حضرت عبدالبهاء (فرزند ارشد حضرت بهاءالله)





حضرت عبدالبها (پاریس)



در ۲۹ نوامبر ۱۹۲۱، جمعيتي مركب از ۱۰۰۰۰ نفر، از يهودي و مسيحي و مسلمان و از فرق و مذاهب گوناگون در كوه كرمل واقع در ارض اقدس جمع شدند تا براي درگذشت شخصي كه به عنوان جوهر «حکمت و تقوى و علم و عطاء» ستايشش مي كردند، سوگواري كنند. [۱] در آن هنگام، حضرت عبدالبهاء، فرزند و جانشين حضرت بهاءالله، به خطاب رهبر يهودي به عنوان «مثال زندۀ فداكاري»، از زبان ناطقي مسيحي به عنوان كسي كه بشر را به «طريق راستي» هدايت فرمود و توسط يك رهبر برجستۀ مسلمان به عنوان «ركن صلح» و تجسم «جلال و عظمت» توصيف گرديدند. [۲] مراسم تشييع ايشان، به گفتۀ يكي از ناظران غربي، جماعت كثيري را گرد هم آورد كه «همه از درگذشتش غمناک و از تذکار سوانح حياتش دلشاد بودند.»[۳]

حضرت عبدالبهاء را در شرق و غرب عالم، به عناوين سفير صلح، قهرمان عدالت، رهبر و نمايندۀ يك آيين جديد مي شناختند. حضرت عبدالبهاء در سفرهاي تاريخ ساز خود به شمال امريكا و اروپا، تعاليم اساسي پدر بزرگوارشان را در گفتار و كردار با قدرت و قاطعيت اعلان فرمودند. حضرت عبدالبهاء تعليم فرمودند كه «محبت بزرگترين قانون در عالم وجود است» و اوست كه «سبب تمدن امم» [۴] ميشود. ميفرمايند: «اساس حيات و وجود تعاون و تعاضد است» [۵] و در عمل با هر نفسي كه از سر راهشان مي گذشت، از امير و اسير، يكسان برخورد فرمودند .

يکی از نويسندگان که آثار و وقايع سفر حضرت عبدالبها در امريکا را مورد بحث و تفسير قرار داده مينويسد:

«چون حضرت عبدالبهاء برای اوّلين بار در سال ١٩١٢ميلادی باين سرزمين نزول اجلال فرمود و آن مرز و بوم را بقدوم انور مزيّن ساخت ملاحظه نمود جمّ غفيری از دوستان و طالبان حقيقت كمال سرور و ابتهاج مترصّد ورود مبارک و استماع پيام وحدت و محبّت از لسان آن منادی ملکوت می باشند. ماو راء الفاظ و عبارات که از فم آن مطّلع فيوضات جاری ميگرديد حقيقت غير قابل توصيفی در شخصيّت مبارک موجود بود که در اعماق قلوب تأثير می نمود و ارواح و عقول را مسخّر و مجذوب می کرد. جبين گشاده، چشمهای نافذ حاکم بر اسرار و ضمائر نفوس، لحن شيرين و مؤثّر، خضوع و خشوع، رأفت و عطوفت و برتر و بالاتر از همه جلال و عظمت مقرون به مهر و عنايت که از يکطرف آن وجود اقدس را ممتاز از ما سوی قرار ميداد و از طرف ديگر الطاف و مراحمش را شامل اضعف عباد مينمود، اين صفات و کمالات مع مناقب و فضائل لا تحصای ديگر از جمله شؤون باهره و آثار مضيئه ای است که از آن هيكل اکرم در خاطرهء محبّين حضرتش باقی مانده و هرگز از صفحهء ضميرشان محونخواهد شد.» [۶]
حضرت عبدالبهاء در دوران جوانىحضرت عبدالبهاء در دوران جوانى

مقام يکتاى حضرت عبدالبـها در تاريخ اديان را نميتوان فقط از راه شخصيّت پرجاذبه‌اش يا بصيرت نافذش در عمق روابط و شرائط انسانى دريافت. حضرت بـهاءالله فرزند ارجمندش را در آثار خويش به القابـى مخاطب ساخته که از آنها عظمت مقامش معلوم ميگردد، از اين قبيل: امانت الهى، پناهگاه جهانيان، فضل اعظم، سرّ خداوند قديم و توانا. [۷] آثار بـهائى نيز حضرت عبدالبـهاء را چنين معرّفى ميکند که «نام معجز شيم عبدالبهاء... حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفات بشرى با فضائل و کمالات الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متحد گشته است.»[۸]

موضوع جانشينى در جميع اديان همواره مسئله اي بسيار مهم و حساس بوده است و عدم اتّفاق بر سر جانشين لاجرم سبب انشقاق و تفرقه در كليه اديان شده است. براي مثال، هالۀ ابهامي كه جانشينان واقعی حضرت عيسي و حضرت محمد را در بر گرفت، در نهایت به تفاسير متفاوت و متضاد از متون مقدسۀ آن ادیان انجاميد و هم در مسيحيت و هم در اسلام به اختلافات عميقي منجر شد. در اين خصوص حضرت بهاءالله مانع هر اشتقاقي شدند و با تمهيداتي كه در وصيتنامۀ خويش با عنوان «كتاب عهدي» انديشيدند، بنيان متيني براي آيين خويش بنياد نمودند. ايشان فرمودند: « چون بحر حضورم فرونشيند و کتاب ظهورم بپايان رسد پس به آنکس که خداوند بيمانند اراده فرموده و از اين اصل قديم منشعب گشته توجّه نمائيد. مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم [حضرت عبدالبهاء] بوده» [۹] انتصاب حضرت عبدالبهاء توسط حضرت بهاءالله به عنوان جانشين ايشان، انتشار پيام اميد و صلح جهاني را به تمام نقاط جهان تضمين نمود و واسطۀ تشخيص وحدت اصليه ميان همۀ ملل و اقوام شد. حضرت بهاءالله در اشاره به حضرت عبدالبهاء مي فرمايند: ‌«جلال خدا بر تو و بر كسي كه به تو خدمت كند و گرد تو طواف كند و واي بر كسي كه با تو مخالفت كند و به تو آزار برساند، خوشا به حال كسي كه تو را دوست بدارد و واي به حال كسي كه با تو دشمني كند.» [۱۰] به طور خلاصه، حضرت عبدالبهاء مركز عهد و ميثاق حضرت بهاءالله، تضمين كنندۀ اتحاد جامعۀ بهايي و حافظ انسجام تعاليم امر بهايي بودند . حضرت عبدالبهاء به عنوان مبين منصوص حضرت بهاءالله، بدل به «لسان گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» [۱۱] شدند. قدرت عظيم خلاقۀ موجود در ظهور حضرت بهاءالله بدون حضرت عبدالبهاء به بشر انتقال نمي يافت و اهميت اين قدرت درك نمي شد.

حضرت عبدالبهاء تعاليم پدرشان را تشريح فرمودند، اعتقادات اساسي ايشان را بسط دادند و خصوصيات اصلي مؤسسات اداريش را ترسيم نمودند. ايشان راهنماي مصون از خطا و طراح ومعمار جامعۀ دائم الاتساع بهايي بودند. علاوه بر اين، حضرت بهاءالله «فضائل و کمالاتى در شخصيّت فردى حضرت عبدالبهاء به وديعه گذارده تا جامعۀ انسانى همواره بتواند به اين قدوۀ پاينده تأسى و از اين مثال تابنده، تبعيّت نمايد.» [۱۲] حضرت عبدالبهاء به عنوان مثل اعلاي تعاليم حضرت بهاءالله و مركز ميثاق، «مرجعى مصون از خطا است که کلام الهى را با اتخاذ وسائل و لوازم عملى براى بناى تمدّن و فرهنگى بديع به موقع اجرا مي گذارد.»[۱۳]
اگر خوب بنگريم، معلوم مي شود كه حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء را به دقت براي جانشيني خود آماده فرموده بودند. حضرت عبدالبهاء در ۲۳ مي ۱۸۴۴، همان شبي متولد شدند كه حضرت باب آغاز دورۀ جديدي را در تاريخ بشر اعلام فرمودند. ايشان از همان دوران كودكي شريك در سختي هايي بودند كه پدرشان همگام با بابيان تحمل مي فرمودند. حضرت عبدالبهاء هنگامي كه حضرت بهاءالله به عنوان يكي از شخصيت هاي پيشرو و مدافع امر بابي گرفتار زندان شدند، تنها هشت سال داشتند. ايشان حضرت بهاءالله را طي تبعيد طولاني از ايران به پايتخت امپراطوري عثماني و سرانجام به فلسطين همراهي فرمودند. وقتي بزرگ تر شدند، نزديك ترين همراه و حامي پدر و مدافع و نمايندۀ اصلي حضرت بهاالله در مقابل رهبران سياسي و ديني آن روزگار بودند. جلوۀ صفات عالي رهبري، دانش و خدمت در وجود حضرت عبدالبهاء، اعتبار فراواني براي جامعۀ تبعيدي بهائي به همراه آورد. ايشان پس از درگذشت حضرت بهاءالله در ماه مي ۱۸۹۲ جايگاه و مقام خود بعنوان رهبر آئين بهائي را عهده دار شدند.

در ۱۹۱۱ پس از تحمل بيش از چهل سال سجن و آزار، حضرت عبدالبهاء به غرب سفر كردند و با بساطتي بي نظير، تعاليم زندگي بخش حضرت بهاءالله را براي احياء اخلاقي و روحاني اجتماع، به گوش وضيع و شريف رساندند. به فرموده ي حضرت عبدالبهاء «نداى الهى بلند شد...در هيکل انسان حياتى جديد پديد آمد و در عالم امکان، روحى بديع دميده شد. اين است که امروز، جهان هيجان يافته و جان و وجدان نفوس، به جنبش آمده است و چيزى نمي گذرد که آثار اين حيات جديد، پديدار شود و خفتگان را بيدار نمايد.» [۱۴]

از جمله حقائق مهمّى که حضرت عبدالبـهاء براى صاحب‌نظران و گروههاى بيشمار و انبوه خلائق بيان فرمود اين بود:

«از جمله بيان تحرّی حقيقت فارغ از سوء تفاهم و تقليد، وحدت عالم انسانی محور تعاليم ربّانی در اين امر ابدع اعظم، وحدت اديان الهيّه، ترک تعصّبات مذهبی و جنسی و طبقاتی و وطنی، تطابق علم و دين، تساوی حقوق رجال و نساء که طير عالم انسانی را بمنزلهء دو جناح جهت عروج بمدارج ترقّی و حصول مقامات مادّی و معنوی است، تعليم اجباری، اختيار لسان بين المللی، تعديل معيشت و حلّ مسائل اقتصادی، تأسيس محکمهء کبری برای حلّ اختلافات و منازعات بين دول و ملل، وجوب اشتغال بکار و قبول آن در ساحت پروردگار بمنزلهء نفس عبادت مادام که با روح خلوص و خدمت توأم گردد، تجليل عدالت بعنوان اصل اساسی و ضابط حقيقی در جامعهء بشری، تکريم مقام ديانت چون نور مبين و حصن متين از برای نظم عالم و حفظ امم و بالاخره تأسيس صلح عمومی هدف اعلی و مقصد اسنای عالم انسانی و غيره و غيره.» [۱۵]

حضرت عبدالبهاء در آلمان، ۱۹۱۳حضرت عبدالبهاء در آلمان، ۱۹۱۳

حضرت عبدالبهاء بارها و بارها تأكيد فرمودند كه جز «مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر به سوى ملکوت ابهى»[۱۶] فرد ديگري نيستند. با وجود تجليل و تحسينى که مردم از حضرت عبدالبـهاء ميکردند، در نامه‌اى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين نوشتند: «نام من عبدالبهآءست صفت من عبدالبهآءست. حقيقت من عبدالبهآءست نعت من عبدالبهآءست. رقّيّت به جمال قدم اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من ... نه اسمی دارد نه لقبی نه ذکری خواهد نه نعتی جز عبدالبهآء. اين است آرزوی من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدی من. اين است عزّت سرمدی من.» [۱۷]

توضيحات و مراجع

[۱] نقل شده در H.M. Balyuzi , ` Abdu'l-Baha, The Centre of the Covenant of Baha'u'llah ( London: George Ronald, ۱۹۷۱), p. ۴۶۶ (ترجمه).
[۲] همان، صص ۴۷۱, ۴۶۷, ۴۶۶ (ترجمه).
[۳] شوقى ربانى،قرن بديع (دانداس: ۶۳۹ مؤسسه معارف بهائى، ۱۹۹۲), ترجمه نصرت الله مودّت، ص ۶۳۹.
[۴]«اَلمَحَبَّةُ‌ه هِي النَّامُوْسُ الاَعْظَمُ فِي هَذَا الکَوْنِ العَظِيمِ الاِلَهِيّ.»،«هِي سَبَبُ‌تَمَدُّنِ الاُمَمِ»
حضرت عبدالبها – امز و خلق جلد ۳ – ص ۲۰۸
[۵] حضرت عبدالبها ، مكاتيب حضرت عبدالبها جلد ۴، ص ۱۳۰
[۶] شوقى ربانى،قرن بديع (دانداس: ۶۳۹ مؤسسه معارف بهائى، ۱۹۹۲), ترجمه نصرت الله مودّت، ص ۵۸۳.
[۷] «وديعة الله»،«حرزاللعالمين»، «فضل الاعظم»،«سرالله الاقوم القديم»
شوقى ربانى،دور بهائى (لانگنهاين: لجنه نشر آثار، نشر سوم، ۱۹۸۸), ترجمه لجنه ملى ترجمه آثار امرى، صص ۶۰-۶۲.
[۸] شوقى ربانى،دور بهائى (لانگنهاين: لجنه نشر آثار، نشر سوم، ۱۹۸۸), ترجمه لجنه ملى ترجمه آثار امرى، صص ۵۸ – ۶۱
[۹] «اذا غيض بحر الوصال و قضيَ كتاب المبدأ فی المآل توجّهوا الی من اراده اللّه الّذی انشعب من هذا الاصل القديم. مقصود از اين آيه مباركه غصن اعظم بوده»
حضرت بهاءالله، «كتاب عهدي» مندرج در ادعيه حضرت محبوب، ص ۴۱۷
[۱۰] «البهاء عليك و علی من يخدمك و يطوف حولك و الويل و العذاب لمن يخالفك و يؤذيك طوبی لمن والاك و السّقر لمن عاداك»
همان، ص ۱۰۶
[۱۱] بيت العدل اعظم، ترجمه پيام بيت العدل اعظم خطاب به بهائيان سراسر عالم،۲۶ نوامبر ۱۹۹۲
[۱۲] همان
[۱۳] همان
[۱۴] حضرت ولى امرالله، نظم جهانى بهائى (دانداس: مؤسسه معارف بهائى، ۱۹۸۹), ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم، ص ۱۱۱
[۱۵] شوقى ربانى،قرن بديع(دانداس: ۶۳۹ مؤسسه معارف بهائى، ۱۹۹۲), ترجمه نصرت الله مودّت، ص. ۵۶۴
[۱۶] نقل شده در H.M. Balyuzi , ` Abdu'l-Baha, The Centre of the Covenant of Baha'u'llah ( London: George Ronald, ۱۹۷۱), p.۳۸۰ (ترجمه).
[۱۷] شوقى ربانى،دور بهائى (لانگنهاين: لجنه نشر آثار، نشر سوم، ۱۹۸۸), ترجمه لجنه ملى ترجمه آثار امرى، ص ۶۸