طلوع آفتاب تا غروب آن واقع می شود.

"کفّوا انفسکم عن الاکل و الشرب من الطلوع الی الافول ایّاکم ان یمنعکم الهوی عن هذا الفضل الذّی قدّر فی الکتاب." (کتاب اقدس، آیه 47)
(نفوس خود را از خوردن و آشامیدن از طلوع تا غروب بر حذر دارید. مبادا که هوی و هوس شما را از این فضل که در کتاب مقدّر شده، منع نماید)

- شرایطی که در آن افراد از انجام این فریضه روحانی معاف شده اند، عبارتند از: بیماری، مسافرت (البته با شروط ویژه)، زنان در دوران بارداری، شیردهی و حین بروز عادت، سنّ هَرَم (سالمندان بالای هفتاد سال)، افرادی که به مشاغل شاقّه اشتغال دارند.

"لیس علی المسافر و المریض و الحامل و المرضع حرج عفی الله عنهم فضلاً من عنده انه لهوالعزیز الوهاب" (کتاب اقدس، آیه 44)
(بر مسافر و مریض و حامله و شیرده حرجی نیست. خداوند عفو کرده است آنها را فضلی از جانبش که اوست عزیز و وهّاب)

"براستی می گویم از برای صوم و صلات عندالله مقامی است عظیم و لکن در حین صحت فضلش موجود و عند تکسّر عمل به آن جایز نه این است حکم حق جل جلاله از قبل و بعد طوبی للسامعین و السامعات و العاملین و العاملات" (حضرت بهاءالله، رساله سوال و جواب، گنجینه حدود و احکام، ص 47)

"من کان فی نفسه ضعف من المرض او الهرم عفی الله عنه فضلاً من عنده انه لهوا الغفور الکریم ( کتاب اقدس، آیه 24)
(کسی که در بدنش ضعفی از بیماری و یا هَرَم (هفتاد سال به بالا) دارد، خداوند او را عفو کرده است به فضلی که از جانبش است براستی اوست بخشنده و کریم.)

" قد عفی الله عن النساء حین ما یجدن الدّم الصوم و الصلة و لهنّ ان یتوضأن و یسبحنّ خمساًو تسعین مرّة من زوال الی الزوال سبحان الله ذی الطلعة و الجمال هذا ما قدّر فی الکتاب ان انتم من العالمین (کتاب اقدس، آیه 31)
(خداوند عفو کرده است بر زنان هنگام بروز عادت (قاعدگی)، روزه و نماز را بر آن هاست که وضو بگیرند و هنگام ظهر، در تسبیح پروردگار نود و پنج مرتبه بگویند پاک و منزّه است خداوندی که صاحب طلعت و زیبایی است، این است آنچه در کتاب مقدّر شده است اگر از دانایان باشید.)

- در صورتی که ایّام محرّمه (مانند اعیاد یا روز شهادت حضرت باب) در این ماه واقع شود، روزه در آن روز واجب نیست.

" اگر عید مولود و یا مبعث در ایام صیام واقع شود حکم صیام در آن یوم مرتفع است" (حضرت بهاءالله، رساله سوال و جواب، کنجینه حدود و احکام، ص 49)

- برای تمام کسانی که به دلیلی از روزه داری معاف هستند، قناعت و ستر در این ایّام به احترام حکم الله واجب است.
حضرت بهاءالله در رساله سوال و جواب در خصوص حکم روزه کسانی که به اعمال شاقه اشتغال دارند می فرمایند: " صیام نفوس مذکوره عفو شده ولکن در آن ایام، قناعت و ستر لِاَجل احترام حکم الله و مقام صوم، اولی و اَحَبّ." (گنجینه حدود و احکام، ص 46)


عید صیام

عید صیام در دیانت بهائی مقارن با روز نوروز یعنی تحویل سال نوی شمسی است. روز نوروز برابر روز اول سال بدیع در تقویم بهائی به "یوم البهاء" مسمّا گشته است که نخستین روز از ماه "شهر البهاء" است.

حضرت بهاءالله در کتاب اقدس چنین می فرمایند:

" و جعلنا النیروز عیداً لکم (آیه 40)... طوبی لمن فاز بالیوم الوّل من شهر البهاء الذّی جعله الله لهذا الاسم الاعظم (آیه 258)... قل انّه لصدر الشهور و مبدئها و فیه تمرّ نفحة الحیات علی الممکنات طوبی لمن ادرکه بالرّوح و الرّیحان نشهد انه من الفائزین (آیه 260)

(مضمون: و نوروز را عید بر شما قرار دادیم... خوشا به حال کسی که به این روز از اول ماه بهاء فائز شد که خداوند آن روز را برای اسم اعظم خود قرار داده است... بگو همانا آن برترین ماه ها است و آغازشان و در آن رائحۀ زندگانی بر موجودات می وزد. خوشا به حال کسی که آن را به شادمانی درک کند. گواهی می دهیم که او از فائزین است.)

برخی از احکام دیانت بهائی (2)

 


حضرت بهاءالله در کتاب اقدس می فرمایند " اعملوا حدودی حبّاً لجمالی" بنابر این در این آئین، بهائیان تشویق می شوند که اوامر و احکام الهی را تنها برای اثبات محبّت خود نسبت به خداوند و فرستاده او اطاعت کنند نه به امید ثواب و پاداش بهشتی و نه از بیم و هراس دوزخ.

برای مثال اطاعت از اوامر الهی مانند اطاعت فرزند از پدر و مادر است که نه به جهت ترس از تنبیه یا امید به تشویق بلکه از روی محبتی است که به آنها دارد و میلی است که برای کسب رضایت آنها در خود احساس می کند.

در این بخش به برخی دیگر از احکام و اوامر اخلاقی دیانت بهائی نظر می افکنیم و آثار بهائی را در باب آن ها مرور می کنیم.


صدق و راستی:

" زبان، گواه راستی من است او را به دروغ میالائید." (حضرت بهاءالله)

" صدق و راستی اساس جمیع فضائل عالم انسانی است."

" قُل یا قوم عَلَیکُم بالصِّدق الخالص لِانّ به یزیّن اَنفُسکم و یرفع اَسمائکم و یعلموا مقدارکم و یزداد مراتبکم بین مَلَاء الاَرض و فی الآخرة لَکُم اَجر کان علی حق عظیم." (حضرت بهاءالله)
(مضمون: بگو ای قوم، بر شما است، صدق خالص زیرا همانا به آن نفوس شما زینت می یابد، و نام های شما بلند می گردد و قدر شما معلوم می شود و مرتبه شما ما بین اهل زمین فزونی می یابد و در آخزت اجر عظیمی برای شما است."

"زَیّنوا اَلسُنکُم بالصّدقِ الخالص" (حضرت بهاءالله)
(مضمون: زبان های خود را به صدق خالص زینت دهید. )

" بسا کلمۀ صدقی که سبب نجات ملّتی شده و بسا شخص خسیس را کلمۀ راستی، عزیز و نفیس نموده و چه بسیار که شخص عزیز و محترمی را یک کلمه کذب، به کلّی از اَنظار، ساقط کرد و از درگاه احدیّت محروم نمود. پس ای جان پاک، پی صادقان گیر و پیروی راستان کن تا به مقعد صدق رسی و به راستی به عزّت ابدیه فائز گردی. جمیع معاصی یک طرف و کذب یک طرف. بلکه سَیّئات کذب، افزون تر است و ضُرّش بیشتر. راست گو و کفر گو بهتر از آن است که کلمۀ ایمان بر زبان رانی و دروغ گوئی." (حضرت عبدالبهاء) (مائدۀ آسمانی ج 4 ص 701)


امانت:

در آثار بهائی، تاکید زیادی بر امانت داری شده است به طوری که امانت را در جهانِ بَعد، به چشم، تشبیه نموده اند به این مفهوم که همچنانکه در این عالم برای دیدن به چشم نیازمندیم، امانت داری نیز همین موقعیّت را در عالم روح برای انسان دارد.

" زیّنوا رُئوسَکم باِکلیل الاَمانة و الوفاء" (حضرت بهاءالله)
(مضمون: سرهای خود را به تاج امانت و وفا زینت دهید.)

" امانت، باب اعظم است از برای راحت و اطمینان خلق. قوام هر امری از امور به او منوط بوده و هست. عوالم عزت و رفعت و ثروت به نور آن، روشن و منیر." (حضرت بهاءالله، طرازات مبارکه)

" باید کل به قمیص امانت و رداء دیانت و شعار صدق و راستی ظاهر و باطن خود را مزیّن نمایند تا سبب عُلُوّ امر و تربیت خلق گردند." (حضرت بهاءالله)

" به نام گوینده دانا، قلم اعلی به لسان پارسی تکلّم می فرماید تا طایران هوای عرفان، بیان رحمان را بیابند و به آنچه مقصود است، فائز گردند که شاید از شرور نفوس امّاره محفوظ مانند و امین را از خائن بشناسند و مُقبل را از مُعرض تمیز دهند. بعضی از نفوس گمراه ضاله کاذبه، ناس را از اوامر الهی منع نمایند و به نواهی دلالت کنند و معذلک خود را به حق نسبت می دهند ... بعضی اموال ناس را حلال دانسته و حکم کتاب را سهل شمرده اند علیهم دائرة السوء و عذاب الله المقتدر القدیر." (حضرت بهاءالله)

" قسم به آفتاب افق تقدیس که اگر جمیع عالم از ذَهَب (طلا) و فِضّه (نقره) شود، نفسی که فی الحقیقه به ملکوت ایمان ارتقاء جسته ابداً به آن توجه ننماید تا چه رسد به اخذ آن... به راستی می گویم ندای احلی را بشنوید و خود را از آلایش نفس و هوی مقدس دارید الیوم ساکنین بساط احدیّه و مستقرین سُرُر عزّ صمدانیّه اگر قوت لایَموت نداشته باشند، به مال یهود دست دراز نکنند تا چه رسد به غیر. حق ظاهر شده که ناس را به صدق و صفا و دیانت و امانت و تسلیم و رضا و رفق و مدارا و حکمت و تُقی دعوت نماید و به اثواب (لباس های) اخلاق مرضیه و اعمال مقدسه کل را مزین فرماید. بگو بر خود و ناس رحم نمائید و امر الهی را که مقدس از جوهر تقدیس است، به ظنون و اوهام نجسه نالایقه نیالائید." (حضرت بهاءالله)

"از حق می طلبیم، مُدُن و دیارش را از اشراقات شمس امانت محروم نفرماید. جمیع را در لیالی و ایّام به امانت و عفت و صفا و وفا امر نمودیم طوبی از برای عاملین." (حضرت بهاءالله)

" ای دوستان من در سبیل رضای دوست، مشی نمائید و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود. یعنی دوست بی رضای دوست خود در بیت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننماید و رضای خود را بر رضای او ترجیح ندهد و خود را در هیچ امری، مقدّم نشمارد." (حضرت بهاءالله)

" تا توانی با وفا باش و ره صدق و صفا پیما. تا انسان به صداقت و امانت و وفا و محبت و ولا موفق نگردد، نصیبی از موهبت یزدان نبرد و اگر ایامی چند خدا مهلت دهد ولی عاقبت جفاکار و بی امانت و بی دیانت و به جحیم ذلّت مبتلا شود به این نصیحت گوش دار البته به راستی و درستی و حق پرستی پرداز تا به آنچه خواستی مؤید و موفق گردی." (حضرت عبدالبهاء)


عدل و انصاف:

عدل و انصاف از اعظم فضائل اخلاقی است. عدل و انصاف به این مفهوم هستند که بدون کمترین شائبۀ حبّ و بغض و بدون تعصّب و جانبداری، به مسائل زندگی نگاه کنیم تا بتوانیم به قضاوت درستی در مورد نیک و بد آنها برسیم. به بیاناتی از حضرت بهاءالله در این مورد توجه فرمائید:

"طوبی از برای عالِمی که تارکش به تاج عدل، مزیّن و هیکلش به طراز انصاف."

" اصحاب انصاف و عدل بر مقام اعلی و رتبۀ علیا، قائمند. انوار بِرّ و تقوی از آن نفوس، مُشرق و لائِح. امید آنکه عباد و بلاد از نور این دو نیّر، محروم نماند."

" بگو ای مردمان در سایۀ داد و راستی راه روید و در سراپردۀ یکتائی، درآئید."

" یا ابن الرّوح، اَحبّ الاَشیاء عِندی الانصاف لاتَرغب عَنه اِن تَکُن اِلیّ راغباً و لاتَغفل مِنه لِتکون لی اَمیناً و اَنتَ تُوَفّق بذلک اِن تُشاهد الاَشیاء بعَینک لا بعین العِباد و تعرفها بمَعرفتک لا بمَعرفة اَحَدٍ فی البَلاد. فَکِّر فی ذلک کیف یَنبَغی اَن تَکون ذلک مِن عَطیّتی عَلَیک و عِنایتی لَکَ فاجعله اَمامَ عَینک."

(مضمون: ای پسر روح بهترین (محبوبترین) چیزها نزد من انصاف است از آن روی مگردان اگر به من راغب هستی و از آن غفلت مکن که قابل اعتماد من بشوی (من به تو اطمینان بکنم) وقتی به آن (انصاف)موفق بشوی اشیا را به چشم خود می بینی نه به چشم سایرین و به فهم خود میشناسی نه به فهم دیکران. تفکر کن در اینکه چکونه باید باشی (چگونه زیبنده است که باشی) و آنرا جلوی چشمانت بگذار(به آن ناظر باش.)).

" یا حزبَ الله، مربّی عالم، عدل است چه که دارای دو رکن است، مجازات و مکافات. و این دو رکن، دو چشمه اند از برای حیات اهل عالم."

" سراج عباد، داد است او را به بادهای مخالف ظلم و اعتساف خاموش منمائید."

" خیمه نظم عالم، به دو ستون قائم و بر پا، مجازات و مکافات."

" و نُوصیهِم بالعَدل و الاِنصاف و الاَمانة و الدّیانة و ما تَرتَفع بهِ کَلَمَة الله و مَقاماتِهم بین العباد و هو النّاصح بالحق."
(مضمون: و آنان را به عدل و انصاف و امانت و دیانت و آنچه سبب ارتفاع و کلمۀ الهی و ارتقاء مقام آنها بین مردم است. و اوست نصحیت کننده به حق.)

" کل را وصیت می نمایم به عدل و انصاف و محبّت و رضا."

" در جمیع احوال به عدل و انصاف ناظر باشید."

" ای ظالمان ارض، از ظلم دست خود را کوتاه نمائید که قسم یاد نموده ام از ظلم احدی نگذرم و این عهدیست که در لوح محفوظ، محتوم داشتم و به خاتم عزّ، مختوم."

" عموم اهل عالم باید از ضُرّ دست و زبان شما آسوده باشند."

" طوبی لِاَمیرٍ اَخَذَ یَد الاَسیر و لِغَنیٍ تَوجّه اِلَی الفَقیر و لِعادِلٍ اَخَذَ حَقّ المَظلوم مِن الظّالم."
(مضمون: خوشا به حال امیری که دست اسیر را بگیرد و ثروتمندی که به فقیر توجه کند و عادلی که حق مظلوم را از ظالم بازستاند.)


مواسات:

مواسات در دیانت بهائی به معنای مقدّم دانستن دیگران بر خود است. مواسات امری است وجدانی و نه اجباری به طوری که درجات ایمان و تواضع انسان باید به حدی برسد که دیگران را در جمیع امور بر خود ترجیح دهد و هرگز نفع خود را بر منافع دیگران و جامعه مرجّح نداند.

" باید با کل حتی دشمنان به نهایت روح و ریحان، مُحب و مهربان بود در مقابل اذیت و جفا، نهایت وفا مجری دارید و در موارد ظهور بغضاء، به نهایت صفا معامله کنید. سهم (تیر) و سنان (سر نیزه) را سینه مانند آئینه، هدف نمائید و پند ستم و لعن را به کمال محبت مقابله کنید." (حضرت عبدالبهاء)

" در تعالیم حضرت بهاءالله، مواسات است و این اعظم از مساوات است. مساوات، امری است مجبوری و لکن مواسات، امری است اختیاری. و کمال انسان به عمل خیر اختیاری است نه به عمل خیر اجباری و مواسات اختیاری است." (حضرت عبدالبهاء)


تعاون و تعاضد:

دیانت بهائی به تعاون و همکاری به عنوان یک ارزش اخلاقی می نگرد و از رقابت که عامل دشمنی و کینه جویی است، دوری می جوید. البته تعاون و تعاضد حاصل نمی شود مگر به اینکه تمام افراد انسان نسبت به سرنوشت یکدیگر حسّاس و مسئول باشند و در فکر کمک و خدمت به هم نوع خود چه غنی و چه فقیر، چه عالم و چه جاهل باشند.

"لا تَحرَموا الفُقَراء عَمّا اَتٰکُم الله مِن فَضله و انّه تَجزی المُنفِقین ضعف ما نَفَقوا انّه ما مَن اله الّا هو لَه الحقّ و الاَمر یُعطی مَن یَشاء و انّه لَهُو المُعطی الباذِل العزیز الکریم." (حضرت بهاءالله)
(مضمون: فقرا را از آنچه خدا به فضلش به شما داده است، محروم نکنید همانا او بخشندگان را اجر مضاعفی نسبت به آنچه انفاق کرده اند، می بخشد.به درستی که اوست خدایی که غیر او خدایی نیست حق و امر از برای اوست. به هر کسی که بخواهد عطا می فرماید او اوست خداوند عطا کننده و بخشنده و عزیز و کریم.)

" یا ابنَ الرّوح، لا تَفتَخِر عَلَی المِسکین باِفتخارِ نَفسِکَ. لِاَنّی اَمشی قُدّامَه و اَراکَ فی سوءِ حالک و اَلعَنُ عَلیک الی الابد." (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه عربی)
(مضمون: ای پسر روح، بر شخص مسکین، به افتخار نفست، فخر نفروش. زیرا من بر اثر قدم های او گام بر می دارم و تو را در حال بدت می بینم و بر تو تا ابد لعنت می فرستم.)

" ای پسران تراب، اغنیا را از ناله سحرگاهی فقرا، اِخبار کنید که مبادا از غفلت به هلاکت افتند و از سدرۀ دولت، بی نصیب مانند. اَلکَرَم و الجود مِن خِصالی فَهَنیئاً لِمَن تَزَبّن بخِصالی." (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی)

" ای اغنیای ارض، فقرا امانت منند در میان شما. پس امانت مرا درست حفظ نمائید و به راحت نفس خود تمام نپردازید." (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی)

" ای امین ربانی در عالم ایجاد، جمیع کائنات در نهایت ارتباط؛ و از این ارتباط تعاون و تعاضد، حاصل؛ و تعاون و تعاضد سبب بقا و حیات. اگر تعاون و تعاضد دقیقه ای از حقائق اشیاء برداشته شود، جمیع کائنات انحلال یابد و هباء منبثا گردد... تعاون و تعاضد در بین جمیع کائنات، حاصل و همچنین اعظم تعاون بین نوع انسان است که بدون آن رفاهیت و معیشت زندگی به کلّی مستحیل زیرا هر نفسی بنفسه بدون معاونت سائر نوع ابداً زندگی نتواند بلکه حیران و سرگردان گردد." (حضرت عبدالبهاء)

" هر دردی را درمان شوید و هر زخمی را مرهم و سبب التیام. هر ضعیفی را ظهیر گردید و هر فقیری را مُعین و دستگیر. هر خائفی را کهف منیع شوید و هر مضطربی را ملاذی رفیع." (حضرت عبدالبهاء)


عفت و عصمت:

عفّت و عصمت از مهم ترین فضائل اخلاقی و احکام الهی است که هم بر مردان و هم زنان فرض و واجب شده است. البته دیانت بهائی، تمسّک به عفت و پاکدامنی را تنها در ظاهر اشخاص نمی داند به طوری که بهائیان به حجاب به صورتی که در بین معتقدان به سایر ادیان دیگر به خصوص دیانت اسلام وجود دارد، اعتقادی ندارند. از نظر بهائیان پوشیدن سر و روی و موی دلیلی بر پاکدامنی نیست به خصوص اگر تنها مختص به زنان باشد و مردان از این قاعده مستثنی تلقی شوند. بلکه در دیانت بهائی، پاکدامنی و نجابت نه تنها در لباس بلکه در رفتار، گفتار و تمام شئون زندگی فرد باید رعایت شود.

بهائیان نه تنها با پوشیدن حجاب بر سر و موی موافق نیستند بلکه از سوی دیگر با مظاهر برهنگی نیز که نمادی از تمدّن اخلاقی منحط غربی است، موافقت ندارند. در آثار بهائی چنان آمده است که عفّت و پاکی باید در همه جلوه های حیات، نمایان باشد، از پوشش و رفتار اجتماعی گرفته، تا جلوه های هنری و ادبی، از پاکی و مبرّا بودن از آلایش ها و عادات ناپسند مانند اعتیاد به الکل و افیون گرفته تا تفریحات و سایر جنبه های حیات اجتماعی.

"آمده ام که در این عالم پر آلایش که از ظلم ظالمین و تَعدّی خائنین، باب آسایش بر تمام وجود مسدود است، به حول الله و قوّته، چنان عدل و امانت و صیانت و دیانتی در آن ظاهر و باهر نمایم که اگر یکی از پرده نشینان خَلف حجاب که پرتو جمالش آفتاب را به ذرّه در حساب نیاورد و در شئون تن، بی نظیر و بی مثال باشد به جمیع جواهر ها و زینت ها خارج از احصای اولی النهی، مزیّن و بی حجاب از خلف حجاب بیرون آید و به تنهائی بی رقیب از شرقِ اِبداع تا غربِ اختراع سفر نماید و در هر دیاری، دیّار و در هر اقلیمی سیّار شود، انصاف و امانت و عدل و دیانت و فقدان خیانت و دنائت به درجه ای باید برسد که یک نظر خیانت و شهوت به جمال و عصمت او باز نگردد تا بعد از سِیر در دیار با قلبی بی غبار و وجهی پر استبشار به محل و موطن خود راجع شود." ( حضرت بهاءالله، لوح پنج کنز)

" اهل بها باید مظاهر عصمت کبری و عفت عظمی باشند در نصوص الهیه مرقوم و مضمون آن به فارسی چنین است که اگر رَبّات حِجال ( الهه های حجله ها) به اَبدع جمال، بر ایشان بگذرد ابداً نظرشان به آن سَمت نیفتد. مقصد این است در تقدیس و تنزیه و عفّت و عصمت و ستر و حیا و حجاب مشهور اهل آفاق گردند تا کل بر پاکی و طهارت و کمالات عفّتیۀ ایشان شهادت دهند زیرا ذرّه ای عصمت، اعظم از صد هزار سال ، عبادت و دریای معرفت است. عفت و عصمت از اعظم خصلت اهل بها است، وَرَقات موقنه مطمئنه باید در کمال تقدیس و تنزیه باشند." (حضرت عبدالبهاء)

"در وجود آیتی موجود و آن انسان را از آنچه شایسته و لایق نیست، منع می نماید و حراست می فرماید و نام آن را حیا گذارده اند و لکن این فقره مخصوص است به معدودی. کل دارای این مقام نبوده و نیستند." (حضرت بهاءالله)

" این تقدیس و تنزیه با شئون و مقتضیات آن از عفّت و عصمت و پاکی و طهارت و اصالت و نجابت، مستلزم حفظ اعتدال در جمیع مراتب و احوال از وضع پوشش و لباس و ادای الفاظ و کلمات و استفاده از ملکات و قرایح هنری و ادبی است.

همچنین توجّه تام در احتراز از مُشتَهیّات نفسانیّه و ترک اَهواء و تمایلات سَخیفه و عادات و تفریحات رذیلۀ مُفرطه ای است که از مقام بلند انسان بکاهد و از اوج عزّت به حضیض ذلّت متنازل سازد.

و نیز مستدعی اجتناب شدید از شُرب مُسکرات (الکل) و افیون و سایر آلایش های مضرّه و اعتیادات دنیّۀ نالایقه است.

این تقدیس و تنزیه هر امری را که مُنافی عفّت و عصمت شمرده شود، خواه از آثار و مظاهر هنر و ادب و یا پیروی از طرفداران خلع حجاب و حرکت بلا استتار در مرآی ناس و یا آمیزش بر طریق مصاحبت و یا بی وفایی در روابط زناشویی و به طور کلی هر نوع ارتباط غیر مشروع و هر گونه معاشرت و مجالست منافی با احکام و سنن الهیه را محکوم و ممنوع می نماید و به هیچ وجه با اصول و موازین سیّئه و شئون و آداب غیر مرضیه عصر منحط و رو به زوال کنونی موافقت نداشته بلکه با ارائۀ طریق و اقامۀ برهان و دلیل، بطلان این افکار و سخافت این اذکار و مضار و مفسدت این گونه آلودگی ها را عملاً مکشوف و هتک احترام از نوامیس و مقدسات معنویه، منبعث از تجاوزات و انحرافات مُضلّه را ثابت و مدلّل می سازد." (حضرت ولی امرالله، ظهور عدل الهی، صص 63و 64)

-------------------------------------
یادداشت:
تمام آیات و بیانات مبارکه این گفتار، از کتاب " حیات بهائی/ به کوشش ع. سهراب/ موسسه ملی مطبوعات امری/ 127 بدیع/ صص 12 تا 34 و صص 73 تا76" استخراج شده است.

برخی از احکام دیانت بهائی (1)


دیانت بهائی، آموزه ها و احکامی برای تقویت بنیۀ ایمانی و ارتقائ روحانی انسان دارد که بر محور ارزش های والای انسانی و روحانی بنا شده اند. در این قسمت گزیده هایی از احکام بهائی که متضمن اخلاق، نوع دوستی و تنزیه و تقدیس و ... می باشند، انتخاب شده است.

انقطاع و استقامت:
- " دَعُوا ما عِنْدَکُمْ ثُمّ طیروُا بِقَوادِمِ الاِنْقِطاعِ فَوْقَ الاِبْداعِ، کَذلِکَ یَأمُرُکُمْ مالِکُ الاِخْتِراعِ
(مضمون: مالک ایجاد این گونه به شما امر می کند که آنچه دارید رها کنید سپس با بالهای انقطاع بر فراز جهان هستی پرواز کنید.) (کتاب اقدس، آیه 54)

- "مقصود از انقطاع، انقطاع نفس از ما سوی الله است. یعنی ارتقاء به مقامی جوید که هیچ شیئی از اشیاء از آنچه در بین سماوات و ارض مشهود است، او را از حقّ، منع ننماید... باری مقصود از انقطاع، اسراف و اتلاف اموال نبوده و نخواهد بود، بلکه توجه الی الله و توسّل به او بوده و این رتبه به هر قِسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد، اوست انقطاع و مبدأ و مُنتهای آن. " (1)

و درباره استقامت در کتاب اقدس، چنین نازل است:
" کُونُوا مَظاهِرَ الاِسْتِقامَةِ بَیْنَ البَریّةِ عَلی شَأنٍ لاتَمْنَعُکُمْ شُبُهاتُ الّذینَ کَفَرُوا بِاللهِ اِذْ ظَهَرَ بِسُلطانٍ عَظیم. (2)
(مضمون: بین مردم، مظهر استقامت باشید، به شأنی که شبهات کافرین به خدا، شما را از ایمان به او باز ندارد.)

- "اِکلیل اعمال، استقامت است. به آن متمسّک شوید و اعظم از کلّ مقامات است، به آن ناظر باشید." (3)

- " اَوّلُ الاَمْرِ هُوَ عِرْفانُ اللهِ وَ آخِرُهُ الاِسْتِقامَةُ عَلَیْهِ، کَذلِکَ قُدِّرَ مِنْ لَدُنْ قَویٍّ قَدیر." (4) (اولین امر، عرفان خداوند است و بعد از آن استقامت بر آن. این است آنچه از جانب خداوند قوی و قدیر مقدّر شده است.)

- "به راستی می گویم آنچه الیوم، اعظم و اسبق کلّ اعمال است، استقامت بر امر بوده..." (5)

- "انسان باید مانند کوه آهنین، رزین و رصین باشد و مقاومت هر مشکلات نماید و تا چنین نگردد کار به انجام نمی رسد." (6)

- "...زیرا استقامت، شرط است و در قرآن می فرماید: اِنّ الّذیْنَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمّ اِسْتِقامُوا تَتَنَزّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ. در امری استقامت کند، مغناطیس توفیق و تأئید شود." (7)


خلوص نیّت و دوری جستن از ریا:

- "ای پسران آدم، کلمۀ طیّبه و اعمال طاهره مقدسه، به سماء عزّ احدیّه صعود نماید. جهد کنید تا اعمال، از غبار ریا و کدورت نفس و هوی پاک شود و به ساحتِ عزِّ قبول، درآید. چه که عنقریب، صرّافان وجود در پیشگاه حضور معبود، جز تقوای خالص نپذیرند و غیر عمل پاک، قبول ننمایند. این است آفتابِ حکمت و معانی که از افق فَمِّ مَشیّت ربّانی اشراق فرمود. طُوبیٰ لِلْمُقْبِلینَ. (8)

- "امروز هر کلمه که لِلّه به آن تکلّم شود و یا عملی که لِوَجهِ الله ظاهر گردد، هر یک به مثابهِ شمس است بین اعمال عالَم و لَدَی العَرش از سیّد اعمال محسوب و از قلم اعلی مسطور. " (9)

- "اُسّ اساس دیانت، خلوص است. یعنی شخصِ متدیّن باید که از جمیع اغراض شخصیّۀ خود گذشته بِاَیِّ وَجهٍ کانَ در خیریّت جمهور بکوشد." (10)

- "نیّت خیر، اساس اعمال خیریّه است... نیّت خیریّه نورِ محض است و از شوائب غرض و مَکر و خُدعه، مُنزّه و مقدّس. ولی ممکن که انسان به ظاهر، عمل مبروری مُجری دارد ولی مبنی بر اغراض نفسانی باشد... اما نیّت خیریِه مقدّس از این شوائب ... باری بعد از عرفان الهی و ظهور محبّت الله و حصول انجذاب وجدانی و نیّت خیریّه، اعمال مبروره تامّ و کامل است و الّا هر چند اعمال خیریّه ممدوح است، ولی بدون آنکه مستند به عرفان الهی و محبّت ربّانی و نیّت صادقه باشد، ناقص است. " (11)


خضوع و خشوع و احتراز از غرور و برتری جویی:

در کتاب اقدس آمده است:
" لَیْسَ لِاَحَدٍ اَنْ یَفْتَخِرَ عَلیٰ اَحَدٍ، کُلٌّ اَرّقاءٌ لَهُ وَ اَدِلّاءٌٌ عَلیٰ اِنّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ. اِنّهُ کٰانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَکیما." (12)
(مضمون: هیچکس حق ندارد که بر دیگری افتخار کند. همه بندگان او هستند و دلائلی هستند بر اینکه خدایی جز او نیست.)

- "ای پسران آمال، جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید." (کلمات مکنونه فارسی، فقره 47)

- "ای ابناء غرور، به سلطنت فانیۀ ایّامی، از جبروت باقی من گذشته و خود را به اسباب زرد و سرخ می آرائید و بدین سبب افتخار می نمائید. قَسم به جمالم که جمیع را در خیمۀ یک رنگ تُراب درآورم و همۀ این رنگ های مختلفه را از میان بردارم. مگر کسانی که به رنگ من در آیند و آن تقدیس از همه رنگ ها است." (13)

- "اگر نفسی لِلّه خاضع شود از برای دوستان الهی، آن خضوع فی الحقیقه به حق راجع. چه که ناظر به ایمان اوست... همچنین اگر نفسی استکبار نماید، آن استکبار به حق راجع است. نَعوذُ بِالله مِنْ ذلِکَ یا اُولِی الاَلْبابِ." (14)

- "پاکی از آلایش، پاکی از چیزهایی است که زیان آرد و از بزرگی مردمان بکاهد و آن پسندیدن گفتار و کردار خود است، اگر چه نیک باشد." (15)

- "الیوم، تسلّی عبدالبهاء، محبّت و خضوع و خشوع احبّاء است به یکدیگر، و تا حقیقت محبّت قلبیّه و نهایت محویّت و فنا و تعلّق روحانی در قلوب احبّاء به یکدیگر جلوه ننماید، البته موهبت کُبری جهان گیر نشود." (16)

- "خاضع و خاشع باشید، زیرا انسان تا خود را نیک نمی داند، بلکه خویش را عاجز می بیند و قاصر می داند، رو به ترّقی است ولی به محض اینکه خود را خوب دانست و گفت من کامل هستم، غرور و دُنُوّ حاصل نماید." (17)

- "هر نفسی از برای خویش وجودی بیند و خیال تمیز و تفرّدی، آن از آثار نِعاق است و علامتِ نفاق. باید شئون خود را فراموش کرد و در مقام فنای محض آمد و الّا ملاحظۀ وجود، عاقبت سبب شِرک گردد و بادی کفر محض. خضوع و خشوع و محو و فنا و اطاعت و انقیاد محبوب. " (18)

- "آن کس که از خود راضی است، مظهر شیطان است و آنکه راضی نیست، مظهر رحمان. خودپرست ترقی نمی کند، اما آنکه خود را ناقص می بیند، در صدد اکمال خویش بر می آید." (19)


وجوب اشتغال و کسب و کار:

در کتاب اقدس چنین نازل گشته است:
"یا اَهْلَ البَهاءِ، قَدْ وُجِبَ عَلی کُلِّ واحِدٍ مِنْکُمُ الاِشْتِغالِ باَمْرٍ مِنَ الاُمُورِ مِنَ الصّنایِعِ وَ الاِقْتِرافِ وََ اَمْثالِها وَ جَعَلْنا اِشْتِغالَکُمْ بِها نَفْسَ العِبادَةِ لِلّهِ الحَقّ. تَفَکّرُوا یا قَومِ فِی رَحْمَةِ اللهِ وَ اَلطافِهِ ثُمّ اشْکُرُوهِ فِی العَشّیِ وَ الاِشْراق." (20)
(مضمون: ای اهل بها بر هر یک از شما پرداختن به کاری از قبیل صنایع و کسب و تجارت واجب شده است و پرداختن شما را به یکی از این کارها، عین عبادت برای پروردگار قرار دادیم. ای قوم در رحمت و الطاف خداوند بیندیشید و سپس او را در هر صبح و شام سپاس گوئید.)

- " اَبْغَضُِ النّاسِ عِنْدَاللهِ مَنْ یَقْعُدُ وَ یَطْلُبُ. تَمَسّکُوا بِحَبْلِ الاَسْبابِ مُتِوَکّلینَ عَلَی اللهِ مُسَبّبِ الاَسْبابِ." (21)
(مضمون: منفورترین مردم نزد خدا کسانی هستند که می نشینند (کاری نمی کنند) و ( از دیگران یا خدا) طلب می کنند. به وسایل و اسباب تمسّک جوئید در حالی که به خداوند مسبّب الاسباب توکّل کرده اید.)

- "کلّ را به صنعت و اقتراف امر نمودیم. او را از عبادت محسوب داشتیم. در اوّل امر باید ثوب امانت را از یَدِ عطا که مقام قبول است بنوشی. چه که اوست اوّل بابِ برکت و نعمت." (22)

- "جمعی الآن در این جهانند و به ظاهر و باطن، سرگشته و پریشان و مُهمَل و معطّل و بارِ گران بر سایر ناس. به صنعتی مشغول نشوند و به کار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند... این گونه نفوس مهمله البته مقبول نه. زیرا هر نفسی باید کار و کسب و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مُستولی گردد." (23)


خدمت به عموم بشر:

- "نُوصیکُمْ بِخِدْمَةِ الاُمَمِ وَ اِصْلاحِ الْعالَم" (24)
(شما را وصیّت می کنیم به خدمت امم و اصلاح عالم.)

- "طُوبیٰ لِمَنْ اَصْبَحَ قائِماً عَلی خِدْمَةِ الاُمَم." (25)
(خوشا به حال کسی که صبحش را آغاز کند در حالی که به خدمت امم به پا خاسته است.)

- "ان شاءالله برق شوق در بدن عالم به مثابه رگ شریان به حرکت آید و جمیع از آن حرکت که سبب و علّت اِحداث حرارت است، به حرارت محبّت الله فائز شوند تا جمیع متحداً به افق الله ناظر و به خدمتش قائم گردند و خدمتِ حق امری است که سبب اصلاح عالم است نه نزاع و جدال." (26)

- "انسان را عزّت و بزرگواری به راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامت است نه به زخارف و ثروت. اگر نفسی موفق بر آن گردد که خدمت نمایان به عالم انسانی علی الخصوص به ایران نماید، سَروَر سروران است و عزیزترین بزرگان." (27)

- "بهائیان جان فدای جهانیان نمایند و پرستش نوع انسان کنند ولی به نصّ قاطع مأمور به آنند که در هر مملکتی که هستند به حکومت آن مملکت در نهایت صدق و امانت باشند." (28)

- "امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید." (29)


نهی از اعتراض بر عقاید دیگران:

- "باری ای سلمان، بر احبّای حق، القا کن که در کلمات احدی به دیدۀ اعتراض ملاحظه ننمایید. بلکه به دیدۀ شفقت و مرحمت مشاهده کنید. مگر آن نفوسی که الیوم در ردّالله، الواح ناریه نوشته." (30)

- "ابداً نفسی تعرّض به نفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند. شأن اهل حق، خضوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود. دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند." (31)

- "اجتناب و احتراز و خشونت، سبب اشمئزاز قلوب و نفوس گردد... اگر شخصی از مومنین موحّدین در حین ملاقات با نفْسی از ملل اجنبیّه اظهار احتراز نماید... آن شخص اجنبی از این کلمه چنان محزون و مکدّر گردد که اگر شقّ القمر نیز ببیند، اقبال به حق ننماید و ثمرۀ اجتناب این باشد که اگر در قلب آن شخص، توجّه قلیلی الی الله بوده از آن نیز پشیمان گشته، به کلّی از شاطی بحر ایمان به بادیۀ غفلت و بطلان فرار نماید..." (32)


پاکی از کینه و رشک و آز:
حضرت بهاءالله در کلمات مکنونه می فرمایند:
"ای ساذِج هوی، حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریصْ محروم بوده و قانعْ محبوب و مقبول... " (33)

- "ای بنده من، دل را از غِلّ پاک کن و بی حسد به بساط قدس اَحَد بخرام." (34)

حضرت بهاءالله در لوح اصل کل الخیر می فرمایند:
"اَصْلُ الْعِزّةِ: هِیَ قَناعَةُ الْعَبْدِ بِما رُزِقَ بِهِ وَ الاِكْتِفاء بِما قُدِّرَ لَهُ." (35)

- "ای پسران دانش، چشم سَر را پلک به آن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست، بی بهره نماید، دیگر پردهء آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود. بگو ای مردمان، تاریکی آز و رشک، روشنایی جان را بپوشاند، چنانکه ابر، روشنایی آفتاب را." (36)


۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

متن کتاب اقدس، بخش هشتم و پایانی

ص ٢٠٥
که برای ساختن تابوت علاوه بر مصالحی که در کتاب مستطاب اقدس مذکور است ميتوان
از محکمترين چوبی که در دسترس است يا از سيمان استفاده نمود . در حال حاضر اهل
بهاء در انتخاب مصالح تابوت مختارند .

 -١٥٠نقطة البيان (بند ١٢٩)
)) نقطة البيان )) از القابی است که حضرت اعلی برای خود اختيار فرموده اند .
  -١٥١و ان تکفنوه فی خمسة اثواب من الحرير او القطن (بند ١٣٠)
حضرت اعلی در کتاب مبارک بيان مقرّر فرمودند که جسد در پنج پارچه حرير يا کتان
پيچيده شود . جمال اقدس ابهی اين حکم را تأييد نموده و اضافه فرمودند : من لم
يستطع يکتفی بواحدة منهما .
وقتی از حضور مبارک سؤال شد که آيا مقصود از اثواب خمسه مذکور در آيه فوق پنج
پارچه سرتاسری است يا (( پنج پارچه ای است که در قبل معمول ميشد ))، در جواب
فرمودند که مقصود پنج پارچه است (سؤال و جواب ، فقره ٥٦) .
 
ص ٢٠٦
در آثار مبارکه بيانی که حاکی از طرز پيچيدن جسد در پنج پارچه مجزّا و يا در يک
ثوب باشد موجود نيست . در حال حاضر اهل بهاء در اجرای اين امر مختارند .
  -١٥٢حرّم عليکم حمل الميّت ازيد من مسافة ساعة من المدينة (بند ١٣٠)
مقصود از اين حکم آن است که مدّت حمل ميّت به محلّ دفن ، با هر وسيله نقليّه‌ای
که اختيار شود ، محدود گردد و از يک ساعت تجاوز ننمايد . حضرت بهاءاللّه در اين
مورد می فرمايند : هر چه زودتر دفن شود احب و اولی است (سؤال و جواب ، فقره ١٦)
. در تعريف محلّ موت ميتوان محدوده شهر را در نظر گرفت . لذا مدّت يک ساعت را
ميتوان از سرحدّ شهری که در آن وفات واقع شده تا محلّ دفن حساب نمود . مقصود
از اين حکم آن است که شخص متوفّی در نزديکی محل وفات مدفون گردد .
  -١٥٣قد رفع اللّه ما حکم به البيان فی تحديد الاسفار (بند ١٣١)
حضرت اعلی سفر را مشروط به شروطی فرمودند که تا زمان ظهور من يظهره اللّه رعايت
شود ولی امر فرمودند که مؤمنين در يوم ظهور
 
ص ٢٠٧
موعود بيان برای درک لقای او که ثمره وجود و مقصد غائی خلقتشان است ولو با پای
پياده سفر نمايند .
  -١٥٤و ارفعنّ البيتين فی المقامين و المقامات الّتی فيها استقرّ عرش ربّکم (بند (١٣٣
در باره (( بيتين )) حضرت بهاءاللّه می فرمايند : بيت اعظم در بغداد و بيت نقطه
در شيراز مقصود است هر يک را که حجّ نمايند کافی است ( سؤال و جواب ، فقرات ٢٩ و
 ٣٢و يادداشت شماره ٥٤) .
حضرت وليّ امراللّه در باره المقامات الّتی فيها استقرّ عرش ربّکم می فرمايند
که اشاره به مقاماتی است که محلّ استقرار هيکل مبارک گشته . جمال مبارک
ميفرمايند : و مقامات ديگر به اختيار اهل آن بلد است هر بيتی را که محلّ
استقرار شده مرتفع نمايند يا يک بيت را اختيار کنند (سؤال و جواب فقره ٣٢) .
مؤسّسات امری با شواهد و اسناد لازمه اماکن متبرّکه مربوط به حضرت بهاءاللّه و
حضرت اعلی را مشخّص و حتّی المقدور ابتياع و تعدادی را به صورت اوليّه تعمير
نموده‌اند .
 -١٥٥ايّاکم ان يمنعکم ما نزّل فی الکتاب عن هذا
 
ص ٢٠٨
الکتاب الّذی ينطق بالحقّ (بند ١٣٤)
مراد از ما نزّل فی الکتاب آيات و کلمات منزله بر مظاهر الهيّه است و مقصد از
الکتاب الّذی ينطق بالحقّ نفس مظهر الهی است .
آيات فوق اشاره است به فرموده حضرت اعلی در کتاب مبارک بيان فارسی که مقصود از
" کتاب اللّه " نفس من يظهره اللّه است . در يکی از الواح مبارکه حضرت بهاءاللّه
می فرمايند : قد ظهر کتاب اللّه علی هيکل الغلام .
در اين آيه از کتاب مستطاب اقدس و همچنين در بند ١٦٨ حضرت بهاءاللّه خود را
)) کتاب ناطق )) ناميده و امم سايره را انذار می فرمايند که با استدلال از کتب
مقدّسه خويش کتاب الّذی ينطق فی قطب الابداع را رد ننمايند و نصيحت می فرمايند
که مبادا بياناتی که در کتب آسمانی نازل شده سبب شود که از عرفان مقام مظهر ظهور
و تمسّک به امر جديد محروم مانند .
  -١٥٦ما جری من قلم مبشّری فی ذکر هذا الظّهور (بند ١٣٥)
اين آيه اشاره به آيات کتاب بيان عربی است در ذکر و ثنای موعود بيان .
 
ص ٢٠٩
 -١٥٧انّما القبلة من يظهره اللّه متی ينقلب تنقلب الی ان يستقرّ (بند ١٣٧)
برای اطّلاع در باره آيه فوق به يادداشت های شماره ٧ و ٨ مراجعه شود .
  -١٥٨لا يحلّ الاقتران ان لم يکن فی البيان و ان يدخل من احد يحرم علی الاخر ما
يملک من عنده (بند ١٣٩)
اين آيه از کتاب مبارک بيان که حضرت بهاءاللّه نقل فرموده‌اند مؤمنين را متوجّه
قرب ظهور من يظهره اللّه می سازد . حضرت اعلی ازدواج بابی با غير بابی را تحريم
و همچنين تعلّق دارائی همسر مؤمن را به شوهر يا زن غير بابی نهی فرمودند ولی
اجرای اين دو حکم را به صراحت موکول به ظهور من يظهره اللّه نمودند و حضرت
بهاءاللّه قبل از آنکه اين احکام به مرحله اجرا در آيد آنها را ملغی فرمودند .
جمال مبارک با نقل اين فقره به اين مطلب اشاره می فرمايند که حضرت اعلی در طيّ
اين آيات امکان ارتفاع امر حضرت بهاءاللّه را قبل از امر خود پيش بينی فرموده
بودند . حضرت وليّ امراللّه در *(گاد پاسز بای)* در باره کتاب مبارک بيان
توضيحی می فرمايند که ترجمه‌اش اين است : در رتبه اولی
 
ص ٢١٠
مقصد از اين مصحف آسمانی را بايد وصف و ثنای حضرت موعود محسوب داشت نه آنکه
آن را مجموعه‌ای از سنن و احکام ابدی برای هدايت نسلهای آتيه دانست . سپس می
فرمايند : آن حضرت متعمّداً حدود و احکام بسيار شديدی مقرّر داشتند و اصولی
اضطراب انگيز وضع فرمودند تا سبب ايقاظ مردم و رهبران دينی از خمودت مزمنه قديمه
گردد و ضربه ای ناگهانی و مؤثّر و مهلک به مؤسّسات مهجوره عتيقه وارد آورد .
و با وضع مقرّراتی بسيار سخت و حاد اعلان فرمود که يوم موعود فرا رسيده يعنی "
يوم يدع الدّاع الی شیء نکر " و نيز يوم " يهدم ما کان قبله کما هدم رسول
اللّه امر الجاهليّه "  ( به يادداشت شماره ١٠٩ نيز مراجعه شود ) .
  -١٥٩نقطة البيان (بند ١٤٠)
نقطه بيان يکی از القاب حضرت اعلی است .
  -١٦٠انّه لا اله الّا انا (بند ١٤٣)
حقيقت مظاهر الهی و کيفيّت ارتباطشان با خداوند متعال در بسياری
 
ص ٢١١
از آثار مبارکه اين ظهور تشريح شده است . حضرت بهاءاللّه در باره فردانيّت و
عظمت و جلال مقام الوهيّت می فرمايند : و چون ما بين خلق و حقّ ... به هيچ وجه
رابطه و مناسبت و موافقت و مشابهت نبوده و نيست لهذا در هر عهد و عصر کينونت
ساذجی را در عالم ملک و ملکوت ظاهر فرمايد و اين لطيفه ربّانی و دقيقه
صمدانی را از دو عنصر خلق فرمايد عنصر ترابی ظاهری و عنصر غيبی الهی و دو مقام در
او خلق فرمايد يک مقام حقيقت که مقام لا ينطق الّا عن اللّه ربّه است ... و مقام
ديگر مقام بشريّت است که می فرمايد "  ما انا الّا بشر مثلکم و قل سبحان ربّی هل
کنت الّا بشرا رسولا " .
بنا به بيان مبارک در عوالم روحانی همه مظاهر الهی حکم يک نفس و يک ذات را
دارند . جمال الهی از جمالشان باهر و اسماء و صفات حقّ در آنان ظاهر و آنانند
مظاهر امر او . در اين مقام می فرمايند :
و اگر شنيده شود از مظاهر جامعه (( انّی انا اللّه )) حقّ است و ريبی در آن نيست
چنانچه به کرّات مبرهن شد که به ظهور و صفات و اسمای ايشان ظهور اللّه و اسم
اللّه و صفة اللّه در ارض ظاهر .
 
ص ٢١٢
مظاهر الهی که مرايای اسماء و صفات الهی و وسايط وصول نوع بشر به عرفان حقّ و
مشارق وحی او هستند به فرموده حضرت وليّ امراللّه هرگز نبايد آنان را با غيب
منيع لا يدرک و ذات الوهيّت يکی دانست . و نيز در باره جمال قدم می فرمايند که
هيکل عنصری حضرتش را که مظهر چنين ظهور اعظم و مهيمنی است نبايد با حقيقت
الوهيّت يکسان دانست .
حضرت وليّ امراللّه در باره مقام بی همتای جمال اقدس ابهی و عظمت ظهور مبارکش
می فرمايند که با ظهور حضرت بهاءاللّه وعود کتب مقدّسه در باره (( يوم اللّه ))
تحقّق يافته است :
طبق نبوّات کتب مقدسه يهود ظهور مبارک همان ظهور (( پدر سرمدی )) و (( ربّ
الجنود )) است که (( با هزاران هزار مقدّسين )) ظاهر گشته و همچنين نزد ملّت روح
مجیء ثانی مسيح است که با (( جلال اب سماوی )) آمده و در نظر شيعه اسلام ((
رجعت حسينی )) و به اصطلاح اهل سنّت و جماعت نزول (( روح اللّه )) و به اعتقاد
زرتشتيان ظهور شاه بهرام موعود و نزد هندوها رجوع کريشنا و نزد بودائيها بودای
پنجم است . در باره مقام الوهيّت که در همه مظاهر الهی متجلّی است حضرت
بهاءاللّه چنين توضيح می فرمايند :
 
ص ٢١٣
اين مقام مقام فنای از نفس و بقاء باللّه است و اين کلمه اگر ذکر شود مدلّ بر
نيستی بحت بات است . اين مقام لا املک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً و لا حياةً و لا
نشوراً است .
و در باره نسبت خود با خدای متعال  می فرمايند :
يا الهی اذا انظر الی نسبتی اليک احبّ بان اقول فی کلّ شیء بانّی انا اللّه و
اذا انظر الی نفسی اشاهدها احقر من الطّين .
  -١٦١زکوة (بند ١٤٦)
زکات که در قرآن مجيد بر مسلمين واجب گرديده نوعی خاص از خيرات و مبرّات است که
به مرور زمان به صورت يک نوع ماليات خيريّه در آمد و مؤمنين را مکلّف ساخت که
جهت کمک به فقرا و امور خيريّه و نصرت دين اللّه مقدار معيّنی از بعضی از عايدات
خود را پس از رسيدن به حدّ نصاب ادا نمايند . حدّ معافيت از پرداخت اين ماليات
در مورد امتعه متنوّعه و نيز نصاب معيّنی که بايد پرداخت شود تفاوت دارد .
حضرت بهاءاللّه می فرمايند : در باره زکات هم امر نموديم کما نزل فی الفرقان
عمل نمايند ( سؤال و جواب ، فقره ١٠٧) .
 
ص ٢١٤
نظر باينکه حدّ معافيت و نوع عايدات و موعد اداء زکات و حدّ نصاب در موارد
مختلفه هيچ يک در قرآن مجيد ذکر نشده است ، لهذا اتّخاد تصميم در اين مسائل منوط
به قرار بيت العدل اعظم در آينده است و تا آن زمان به فرموده حضرت وليّ
امراللّه بايد احبّاء در خور توانائی و مقدورات خويش مرتّباً به صندوقهای امری
تبرّع نمايند
  -١٦٢لا يحلّ السّؤال و من سئل حرّم عليه العطآء (بند ١٤٧)
حضرت عبدالبهاء در لوحی در توضيح اين آيه چنين می فرمايند : تکدّی حرام است  و
بر گدايان که تکدّی را صفت خويش نموده‌اند انفاق نيز حرام است . مقصود اين است که
ريشه گدائی کنده شود و امّا اگر نفسی عاجز باشد يا به فقر شديد افتد و چاره
نتواند اغنياء يا وکلاء بايد چيزی مبلغی در هر ماهی از برای او معيّن کنند تا با
او گذران کند ... مقصود از وکلاء ، وکلاء بيت است که اعضای بيت عدل باشد .
افراد يا محافل روحانيّه نبايد چنين پندارند که حرمت اعطاء به گدايان مانع از
اين است که فقرا و مساکين را اعانت نمايند و يا
 
ص ٢١٥
وسايل تحصيل حرفه‌ای را برايشان فراهم آورند که از آن راه بتوانند امرار معاش
نمايند ( به يادداشت شماره ٥٦ مراجعه شود ) .
  -١٦٣من يحزن احداً فله ان ينفق تسعة عشر مثقالاً من الذّهب (بند ١٤٨)
در کتاب مبارک بيان امر شده که اگر کسی سبب حزن ديگری گردد جريمه‌ای پرداخت نمايد
. جمال اقدس ابهی اين حکم را ملغی فرموده‌اند .
  -١٦٤السّدرة (بند ١٤٨)
مقصود از (( السّدرة )) همان (( سدرة المنتهی )) است ( به يادداشت شماره ١٢٨
مراجعه شود ) . در اينجا به صورت استعاره آمده است و مراد حضرت بهاءاللّه است .
  -١٦٥اتلوا ايات اللّه فی کلّ صباح و مسآء (بند١٤٩)
حضرت بهاءاللّه می فرمايند : شرط اعظم ميل و محبّت نفوس مقدّسه است به تلاوت
آيات (سؤال و جواب ، فقره ٦٨) .
در باره (( آيات اللّه )) جمال مبارک می فرمايند : مقصود جميع ما نزل من ملکوت
البيان است . حضرت وليّ امراللّه در توضيح
 
ص ٢١٦
کلمه (( آيات )) در توقيع مبارک خطاب به يکی از احبّای شرق می فرمايند که آنچه
از کلک ميثاق صادر از آيات محسوب نيست و همچنين تذکّر داده‌اند که آثار قلميّه
خود آن حضرت را نيز نبايد از آيات دانست .
  -١٦٦کتب عليکم تجديد اسباب البيت بعد انقضآء تسع عشرة سنة (بند ١٥١)
حضرت بهاءاللّه حکم کتاب مبارک بيان عربی را در مورد تجديد اسباب بيت هر نوزده
سال تأييد ولی اجرای آن را مشروط به استطاعت و توانائی افراد فرموده‌اند . حضرت
عبدالبهاء اين حکم را از مقتضيات نظافت و لطافت دانسته در باره حکمت آن چنين می
فرمايند : مراد از اين اشياء تحفه های ناديده و اشياء مرغوبه نه مثلاً مجوهرات
داخل نه بلکه مقصد اشيائی است که در ظرف نوزده سال کهنه گردد و از رونق افتد و
انسان از مشاهده‌اش کره حاصل نمايد .
  -١٦٧اغسلوا ارجلکم (بند ١٥٢)
جمال قدم در کتاب مستطاب اقدس به اهل بهاء توصيه فرموده‌اند که بطور مرتّب
استحمام نمايند و البسه پاکيزه بپوشند و جوهر
 
ص ٢١٧
نظافت و لطافت باشند . خلاصه بيانات مبارک در اين موارد در جزوه *(تلخيص و
تدوين حدود و احکام)* ، قسمت د ، ١-٢٥-٣-٤ تا ٦-٢٥-٣-٤ مذکور گشته است . در
باره شستن پا حضرت بهاءاللّه می فرمايند که استعمال آب گرم ارجح است ولی آب سرد
نيز جايز است (سؤال و جواب ، فقره ٩٧) .
  -١٦٨قد منعتم عن الارتقآء الی المنابر من اراد ان يتلو عليکم ايات ربّه
فليقعد علی الکرسيّ الموضوع علی السّرير (بند ١٥٤)
سابقه اين احکام در کتاب بيان فارسی است . حضرت اعلی ارتقاء بر منابر را به
منظور موعظه و اداء خطابه يا تلاوت آيات نهی و به جای آن دستور فرموده‌اند که  به
جهت شخص ناطق صندلی بر سريری نهاده شود تا کل بتوانند آيات الهی را به وضوح استماع
نمايند .
حضرت عبدالبهاء و حضرت وليّ امراللّه در تبيين اين حکم می فرمايند که در مشرق
الاذکار موعظه ممنوع و فقط تلاوت آيات الهی جايز است . افراد مختارند در حال
نشسته يا ايستاده آيات را تلاوت نمايند و برای اينکه آيات  بهتر استماع شود ، می
توانند از سرير کوتاه قابل انتقالی استفاده کنند ولی وجود منبر جايز نيست .
 
ص ٢١٨
در مورد جلساتی که در محلّی غير از مشرق الاذکار منعقد می گردد ناطق يا خواننده
می تواند نشسته يا ايستاده باشد و يا از سرير استفاده نمايد . حضرت عبدالبهاء در
يکی از الواح مبارکه ، پس از تأکيد حرمت استفاده از منبر می فرمايند که در
مجامع احبّای الهی ناطقين بايد در کمال محويّت و خضوع و خشوع تکلّم نمايند .
  -١٦٩حرّم عليکم الميسر (بند ١٥٥)
مواردی که مشمول اين حرمت می شود در آثار جمال مبارک ذکر نشده است . حضرت
عبدالبهاء و حضرت وليّ امراللّه تصريح فرموده‌اند که تفاصيل مربوط به اين حکم را
بيت العدل اعظم معيّن خواهند فرمود . بيت العدل اعظم در پاسخ به سؤالاتی که آيا
لاتار ، شرط بندی در اسب دوانی و فوتبال و بينگو و امثال آن قمار محسوب می شود
يا نه چنين فرموده‌اند که اتّخاذ تصميم در باره اين امور موکول به آينده است و
عجالةً از محافل و افراد خواسته‌اند که نه ممانعت نمايند و نه ترغيب ، بلکه اين
امور را به وجدان افراد واگذار کنند .
طبق دستور بيت العدل اعظم اعانت به صندوقهای امری از طريق لاتار و بخت آزمائی و
امثال آن موافق و مناسب نيست .
 
ص ٢١٩
 -١٧٠حرّم عليکم ... الافيون ... ايّاکم ان تستعملوا ما تکسل به هياکلکم و يضرّ
ابدانکم (بند ١٥٥)
حرمت استعمال افيون ، در اين آيه مبارکه و مجدّداً در بند آخر کتاب مستطاب اقدس
تأکيد شده است . حضرت وليّ امراللّه فرموده‌اند که از لوازم تقديس و تنزيه
اجتناب تامّ از شرب افيون و احتراز از استعمال مواد مخدّره اعتياد آور است .
هروئين ، حشيش و ماروانا و پيوتی و اِل-اِس-دی و همه عصاره ها و مشتقات موادی
از اين قبيل مشمول اين حرمت می شود .
حضرت عبدالبهاء ميفرمايند : امّا مسئله افيون کثيف ملعون نعوذ باللّه من عذاب
اللّه به صريح کتاب اقدس محرم و مذموم و شربش عقلاً ضربی از جنون و به تجربه
مرتکب آن به کلّی از عالم انسانی محروم . پناه به خدا می برم از ارتکاب چنين امر
فظيعی که هادم بنيان انسانی است و سبب خسران ابدی . جان انسان را بگيرد  وجدان
بميرد  شعور زايل شود  ادراک بکاهد  زنده را مرده نمايد  حرارت طبيعت را افسرده
کند  ديگر نتوان مضرّتی اعظم از اين تصوّر نمود .
خوشا به حال نفوسی که نام ترياک بر زبان نرانند تا چه
 
ص ٢٢٠
رسد به استعمال آن . ای ياران الهی جبر و عنف و زجر و قهر در اين دوره الهی
مذموم ولی در منع از شرب افيون بايد به هر تدبيری تشبّث نمود بلکه از اين آفت
عظمی نوع انسان خلاصی و نجات يابد و الّا واويلا علی کلّ من يفرّط فی جنب اللّه .
در يکی از الواح مبارکه حضرت عبدالبهاء می فرمايند : در خصوص افيون مرقوم
نموديد شارب و شاری و بايع کل محروم از فيض و عنايت الهی هستند .
و در لوح ديگری می فرمايند :
در مسئله حشيش فقره‌ای مرقوم بود که بعضی از نفوس ايرانيان به شربش گرفتار .
سبحان اللّه اين از جميع مسکرات بدتر و حرمتش مصرّح و سبب پريشانی افکار و خمودت
روح انسان از جميع اطوار . چگونه ناس به اين ثمره شجره زقّوم استيناس يابند و
به حالتی گرفتار گردند که حقيقت نسناس شوند . چگونه اين شیء محرم را استعمال
کنند و محروم از الطاف حضرت رحمن گردند ... خمر سبب ذهول عقل است و صدور حرکات
جاهلانه . امّا اين افيون و زقّوم کثيف و حشيش خبيث عقل را زايل و نفس را خامد و
روح را جامد و
 
ص ٢٢١
تن را ناهل و انسان را به کلّی خائب و خاسر نمايد .
بايد دانست که اگر مواد مخدّره خاصّی در معالجات طبّی لازم آيد و تحت نظر
اطبّای حاذق تجويز و استعمال شود مشمول اين حرمت نمی گردد .
  -١٧١سرّ التّنکيس لرمز الرّئيس (بند ١٥٧)
شيخ احمد احسائی ( ١٨٣١ - ١٧٥٣ ) ، مؤسّس مکتب شيخی ، اول کوکب درخشنده از دو
نيّر تابناکی است که قرب ظهور حضرت باب را درک نموده و خبر داد که در زمان ظهور
قائم موعود همه چيز واژگون و دگرگون يعنی اول آخر و آخر اول خواهد شد . حضرت
بهاءاللّه در لوحی می فرمايند : فانظر سرّ التّنکيس لرمز الرّئيس حيث جعل
اعليهم اسفلهم و اسفلهم اعليهم و اذکر اذ اتی اليسوع انکره العلمآء و الفضلآء
و الادبآء و اقبل الی الملکوت من يصطاد الحوت ( به يادداشت شماره ١٧٢ نيز مراجعه
شود ) . برای کسب اطّلاع بيشتر در باره شيخ احمد به فصول ١ و ١٠ تاريخ نبيل * (
مطالع الانوار ) * مراجعه شود ٠
  -١٧٢السّتّة الّتی ارتفعت بهذه الالف القائمة (بند ١٥٧)
شيخ احمد احسائی در آثار خود اهميت خاصّی برای حرف  (( واو))
 
ص ٢٢٢
قائل شده است . نبيل اعظم در تاريخ خود ذکر نموده که اين حرف نزد حضرت اعلی
رمزی از ظهور کور بديع محسوب می شود و حضرت بهاءاللّه در کتاب مستطاب اقدس با
ذکر عبارت سرّ التّنکيس لرمز الرّئيس به اين مفهوم اشاره فرموده‌اند .
حرف  "و" در تلفّظ از سه جزء "و" ، "ا" ، "و" تشکيل شده است . طبق حساب ابجد
ارزش عددی هر کدام از اين حروف به ترتيب عبارت است از ٦ ، ١ ، ٦ . حضرت وليّ
امراللّه در توقيعی که حسب الامر مبارک در پاسخ سؤال يکی از ياران شرق صادر
گرديده در باره اين آيه کتاب مستطاب اقدس چنين می فرمايند : مقصود از الف قائمه
ظهور قائم آل محمّد يعنی حضرت اعلی است . واو اول که قبل از الف است و عدد آن شش
است اشاره به ادوار سابقه و مظاهر قبل است . واو ثانی که حرف ثالث کلمه واو است
مقصود ظهور اقدس کلّی جمال ابهی است که بعد از الف ظاهر گشته .
  -١٧٣حرّم عليکم حمل الات الحرب الّا حين الضّرورة (بند ١٥٩)
جمال مبارک حکم کتاب مبارک بيان را در تحريم حمل اسلحه جز در موقع ضرورت تأييد
فرموده‌اند . در باره اينکه تحت چه شرايطی
 
ص ٢٢٣
حمل اسلحه برای افراد ضروری است ، حضرت عبدالبهاء در خطابی به يکی از ياران حمل
اسلحه را برای دفاع از نفس در مواقع خطر جايز دانسته‌اند . حضرت وليّ امراللّه
در توقيعی که حسب الامر مبارک تحرير يافته می فرمايند که در احيان بروز وقايع
اضطراری و هنگامی که هيچ نوع مرجع قانونی برای داد خواهی وجود ندارد ، افراد
احبّاء مجازند از خود دفاع نمايند . موارد ديگری نيز وجود دارد که استفاده از
اسلحه ضروری و موجّه است . مثلاً در ممالکی که مردم برای تأمين غذا و لباس شکار
می نمايند ، يا در ورزشهائی از قبيل نشانه زنی و تير و کمان و شمشيربازی .
امّا از لحاظ هيأت اجتماعيّه امنيّت عمومی که از تشريک مساعی قاطبه دول و ملل
حاصل می شود از اصولی است که در الواح جمال اقدس ابهی مذکور ( *( منتخبات آثار
حضرت بهاءاللّه )* ، فقره ١١٧) و در تواقيع حضرت وليّ امراللّه *( نظم بديع
جهانی حضرت بهاءاللّه )* تفصيل و تشريح گشته است لذا اصل حرمت حمل آلات حرب
مستلزم آن نيست که قوّه جبريّه به کار نرود بلکه نظامی را ارائه می دهد که در
آن قدرت ، خادم عدل و مقتضی ايجاد يک نيروی بين المللی جهت حفظ وحدت اصليّه ملل
عالم است . حضرت بهاءاللّه در لوح بشارات نويد می دهند که سلاح عالم به اصلاح
تبديل شود و فساد و جدال از ما بين عباد
 
ص ٢٢٤
مرتفع گردد . حضرت بهاءاللّه در همان لوح اهميت معاشرت با جميع احزاب را در کمال
روح و ريحان تأکيد و می فرمايند : بشارت اول که از امّ الکتاب در اين ظهور
اعظم به جميع اهل عالم عنايت شد محو حکم جهاد است از کتاب .
  -١٧٤و احلّ لکم لبس الحرير (بند١٥٩)
طبق رسوم اسلامی پوشيدن حرير برای مردان عموماً ممنوع بوده مگر در مواقع جهاد .
اين تحريم که اساسش بر آيات قرآنی استوار نيست توسّط حضرت اعلی ملغی گرديد .
  -١٧٥قد رفع اللّه عنکم حکم الحدّ فی اللّباس و اللّحی (بند ١٥٩)
منشأ بسياری از آداب مربوط به لباس در احکام و سنّتهای اديان مختلف يافت می شود
. مثلاً روحانيّون اهل تشيّع برای خود نوعی لباس مشخّص مانند عمّامه و عبا
انتخاب و مردم را از پوشيدن لباسهای اروپائی منع می نمودند . علاقه مسلمين به
پيروی از سيره حضرت رسول اکرم سبب ايجاد محدوديتهائی در مورد آرايش ريش و سبيل و
حدّ آن گرديد.
جمال اقدس ابهی زمام البسه و ترتيب لحی و اصلاح آن
 
ص ٢٢٥
را در قبضه اختيار عباد قرار داده و در عين حال احبّاء را نصيحت فرموده‌اند که
از حدّ وقار تجاوز نکنند و اعتدال را در مورد لباس و پوشاک رعايت نمايند .
  -١٧٦يا ارض الکاف و الرّآء (بند ١٦٤)
کاف و راء اشاره به شهر کرمان است .
  -١٧٧نجد ما يمرّ منک فی سرّ السّرّ (بند ١٦٤)
اين فقره از کتاب مستطاب اقدس اشاره به دسايس گروهی از اهل کرمان است از پيروان
ميرزا يحيی ازل (يادداشت شماره ١٩٠) . من جمله ملّا جعفر و پسرش شيخ احمد روحی
و ميرزا آقاخان کرمانی ( اين دو نفر اخير از دامادهای ميرزا يحيی بودند ) و همچنين
ميرزا احمد کرمانی . اين نفوس در تضعيف اساس امراللّه کوشا بودند و در توطئه های
سياسی که منجر به قتل ناصرالدّين شاه گرديد نيز دخالت داشتند .
  -١٧٨اذکروا الشّيخ الّذی سمّی بمحمّد قبل حسن (بند ١٦٦)
از جمله اشخاصی که حضرت اعلی را انکار کرد شيخ محمّد حسن
 
ص ٢٢٦
از مراجع تقليد شيعه بود که کتب متعدّد در تفسير احکام و قوانين اسلامی در مذهب
شيعه تأليف کرده است و وفاتش را در حدود سنه ١٨٥٠ ميلادی ميدانند .
نبيل اعظم در کتاب خود تفصيل ملاقاتی را که در نجف بين ملّا علی بسطامی ، يکی از
حروف حيّ و شيخ محمّد حسن روی داد شرح داده است . در ضمن اين ملاقات ملّا علی
بسطامی ظهور حضرت اعلی را اعلان و قوای مودوعه در آثار نازله حضرتش را ستايش
نمود . لهذا به تحريک شيخ حکم فساد عقيده در حقّ ملّا علی صادر و از مجلس اخراج
گرديد و پس از محاکمه به اسلامبول تبعيد و به اعمال شاقّه محکوم شد .
  -١٧٩من ينقّی القمح و الشّعير (بند ١٦٦)
اين آيه اشاره است به ملّا محمّد جعفر گندم پاک کن که اول من آمن به حضرت اعلی
در اصفهان بود . در کتاب مبارک بيان فارسی از او به عنوان کسی که قميص نقابت را
می پوشد ياد شده است . نبيل اعظم در کتاب تاريخ خود اقبال بلا شرط او را به امر
حضرت اعلی و قيام عاشقانه‌اش را برای ترويج امر بديع توصيف می نمايد . ملّا جعفر
به گروه مدافعين قلعه شيخ طبرسی پيوست و در آن واقعه شهيد شد .
 
ص ٢٢٧
 -١٨٠ايّاکم ان يمنعکم ذکر النّبيّ عن هذا النّبأ الاعظم (بند ١٦٧)
جمال مبارک اهل بصيرت را انذار می فرمايند که مبادا استنباطات و تعبيراتشان از
کتب مقدّسه باعث احتجابشان از مظهر الهی گردد . محبّت و تعلّق شديدی که مؤمنين
به مؤسّس دين خود دارند سبب شده که ظهور او را آخرين ظهور الهی بدانند و در
نتيجه اين تصوّر امکان ظهور پيغمبر بعد را انکار نمايند . چنانکه ملل يهودی و
مسيحی و مسلمان همين اعتقاد را دارند .
حضرت بهاءاللّه مسئله خاتميّت را چه در مورد اديان گذشته و چه در مورد ظهور خود
رد فرموده‌اند . در مورد اهل فرقان در کتاب مستطاب ايقان می فرمايند : به ذکر
" خاتم النّبيّين " محتجب شده از جميع فيوضات محجوب و ممنوع شده‌اند . سپس می
فرمايند : و به اين مطلب جميع اهل ارض در اين ظهور ممتحن شده‌اند چنانچه اکثری به
همين قول تمسّک جسته از صاحب قول معرض شده‌اند . حضرت اعلی در اشاره به اين نکته
می فرمايند : به اسماء از مالک آن محتجب ممانيد حتّی اسم النّبيّ فان ذلک الاسم
يخلق بقوله .
 
ص ٢٢٨
 -١٨١او الولاية عن ولاية اللّه المهيمنة علی العالمين (بند ١٦٧)
مفاهيم کلمه " ولايت " متعدّد است و به نايب و امام و وليّ و وصيّ اطلاق می
شود. اين کلمه در مقام الوهيّت و مظهريّت و جانشينی مظاهر الهيّه به کار می رود.
در آيه فوق جمال اقدس ابهی انذار می فرمايند که مبادا در اين ظهور بديع که
حقيقت ولايت اللّه است چنين مفاهيمی سبب احتجاب ناس از سلطنت مهيمنه الهيّه
گردد
 -١٨٢اذکروا الکريم (بند ١٧٠)
حاجی محمّد کريم خان کرمانی ( حدود ١٨١٠ تا ١٨٧٣ ميلادی ) بعد از فوت سيّد کاظم
رشتی که وصيّ و جانشين شيخ احمد احسائی بود خود را رهبر شيخيّه می دانست
 )يادداشتهای شماره ١٧١ و ١٧٢ ) و به ترويج تعاليم شيخ احمد می پرداخت . عقايدی
که ابراز می داشت بين هواداران و مخالفانش هر دو سبب گفتگو و مجادله می شد .
حاجی محمّد کريم خان از اعلم علمای عصر خود محسوب می شد و صاحب تأليفات و
رسالات متعدّد در رشته های مختلف علمی رايج در زمان خود بود و با امر حضرت اعلی
و حضرت بهاءاللّه با جديّت
 
ص ٢٢٩
تامّ مخالفت می ورزيد و در رسالات خود به حضرت اعلی و تعاليم مبارکه‌اش اعتراض
می کرد . جمال مبارک در کتاب مستطاب ايقان لحن و اسلوب کلام و مندرجات کتب او را
محکوم و مخصوصاً يکی از آثارش را که شامل نسبت هائی ناروا به حضرت اعلی بود
مردود شمرده‌اند . حضرت وليّ امراللّه مشارٌاليه را بی نهايت جاه طلب و مزوّر
توصيف نموده و می فرمايند که به دستور شاه در يکی از رسالاتش به امر بديع و تعاليم
آن مغرضانه حمله نمود .
  -١٨٣يا معشر العلمآء فی البهآء (بند ١٧٣)
حضرت بهاءاللّه در ستايش مقام علماء در کتاب عهدی می فرمايند : طوبی للامرآء و
العلمآء فی البهآء . حضرت وليّ امراللّه در باره اين بيان مبارک می فرمايند :
علماء در اين کور مقدّس در يک مقام ايادی امراللّه و در مقام ديگر مبلّغين و
ناشرين امر که در سلک ايادی نباشند ولی رتبه اولی را در تبليغ حايز . مقصود از
امراء اعضاء بيت العدل محلّی و ملّی و بين المللی است . وظايف هر يک از اين نفوس من بعد معيّن گردد .
حضرت بهاءاللّه افرادی را به سمت ايادی امراللّه منصوب و مسئوليتهائی را به آنان
محوّل فرمودند . از جمله وظايف خاصّ
 
ص ٢٣٠
ايادی حفظ و صيانت و تبليغ و انتشار امراللّه است . در *(تذکرة الوفاء)* حضرت
عبدالبهاء چند تن از وجوه مؤمنين را به عنوان ايادی نام بردند و در الواح
مبارکه وصايا مقرّر فرمودند که حضرت وليّ امراللّه نفوسی را به اراده خود به
سمت ايادی امراللّه منصوب سازند . حضرت وليّ امراللّه در وهله اولی عدّه‌ای از
نفوس را پس از وفاتشان به مقام ايادی امراللّه مفتخر فرمودند و سپس در سالهای
اخير دوره ولايت سی و دو نفس مبارک را در قارّات خمسه به اين سمت منصوب نمودند
. در سنوات بين صعود حضرت وليّ امراللّه در ١٩٥٧ و انتخاب بيت العدل اعظم در
 ١٩٦٣حضرات ايادی امراللّه وظيفه مفوّضه مقدّسه خود را در حراست و صيانت
جامعه جهانی بهائی ايفا نمودند ( يادداشت شماره ٦٧ ) . در نوامبر سال ١٩٦٤ بيت
العدل اعظم اعلام داشتند که وضع قراری جهت تعيين و انتصاب ايادی امراللّه ممکن
نيست و در عوض در سنه ١٩٦٨ مقرّر داشتند که برای ادامه وظايف صيانت و ترويج
امراللّه که به حضرات ايادی محوّل شده بود هيأتهای مشاورين قارّات تشکيل گردد و
نيز دارالتّبليغ بين المللی را در ارض اقدس در سنه ١٩٧٣ تأسيس نمودند .
بيت العدل اعظم مشاورين عضو دارالتّبليغ و مشاورين قارّات را انتخاب می نمايند و
مشاورين قارّات اعضاء هيأتهای معاونت را تعيين
 
ص
٢٣١
می نمايند . جميع اين نفوس در رتبه " علماء " که در بيان حضرت وليّ امراللّه
مذکور است قرار می گيرند .
  -١٨٤ارجعوا ما لا عرفتموه من الکتاب الی الفرع المنشعب من هذا الاصل القويم
)بند ١٧٤)
حضرت بهاءاللّه حقّ تبيين آثار مبارکه را به حضرت عبدالبهاء عنايت فرموده‌اند
 )به يادداشت شماره ١٤٥ نيز مراجعه شود ) .
  -١٨٥مکتب التّجريد (بند١٧٥)
در اين آيه و آيه بعد از آن حضرت بهاءاللّه يکی از ايراداتی را که بعضی از
بابيان در انکار موعود بيان به آن تمسّک جستند رد فرموده‌اند . اعراض آن گروه
متّکی به لوحی از حضرت اعلی بود که در رأس آن مرقوم فرموده بودند : در مکتب
خانه من يظهره اللّه منوّر فرمايند . اين لوح در *(منتخبات آيات از آثار حضرت
نقطه اولی)* به چاپ رسيده است .
به نظر اين نفوس چون سنّ مبارک حضرت بهاءاللّه دو سال از حضرت اعلی بيشتر بوده
وصول لوح در " مکتب خانه " ممکن نبوده است .
بنا به بيان حضرت بهاءاللّه مطلب مزبور اشاره به وقايعی است که
 
ص ٢٣٢
در عوالم روحانی که ما فوق عالم وجود است به ظهور رسيده .
  -١٨٦و قبلنا ما اهداه لی من ايات اللّه (بند ١٧٥)
حضرت اعلی در لوح مبارک خطاب به " من يظهره اللّه " می فرمايند : انّ البيان ...
هدية منّی اليک  به *(منتخبات آيات از آثار حضرت نقطه اولی)* رجوع شود .
  -١٨٧يا ملأ البيان (بند ١٧٦)
اشاره است به پيروان حضرت اعلی .
  -١٨٨يقترن الکاف برکنها النّون (بند ١٧٧)
حضرت وليّ امراللّه در تواقيعی که حسب الامر مبارک صادر گشته مفاهيم و معانی
حروف " کاف " و " نون " را به اين مضمون بيان فرموده‌اند : کلمه " کن " متشکّل
از دو حرف " کاف " و " نون " است که اشاره‌ای است به کلمه خلّاقه خداوند که
آفرينش به امر او به وجود می آيد و نيز حاکی از قدرت مظهر ظهور الهی و قوّه عظيم روحانی او است .
در قرآن مجيد کلمه " کن " به معنای صدور حکم خداوند در ايجاد و خلقت آمده است .
 
ص ٢٣٣
 -١٨٩هذا النّظم الاعظم (بند ١٨١)
در کتاب مبارک بيان فارسی حضرت اعلی می فرمايند : طوبی لمن ينظر الی نظم
بهآءاللّه و يشکر ربّه فانّه يظهر و لا مردّ له من عنداللّه فی البيان . حضرت
وليّ امراللّه اين " نظم " را همان نظم بديعی می دانند که جمال مبارک در کتاب
مستطاب اقدس اصول و احکامی را که کافل اجرای اين نظم عظيم است نازل و در توصيفش می
فرمايند : قد اضطرب النّظم من هذا النّظم الاعظم .
خصوصيات نظم بديع جهانی در آثار جمال مبارک و حضرت عبدالبهاء و تواقيع حضرت وليّ
امراللّه و دست خطهای بيت العدل اعظم مشروحاً بيان گرديده است . مؤسّسات نظم
اداری بهائی که در حال حاضر داير است و به منزله اساس بنيان نظم بديع حضرت
بهاءاللّه محسوب در آينده ايّام به مرحله بلوغ خواهد رسيد و به اتّحاديّه
جهانی بهائی مبدّل خواهد شد . در اين مورد حضرت وليّ امراللّه فرموده‌اند که اين
نظم اداری همينکه اجزاء مرکّبه و تأسيسات اصليّه‌اش با کمال اتقان و جدّيت شروع
به فعّاليت نمود دعوی خود را مبرهن داشته ثابت خواهد کرد که نه تنها قابليت آن
را دارا است که به منزله هسته نظم بديع الهی محسوب گردد بلکه نمونه کامل آن است
و بايد در ميقات خود عالم انسانی را فرا گيرد .
 
ص ٢٣٤
برای اطّلاع بيشتر در باره سير تکاملی نظم اداری به تواقيع حضرت وليّ امراللّه
که در *(نظم بديع جهانی حضرت بهاءاللّه )* منتشر شده رجوع شود .
  -١٩٠يا مطلع الاعراض (بند ١٨٤)
اين آيه اشاره به ميرزا يحيی معروف به صبح ازل ، يکی از برادران ناتنی حضرت
بهاءاللّه است که از هيکل اقدس سنّاً جوانتر بود و به مخالفت با آن حضرت و امر
مبارکش قيام کرد . حضرت اعلی ميرزا يحيی را تعيين فرمودند که تا قبل از ظهور
قريب الوقوع موعود بيان زعامت اسمی جامعه بابی را عهده دار شود . ميرزا يحيی به
اغوای سيد محمّد اصفهانی (يادداشت شماره ١٩٢) به امر حضرت اعلی خيانت کرد و
مدّعی جانشينی آن حضرت شد و بر ضدّ حضرت بهاءاللّه توطئه کرد ، حتّی در صدد قتل
هيکل اطهر برآمد . وقتی جمال مبارک رسماً امر خود را در ادرنه به او اعلان فرمودند
ميرزا يحيی در جواب ، ادّعای مظهريّت نمود ولی عاقبة الامر به جز عدّه معدودی
که به او گرويدند و به ازلی معروف شدند جميع ، ادّعاهای او را رد نمودند
)يادداشت شماره ١٧٧) . حضرت وليّ امراللّه او را مرکز نقض عهد حضرت اعلی توصيف
فرمودند . (رجوع شود به *(گاد پاسز بای)* ، فصل دهم . )
 
ص ٢٣٥
 -١٩١اذکر فضل مولاک اذ ربّيناک فی اللّيالی و الايّام لخدمة الامر (بند ١٨٤)
حضرت وليّ امراللّه در *(گاد پاسز بای)* به اين نکته اشاره می فرمايند که حضرت
بهاءاللّه سيزده سال از ميرزا يحيی بزرگتر بودند و در ايّام کودکی و بلوغ او را
تحت رعايت و دلالت خويش داشتند .
  -١٩٢قد اخذ اللّه من اغواک (بند ١٨٤)
اين آيه اشاره است به سيّد محمّد اصفهانی که حضرت وليّ امراللّه او را دجّال امر
بهائی خوانده‌اند . سيّد محمّد از نظر اخلاقی منحط و جاه طلب و همان شخصی بود که
ميرزا يحيی را اغوا کرد که ادّعای مظهريّت کند و به مخالفت با حضرت بهاءاللّه
برخيزد (يادداشت شماره ١٩٠) . سيّد محمّد گر چه از پيروان ميرزا يحيی بود ، ولی
با جمال مبارک به عکّا تبعيد شد و در آنجا به تحريکات و توطئه های خود بر ضدّ
حضرت بهاءاللّه ادامه داد . حضرت وليّ امراللّه در *(گاد پاسز بای)* عواملی را
که به مرگ او منجر شد تشريح می فرمايند که ترجمه آن از اين قرار است :
چنين معلوم بود که حيات جمال اقدس ابهی را خطری
 
ص ٢٣٦
جديد تهديد می نمايد . هر چند هيکل مبارک مکرّراً کتباً و شفاهاً پيروان خويش را
قويّاً انذار فرمودند که در مقابله با دشمنان جفاکار هرگز انتقام نجويند و حتّی
عرب سرکشی را که به امر مبارک اقبال کرده بود و برای استخلاص مولای محبوبش از
مصائب وارده ، فکر انتقام در سر می پرورانيد به بيروت روانه فرمودند ، با وجود
اين تأکيدات ، هفت نفر از مجاورين در خفا سه نفر از ستمکاران را که از جمله
سيّد محمّد و آقا جان (معروف به کج کلاه) بودند به قتل رساندند .
وحشت و اضطرابی که از اين عمل ، جامعه ستمديده ياران الهی را فرا گرفت چنان
بود که وصف نتوان کرد . تکدّر و تأثّر قلب اطهر بی نهايت شديد بود چنانکه در
لوحی که اندکی بعد از اين واقعه نازل گرديد در باره تأثّرات خويش چنين می
فرمايند : " لو اذکر حرفاً منه لتنفطر عنه السّموات و الارضين " و " يندکّ کلّ
جبل شامخ رفيع " و در مقام ديگر می فرمايند : " ليس ضرّی سجنی بل عمل الّذين
ينسبون انفسهم اليّ و يرتکبون ما ناح به قلبی و قلمی " .
 
ص ٢٣٧
 -١٩٣اختاروا لغة من اللّغات ... و کذلک من الخطوط (بند ١٨٩)
حضرت بهاءاللّه امر می فرمايند که يک زبان و يک خطّ بين المللی اختيار شود و
برای تحقّق اين امر در آثار مبارکه دو مرحله پيش بينی شده است . مرحله اول
اختيار يکی از زبانهای متداول يا اختراع زبانی است که بايد علاوه بر زبان مادری در
تمام مدارس عالم تدريس شود . جمال مبارک دول عالم را موظّف فرموده‌اند که از طريق
پارلمانهای خود قرار اين امر عظيم را بدهند . مرحله ثانی آن است که در مستقبل
بعيد يک زبان و يک خط در جميع عالم متداول گردد .
  -١٩٤انّا جعلنا الامرين علامتين لبلوغ العالم (بند ١٨٩)
علامت اول که در آثار جمال مبارک برای بلوغ عالم معيّن شده ظهور صنعت مکنونه است
و آن متضمّن کشف طريق کاملی است برای تبديل عناصر و کشف اين صنعت علامت پيشرفت
حيرت انگيز علوم و صنايع در آينده ايّام است .
در باره علامت ثانی حضرت وليّ امراللّه می فرمايند : جمال اقدس ابهی در کتاب
اقدس اختيار يک لسان و يک خطّ
 
ص ٢٣٨
را برای من علی الارض امر فرموده‌اند . اجرای اين حکم ، طبق بيان مبارک ، يکی از
علائم بلوغ عالم است . (ترجمه)
و نيز در مورد مراحل تحقّق بلوغ عالم اين بيان مبارک حضرت بهاءاللّه سبب مزيد بصيرت است :
از جمله علامت بلوغ دنيا آن است که نفسی تحمّل امر سلطنت ننمايد  سلطنت بماند و
احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نمايد . آن ايّام ايّام ظهور عقل است ما بين بريّه .
طبق بيان حضرت وليّ امراللّه تحقّق بلوغ عالم با وحدت عالم انسانی و تشکيل
اتحاديّه جهانی و ايجاد نيروی محرّکه بی سابقه‌ای در حيات روحانی و اخلاقی و
عقلانی نوع بشر مقارن است .