حضرت بهاءالله، مظهر ظهور الهى





آرامگاه حضرت بهاءالله ( روضة مبارکه)، بهجى، در نزديکى شهر عکّا، اسرائيل.



«دو چشمم بجمالی افتاد که هرگز فراموش ننمايم و از وصفش عاجزم. حدّت بصر از آن منظر اکبر پديدار و قدرت و عظمت از جبين مبينش نمودار بيک نظره کشف رموز دل و جان نمودی و بيک لحظه اسرار قلوب بخواندی. مپرس در حضور چه شخصی ايستادم و بچه منبع تقديس و محبّتی تعظيم نمودم که تاجداران عالم غبطه ورزند و امپراطورهای امم حسرت برند » [۱]

حضرت بهاءالله اين چنين توسط مستشرق شهير دانشگاه كمبريج، ادوارد گرانويل براون، در ۱۸۹۰ توصيف گرديده است. وي در آن زمان براي مدتي نزديك به ۴۰ سال در زندان و تبعيد به سر برده بود و تعاليمش در پرده اي از ابهام پنهان بود. امروزه ميليونها پيرو در سراسر عالم وي را به عنوان مظهر ظهور خداوند يا مربي عالم براي اين عصر و زمان مي شناسند. بر طبق اعتقاد بهائي، مظاهر الهي، شامل موسي، ابراهيم، مسيح، محمد، كريشنا، و بودا در فواصلي از تاريخ ظاهر شده اند تا نظامهاي ديني بزرگ جهان را پايه ريزي نمايند. آنها توسط خالق مهربان فرستاده شده اند تا ما را به عرفان و عبادت او موفق سازند و تمدن انساني را به مراحل بالاتري از تكامل رهنمون شوند.

مقام اين مظاهر الهي در عالم خلقت بي نظير است. هويت اصلي ايشان داراي دو جنبه است: آنها در آن واحد هم داراي جنبة بشري و هم جنبة الهي هستند. ولي با خداوند خالق كه لايدرك است يكي نيستند. حضرت بهاءالله دربارة خداوند در بياني با چنين مضمون نوشته اند:

«به راستي كه او از ازل تا ابد در ذاتش واحد، در صفاتش يگانه و در افعالش يكتا بوده و هست. هر تشبیهی فقط در شأن مخلوقات اوست و هر توصيفي فقط در نعت بندگان او. وجود او مقدس است از اينكه به وصف مخلوقاتش توصيف شود. او به تنهايي بر علو ارتفاع و سمو امتناع مقر داشته. طيور قلوب جميع بندگان هر چقدر هم كه بلندپرواز باشند، هرگز نمي توانند به اوج وجود درك نشدني او برسند. او همان كسي است كه به كلمه امرش، عالم خلقت را خلق كرد و موجودات را بوجود آورد.» [۲]

در جايي ديگر، حضرت بهاءالله، در مناجاتي خطاب به خداوند مي فرمايند: (مضمون)

«پاك و مقدسي از اين كه امرت با امري قياس شود يا به چيزي شبيه دانسته شود يا با كلام توصيف شود. هميشه بوده اي و هيچ چيز با تو نبوده و پيوسته همچنان كه بوده اي در علو ذات و برتري مقام بزرگت خواهي ماند. پس چون اراده فرمودي كه خود را به انسانها بشناساني، مظاهر امرت را پي در پي ظاهر فرمودي و هر يك را آية ظهورت در ميان مردمان و طلوع نفس غيبت در ميان مخلوقات قرار دادي.» [۳]

ايشان در توصيف رابطة ميان مظاهر الهي با خداوند خالق عالم از تشبيه آينه استفاده مي كنند. خداوند مانند خورشيد است و مظاهر مقدسه مرايا (آينه هايي) هستند كه نور الهي را منعكس مي سازند... ولي به هيچوجه نبايد آنها را با خود خورشيد يكي دانست:

«اين مرايای قدسيّه و مطالع هويّه بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکايت می نمايند، مثلاً علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او و سلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او.» [۴]

پيام محوري حضرت بهاءالله براي نوع انسان در اين عصر پيام وحدت و عدالت است. ايشان در دو مورد از بيانات خود كه زياد مورد استناد قرار مي گيرد، مي فرمايند: (مضمون) «محبوبترين چيزها در نزد من انصاف است.» [۵] و «عالم يك وطن محسوب است و من علي الارض اهل آن» [۶] علاوه بر اين مي فرمايند: « مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر باتّحاد و اتّفاق» [۷] اين است تجويز خداوند، طبيب و حكيم الهي، براي درمان جهان بيمار ما.

اين عبارات امروز جزئي از جريان اصلي تفكر در جهان معاصر شده اند، با اين حال فقط مي توانيم تصور كنيم كه چنين بياناتي چه تأثير تكان دهنده اي بر شخصي مانند ادوراد براون داشته اند. حضرت بهاءالله بيان شگفت انگيز ذيل را خطاب به وي اظهار داشته اند:

«شما بديدار يک مسجون منفی آمدهايد ... ما جز اصلاح عالم و سعادت امم مقصدی نداريم معذلک آنها ما را اهل نزاع و فساد شمرده مستحقّ سجن و نفی ببلاد ميدانند ... آيا اگر تمام اقوام و ملل در ظلّ يک ديانت درآيند و جميع مردمان مانند برادر شوند روابط محبّت و يگانگی ميان ابناء بشر استحکام يابد و اختلافات مذهبی از ميان برود و تباين نژادی محو و زائل شود چه عيب و ضرری دارد ... بلی البتّه چنين خواهد شد . اين جنگهای بیثمر و منازعات خانمانسوز منتهی شود و صلح اکبر تحقّق يابد...» [۸]

به نظر مي رسيد حضرت بهاءالله، كه در خانواده اي اشرافي در ايران قرن نوزدهم متولد شده بودند، سرنوشتي توأم با رفاه و ثروت داشته باشند، با اين حال، ايشان از اوان كودكي تمايل كمي داشتند كه راه پدر را در دربار شاه دنبال كنند و ترجيح مي دادند كه وقت و سرماية خود را صرف كمك و مراقبت فقرا نمايند. بعدها، ايمان ايشان به دين حضرت باب، كه در سال ۱۸۴۴ در ايران به وجود آمد و مقدر بود پيشگوييهاي اسلام را ظاهر سازد، باعث شد به زندان بيفتند و به دفعات تبعيد شوند.

حضرت باب در آثار خود به ظهور قريب الوقوع موعود همة اديان جهان اشاره كرده بودند. اين مقامي بود كه حضرت بهاءالله مدعي آن شدند. «امروز سيّد روزها و سلطان ايّامهاست» [۹] حضرت بهاءالله عصري را كه شاهد فرارسيدن ظهور ايشان بود، چنين ستايش فرموده اند: « امروز روزی است که در آن محبوب عالم يعنی کسی که از ازل الازال مقصود عالميان بوده ظاهر گشته است.» [۱۰] از طرف ديگر مي فرمايند: (مضمون) «بگو منم همان كه به زبان اشعيا ذكر شدم و تورات و انجيل با نام من زينت يافته است.» [۱۱] حضرت بهاءالله در اشاره به مقام خود مي نويسند: (مضمون)

«ديده نمي شود در هيكل من جز هيكل خدا و نه در جمال من جز جمال وي و نه در وجودم جز وجود وي و نه در ذاتم جز ذات وي و نه در حركتم جز حركت وي و نه در سكون من جز سكون وي و نه در قلمم جز قلم بزرگ سزاوار ستايش الهي. بگو در من جز حق نيست و در ذاتم جز خداوند ديده نمي شود.» [۱۲]

و دربارة رسالتشان مي فرمايند: (مضمون)

« پس چون عالم وجود و اهل آن و زمين و ساكنان آن منقلب گرديد و نزديك بود كه نسيمهاي خوش نام مقدس تو از اطراف قطع شود و بادهاي بخشش تو متوقف گردد، مرا به قدرت خويش بين بندگانت قائم فرمودي و به اظهار سلطنتت در بين مردمت امر نمودي. به قدرت و سلطنت تو ميان بندگانت ايستادم و همگان را به سوي تو دعوت نمودم و همه را به لطف و بخشش تو اميدوار كردم و آنها را دعوت نمودم به اين بحري كه هر قطره اي از آن به اهل زمين و آسمان ندا مي كند. اوست كه جهان را زنده مي كند و برمي انگيزاند و اوست معبود جهانيان و محبوب عارفان و مقصود مقربان.» [۱۳]

در طول اولين دورة مسجونيتشان بود كه حضرت بهاءالله نزول وحي الهي را تجربه فرمودند. ايشان در بارة اين اتفاق مي نويسند:

« در ايّام توقّف در سجن ارض طا اگر چه نوم از زحمت سلاسل و روائح منتنه قليل بود و لکن بعضی از اوقات که دست ميداد احساس ميشد از جهت اعلای رأس چيزی بر صدر ميريخت بمثابهء رودخانهء عظيمی که از قلّهء جبل باذخ رفيعی بر ارض بريزد و به آن جهت از جميع اعضاء آثار نار ظاهر و در آن حين لسان قرائت مينمود آنچه را که بر اصغاء آن احدی قادر نه» [۱۴]

حضرت بهاءالله طي دوران طولاني تبعيد، آثار متعددي به وحي الهي نازل فرمودند كه تعدادشان به ۱۰۰جلد مي رسد. اين آثار نازله در بر دارندة آثار عرفاني، تعاليم اجتماعي و اخلاقي، احكام و قوانين، و اعلان متهورانة ظهور به شاهان و فرمانروايان جهان مي شود، از جمله ناپلئون سوم، ملكه ويكتوريا، پاپ پي نهم، ناصرالدين شاه، ويلهلم اول قيصر آلمان، فرانس ژوزف امپراطور اتريش و ديگران.

طبيعت انسان به نحوي كه در آثار حضرت بهاءالله تصوير شده است، تصويري است از كرامت و شرافت ذاتي. ايشان در بياني از جانب خداوند مي فرمايند: (مضمون)

«اي پسر روح تو را بلند مرتبه خلق كردم، اما تو خود را پست نمودي. پس به سوي آنچه برايش خلق شده اي، صعود كن. » [۱۵].

در جايي ديگر مي فرمايند:

«انسان را بمثابه معدن که دارای احجار کريمه است مشاهده نما . بتربيت ، جواهر آن بعرصه شهود آيد و عالم انسانی از آن منتفع گردد...» [۱۶]

وي تأكيد دارد كه هر انساني قادر به شناسايي خداوند است؛ تنها چيزي كه مورد نياز است، ميزاني از انقطاع است:

«دماغ جان چون از زکام کون و امکان پاک شد البتّه رائحه جانان را از منازل بعيده بيابد و از اثر آن رائحه به مصر ايقان حضرت منّان وارد شود.» [۱۷]

«آن مدينه کتب الهيّه است در هر عهدی... هدايت و عنايت و علم و معرفت و ايمان و ايقان کلّ من فی السّموات و الارض در اين مدائن مکنون و مخزون گشته.» [۱۸]

حضرت عبدالبهاء، فرزند حضرت بهاءالله، كه توسط ايشان به عنوان جانشين انتخاب شد، رسالت پدر خويش را با اين عبارات توصيف مي فرمايند: (مضمون از متن انگليسي)

«او (حضرت بهاءالله) همة اين مصائب را حمل فرمود، همة اين بلايا و رنجها را تحمل نمود تا مظهر عبوديت و خدمت در اين عالم انساني ظاهر شود، صلح اعظم تحقق يابد، نفوس انساني ملائكة آسماني شوند، معجزات ملكوت در ميان مردمان ظاهر شود، ايمان انسانها محكم و كامل گردد، فكر بشر كه موهبت گرانبها و بي نظير الهي است در هيكل انساني نهايت كمال حاصل نمايد، انسان آينه و مثال الهي گردد، چنان كه در كتاب مقدس مي فرمايد: «و لنعملن انسانا علي صورتنا و مثالنا».

مختصر اين كه جمال مبارك (حضرت بهاءالله) تمام اين بلايا و رزايا را تحمل فرمود تا قلوب ما روشن و درخشان شود، ارواحمان جلال يابد، سيئاتمان بدل به حسنات گردد، جهلمان علم شود، به ثمرات حقيقي انسانيت برسيم و كمالات آسماني كسب كنيم، هر چند اين جهاني هستيم، در ملكوت آسمان سير نماييم، هر چند فقير و بي چيزيم، از گنج حيات ابدي بهره گيريم. براي اين مقصد بود كه تحمل اين بلايا و مشقات فرمود.» [۱۹]

حضرت بهاءالله در ۱۸۹۲، زماني كه هنوز ظاهرا زنداني اي در فلسطين محسوب مي شدند، اين جهان خاكي را ترك گفتند. صد سال بعد، در ۱۹۹۲، جامعة جهاني بهائي مراسم سال مقدس را به ياد صدمين سال صعود ايشان برگزار نمود. در ماه مه آن سال، گروهي از نمايندگان شامل چند هزار بهائي از اهالي بيش از ۲۰۰ كشور و منطقة مستقل جهان در مرقد ايشان در ارض اقدس گرد آمدند تا بندگي خود را به آستان آن حضرت اظهار نمايند. در نوامبر همان سال كنگره اي متشكل از حدود ۲۷۰۰۰ نفر از پيروان آن حضرت در شهر نيويورك برگزار شد. اين افراد در فضايي آكنده از تكريم و شادماني اجتماع كردند تا سالروز اعلان ميثاق حضرت بهاءالله را جشن بگيرند؛ ميثاقي كه وحدت آئينش را از آغاز محفوظ داشته بود. در همان سال بيانيه اي به منظور آشنا ساختن بيشتر مردم سراسر دنيا با جزئيات حيات و رسالت حضرت بهاءالله منتشر گرديد.

ما شما را دعوت مي كنيم تا اطلاعات بيشتري دربارة حيات و رسالت حضرت بهاءالله كسب كنيد، ادعيه و آثار مقدسي را كه توسط ايشان نازل گرديده مطالعه نماييد و ادعاي شگفت انگيز ايشان را به عنوان «موعود كل اعصار» مورد تحقيق قرار دهيد و دربارة اين وعدة ايشان تفكر و تحقيق نماييد كه « اين جنگهای بی ثمر و محاربات خانمان سوز منقضی شود و صلح اعظم تحقّق يابد.» [۲۰]

مراجع :

(كليه منابع فوق در كتابخانه آثار و مراجع بهائي به آدرس اينترنتي http://reference.bahai.org/fa موجود است)

[۱] حضرت وليّ امرالله - قرن بديع - ص .۳۹۰

[۲] «انّه لم يزل و لا يزال کان متوحّداً فی ذاته و منفرداً فی صفاته و واحداً فی افعاله و انّ الشّبيه وصف خلقه و الشّريک نعت عباده سبحان نفسه من ان يوصف بوصف خلقه و انّه کان وحده فی علوّ الارتفاع و سموّ الامتناع و لن يطير اِلی هوآء قدس عرفانه اطيار افئدة العالمين مجموعاً و انّه قد خلق الممکنات و ذرء الموجودات بکلمه امره»
منتخباتي از آثار حضرت بهاءالله، ص .۱۲۷

[۳] «سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ مِنْ أَنْ يُقاسَ أَمْرُکَ بِأَمْرٍ أَوْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ الأَمْثالُ أَوْ يُعْرَفَ بِالمَقالِ ، لَمْ تَزَلْ کُنْتَ وَ ما کَانَ مَعَکَ مِنْ شَيْءٍ وَ لا تَزالُ تَکُونُ بِمِثْلِ ما کُنْتَ فِی عُلُوِّ ذاتِکَ وَ سُمُوِّ جَلالِکَ.
فَلَمَّا أَرَدْتَ عِرْفانَ نَفْسِکَ أَظْهَرْتَ مَظْهَراً مِنْ مَظاهِرِ أَمْرِکَ وَ جَعَلْتَهُ آيَةَ ظُهُورِکَ بَيْنَ بَريَّتِکَ وَ مَظْهَرَ غَيْبِکَ بَيْنَ خَلْقِکَ.»
مجوعه اذكار و ادعيه حضرت بهاءالله، ص .۹۰

[۴] حضرت بهاءالله – كتاب ايقان، ص .۶۴

[۵] «احب الاشياء عندي الانصاف».
حضرت بهاءالله - كلمات مباركه مكنونه قسمت عربي - فقره ۲.

[۶] حضرت بهاءالله - درياي دانش، ص .۲۰

[۷] منتخباتي از آثار حضرت بهاءالله، ص .۱۸۳

[۸] ج. اي. اسلمنت - بهاءالله و عصر جديد، ص .۴۹

[۹] حضرت وليّ امرالله - دور بهائي، ص ۱۷ (به نقل از حضرت بهاءالله).

[۱۰] همان منبع.

[۱۱] «قل انّی انا المذکور بلسان اشعيا و زيّن باسمی التّورية و الأنجيل».
حضرت وليّ امرالله - دور بهائي، ص ۱۵15 (به نقل از حضرت بهاءالله).

[۱۲] «قل لا يری فی هيکلی الّا هيکل اللّه و لا فی جمالی الّا جماله و لا فی کينونتی الّا کينونته و لا فی ذاتی الّا ذاته و لا فی حرکتی الّا حرکته و لا فی سکونی الّا سکونه و لا فی قلمی الّا قلمه العزيز المحمُود قل لم يکن فی نفسی الّا الحقّ و لا يری فی ذاتی الّا اللّه»
حضرت وليّ امرالله - دور بهائي، ص ۲۳ (به نقل از حضرت بهاءالله).

[۱۳] «فَلمَّا انْقَلَبَتِ الأَکْوانُ وَ أَهْلُها وَ الأَرْضُ وَ ما عَلَيْها کادَتْ أَنْ تَنْقَطِعَ نَسَماتُ اسْمِکَ السُّبْحانِ عَنِ الأَشْطارِ وَ تَرْکُدَ أَرْياحُ رَحْمَتِکَ عَنِ الأَقْطارِ، أَقَمْتَنِی بِقُدْرَتِکَ بَيْنَ عِبادِکَ وَ أَمَرْتَنِی بِإِظْهارِ سَلْطَنَتِکَ بَيْنَ بَرِيَّتِکَ، قُمْتُ بِحَولِکَ وَ قُوَّتِکَ بَيْنَ خَلْقِکَ وَ نادَيْتُ الکُلَّ إِلی نَفْسِکَ، وَ بَشَّرْتُ کُلَّ العِبادِ بِأَلْطافِکَ وَ مَواهِبِکَ وَ دَعوتُهُمْ إِلی هذا البَحْرِ الَّذِيْ کُلُّ قَطْرَةٍ مِنْهُ تُنادِی بِأَعْلی النِّداءِ بَيْنَ الأَرْضِ وَ السَّمَاءِ بِأَنَّهُ مُحْيِی العالَمِينَ وَ مُبْعِثُ العالَمِينَ وَ مَعْبُودُ العالَمِينَ وَ مَحْبُوبُ العارِفِينَ وَ مَقْصُودُ المُقَرَّبِينَ»

مجموعه اذكار و ادعيه حضرت بهاءالله، ص ۷۴-.۷۵

[۱۴] حضرت وليّ امرالله - قرن بديع - ص .۲۱۹

[۱۵] « يا ابن الرّوح خلقتک عالياً جعلتَ نفسک دانية فاصعد الی ما خُلقت له.»
حضرت بهاءالله - كلمات مباركه مكنونه قسمت عربي – فقره .۲۲

[۱۶] حضرت بهاءالله - درياي دانش، ص .۱۲

[۱۷] حضرت بهاءالله – كتاب ايقان، ص .۱۳۰

[۱۸] حضرت بهاءالله – كتاب ايقان، ص .۱۳۱

[۱۹] حضرت عبدالبها - اعلان صلح جهاني (The Promulgation of Universal Peace)، ويرايش دوم، ص ۲۸).

مضمون قسمت عربي: « و انسان را به صورت و مثال خويش بسازيم.»

[۲۰] حضرت وليّ امرالله - قرن بديع - ص ۳۹۰.