حضرت بهاءالله ميفرمايند: «... مقصود، اصلاح عالم و راحت امم بوده. اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتحاد و اتّفاق، و آن حاصل نشود مگر به نصايح قلم اعلي... قسم به آفتاب حقيقت، نور اتّفاق، آفاق را روشن و منور سازد.»(1)
همچنين ميفرمايند: «اي اهل عالم، فضل اين ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نموديم و آنچه علّت الفت و اتحاد و اتّفاق است ثبت فرموديم.»(2)
پس راهي كه ديانت بهائي براي اصلاح عالم و راحت مردم پيشنهاد ميكند اتحاد و اتّفاق يا وحدت عالم انساني است؛ و همهء تعاليم الهي در اين ديانت متوجه به تحقّق اين هدف عظيم است. دنيا خواه ناخواه به سمت جهانيشدن پيش رفته و ميرود، يعني هيچ موضوعي را نميتوان پيدا كرد،كه مستقيم يا غيرمستقيم، جنبهء جهاني نداشته باشد. پس براي حلّ مشكلات جهان و برقراري راحت و آسايش افراد ِ انسان همكاري عمومي در سطح جهاني لازم است. بنابراين تا وحدت عالم انساني تحقق نيابد هيچ يك از مشكلات عالم حلّ نخواهد شد.
اما براي تحقق وحدت عالم انساني چه بايد كرد؟ ديانت بهائي براي رسيدن به اين هدف راهحلي چند بُعدي ارائه ميدهد كه ميتوان آن را در اصطلاح " نظم بديع" خلاصه كرد. منظور از نظم بديع مجموعۀ احكام و مبادي روحاني و اداري ديانت بهائي است. احكام، قوانيني است كه براي تنظيم زندگي فردي و اجتماعي انسان وضع شدهاست. مبادي اداري اصول حاكم بر تشكيلات ادارهكنندهء جامعهء بهائي است. مبادي روحاني آموزههاي اساسي ديانت بهائي است كه اعتقاد و عمل به آنها راه حل اصلي مشكلات عالم است. در اين مقاله به بررسي مبادي روحاني، كه درحقيقت شامل تعاليم اساسي دين بهائي است، ميپردازيم و بررسي احكام و مبادي اداري را به مقالات آينده موكول مينماييم.
آنچه در درجهء اول اهميت قرار دارد ايجاد اعتقاد و تعهّد به وحدت عالم انساني در همهء افراد بشر است. اگر اين تعهّد در سطح اقدامات و افكار باقي بماند، ثمرات آن محدود و ناپايدار خواهد بود؛ تنها در صورتي ميتوان به تعهّدي پايدار و عميق دست يافت كه به سطح ايمان وارد شود، و بنابراين اعتقاد به حقيقت و اساس اديان الهي از ضروريترين عوامل به شمار ميرود.
حضرت بهاءالله ميفرمايند: «فَانْظُروا الْعالَمَ كَهَيْكَلِ اِنْسانٍ اِنَّهُ خُلِقَ صَحيحاً كامِلاَ فَاعْتَرَتْهُ الْاَمْراضُ بِالْاَسْبابِ الْمُختلفةِ المُتَغايِرَه و ماطابَتْ نَفْسُهُ في يَوْمٍ بَلِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ اَطِبّاءَ غيرِ حاذقة ... وَالّذي جَعَلَهُ اللُهُ الدِّرياقَ الْاَعْظَمَ وَ السَّبَبَ الْاَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَي الاَرْضِ عَلَي اَمْرٍ واحِدٍ وَ شَريعةٍ واحده»(3)
يعني عالم را مثل هيكل انسان ببينيد كه سالم و كامل خلق شده و بيماري هايي به وسايل وسبب هاي مختلف به آن عارض شده است و چون پزشكان غيرحاذق به معالجهء آن پرداختهاند نه تنها بهبود نيافته، بلكه روز به روز بيمارياش شدت پيدا كرده است ... آنچه خداوند آن را بهترين دارو براي معالجهء آن مقرّر فرموده است اتحاد اهل زمين بر يك امر و يك شريعت است.
بنابراين يكي از مهمترين تعاليم ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تبليغ است، يعني ترويج ايمان و اعتقاد به اساس اديان الهي كه تنها راه ايجاد تعهّدي پايدار و عميق به هدف متعالي وحدت عالم انساني است. تبليغ در ديانت بهائي را نبايد با تبليغات تجاري يا تبليغات ساير اديان اشتباه كرد. برخلاف تبليغات تجاري كه هدف از آن صرفاً فروش هرچه بيشتر محصول است و در نتيجه نه صداقت فروشنده اهميتي دارد و نه آگاهي حقيقي خريدار، تبليغ در ديانت بهائي به اين معني است كه دين الهي را آنگونه كه واقعاً هست به افراد معرفي كرد تا آگاهي حقيقي پيدا كنند، به همین دلیل است که در امر بهائی، برای معادل انگلیسی تبلیغ، کلمهء"teaching"به کار رفته است؛ اينكه افراد ايمان ميآورند يا نه فقط به خودشان مربوط است، چون دين كالايي نيست كه بخواهيم بفروشيم و سودي از اين راه به دست آوريم، بلكه هديهاي است كه ميبخشيم. همچنين برخلاف گذشته كه پيروان از جنگ و جهاد نيز براي گسترش دين الهي استفاده مي كردند، بهائيان، طبق حكم و تأكيدات صريح و مكرّر حضرت بهاءالله، مأمورند كه صرفأ با محبت وخلوص از طريق بيان و تشريح آئينشان تبليغ نمايند؛ يعني كلام الهي به افراد عرضه ميشود تا قوّهء خلّاقهء آن در روح و جان ايشان اثر نمايد؛ همچنين مشاهدهء تأثيرات تديّن حقيقي بر افراد و جوامع، خود بهترين برهان حقّانيت و خلّاقيت اين كلمات است. اين است كه حضرت بهاءالله ميفرمايند: «اي اهل بهاء، با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نماييد. اگر نزد شما كلمه و يا جوهري است كه دون[= غير] شما از آن محروم، به لسان محبت و شفقت القا نماييد و بنماييد، اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل، والّا او را به او گذاريد و دربارهء او دعا نماييد، نه جفا.»(4)
تديّني كه ديانت بهائي خواهان ترويج و تبليغ آن است تمسّك به مجموعهاي از اعتقادات و اعمال تعصبآميز و خشك ظاهري نيست، بلكه مفهومي بسيار وسيع تر و مهم تر دارد. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «ديانت عبارت از عقايد و رسوم نيست. ديانت عبارت از تعاليم الهی است که محيی عالم انسانی است و سبب تربيت افکار عالی و تحسين اخلاق و ترويج مبادی عزّت ابديّهء عالم انسانی است».(5)
تعليم ديگر آن كه،حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: "دين بايد مطابق علم و عقل باشد. اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زيرا خدا عقل به انسان داده تا ادراک حقائق اشياء کند؛ حقيقت بپرستد. اگر دين مخالف علم و عقل باشد ممکن نيست سبب اطمينان قلب شود، چون سبب اطمينان نيست، اوهام است، آن را دين نميگويند. لهذا بايد مسائل دينيّه را با عقل و علم تطبيق نمود تا قلب اطمينان يابد و سبب سرور انسان شود."(6) اين تعليم به انسان ها كمك ميكند حقيقت اديان الهي را از آنچه تنها به مقتضاي زمان و مكان در ديني خاصّ وجود داشته است و از آنچه پيروان دين بر طبق خواستهها و افكار خود بر آن افزودهاند تميز دهند. در اين صورت، از طرفي يكي از عوامل مهمي كه بسياري از افراد را از ايمان به دين باز ميدارد، يعني اينكه دين مخالف علم و عقل است، از ميان برداشته خواهد شد و از طرف ديگر همه متوجه خواهند شد كه اساس اديان الهي يكي است و اختلافات مذهبي براي هميشه از ميان نوع انسان رخت برخواهد بست.
همچنين حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «حضرت بهاءالله اعلان فرمود که دين بايد سبب الفت و محبّت باشد. اگر دين سبب عداوت شود نتيجه ندارد، بی دينی بهتر است، زيرا سبب عداوت و بغضاء بين بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دين سبب قتال و درندگی شود، آن دين نيست؛ بی دينی بهتر از آن است. زيرا دين بهمنزلهء علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دين سبب حرب و قتال شود البتّه بی دينی بهتر است.»(7) به اين ترتيب هدف اصلي اديان كه ايجاد محبت و اتحاد است به صراحت اعلام گرديده و يكي ديگر از موانع ايمان بسياري از افراد به دين، يعني اينكه دين باعث جنگ و اختلاف است، از ميان برداشته ميشود.
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحرّي حقيقت است، يعني هر انساني بايد شخصاً و منصفانه به جستجوي حقيقت بپردازد و از تقليد بدون تفكّر يا تفكّر متعصبانه بپرهيزد. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف است. تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا به نور حقيقت اين ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.»(8) انسان در اين روزگار به درجهاي رسيده است كه ديگر به تقليد محتاج نيست. در روزگار گذشته نه اكثريت مردم سواد داشتند و نه كتاب ها و منابع اطلاعاتي گوناگون در اختيار عموم قرار داشت، بنابراين بيشتر افراد ناچار بودند از اقليتي با سواد تقليد كنند، اما امروز چنين نيست و بنابر اين عادت ديرينهء تقليد بايد ريشهكن شود.
اما هر فرد براي رسيدن به حقيقت به مشورت با ديگران نياز دارد. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء «بارقهء حقيقت، شعاع ساطع از تصادم افكار است»(9) به اعتقاد بهائي هر تصميمگيري مهمي، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، بايد با مشورت همهء افراد درگير در آن صورت گيرد و نتيجهء مشورت نيز بايد به اتفاق آراء تعيين شود. يعني اگر همهء افرادي كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حُبّ و بغض و با نيّت كشف حقيقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسيد. اما اگر به دلايلي اتفاق آراء حاصل نشد بايد به اكثريت آراء اكتفا كرد و همه بايد نتيجهء تصميمگيري را بپذيرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بودهاند. به اين ترتيب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.
تعليم اساسي ديگر ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تعليم و تربيت اجباري و عمومي است، يعني همهء افراد انسان بايد از آموزش و پرورش بهرهمند شوند. حتي اگر پدر و مادري نخواهند فرزندان خود را از اين امكان بهرهمند سازند جامعه موظّف است آنان را به اين كار مجبور كند، تا آنجا كه در صورت لزوم حتي حق سرپرستي اطفال ممكن است از والدين آنها سلب شود. همچنين ضروري است كه اين تعليم و تربيت شامل تربيت اخلاقي و آموزش حقيقت دين و اصل اساسي وحدت عالم انساني باشد. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «تربيت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانين تربيت نيز از الزم امور، تا جميع بشر تربيت واحده گردند. يعنی تعليم و تربيت در جميع مدارس عالم بايد يکسان باشد، اصول و آداب يک اصول و آداب گردد تا اين سبب شود که وحدت عالم بشر از صِغَر سنّ در قلوب جای گيرد.»(10) براي روشن شدن بيشتر مفهوم و محدودهء "تعليم و تربيت يكسان" كه صرفأمربوط به اصول مشترك حياتي جهاني براي ايجاد و حفظ وحدت و صلح است و نه "يكسان سازي" اي كه منكر تنوّع آداب و فرهنگ اقوام مختلف است، توجه به سه بيان ذيل از حضرت عبدالبهاء مفيد است:
مي فرمايند:"اول بايد صلح و سلام بين افراد انساني تأسيس شود تا منتهي به صلح عمومي گردد"؛ " تاعقول بشري اتحاد حاصل نكند، هيچ امرعظيمي تحقق نيابد. حال صلح عمومي امريست عظيم، ولي وحدت ِ وجدان لازم است كه اساس اين امرعظيم گردد"؛ "به جهت اتحاد عالم انساني لازم است كه جميع بشر يك تربيت شوند...چون تربيت در جميع مدارس يك نوع شود...بنيان جنگ و جدال برافتد...زيرا اختلاف در تربيت، مورث جنگ وجدال[است]". به اين ترتيب، هم تكامل فردي حاصل ميشود و هم هدف وحدت عالم انساني تحقق مييابد.
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تساوي حقوق زنان و مردان است. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «تا مساوات تامّه بين ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّيات خارقالعاده ننمايد. زنان يک رکن مهمّ از دو رکن عظيمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی. زيرا معلّم اطفال خردسال مادرانند، آنان تأسيس اخلاق کنند و اطفال را تربيت نمايند. بعد در مدارس کبری تحصيل ميکنند. حالا اگر مربّی و معلّم ناقص باشد چگونه مربّی کامل گردد؟ پس ترقّی نساء سبب ترقّی مردان است. لهذا بايد نساء را تربيت کامل نمود تا به درجهء رجال رسند. زنان هم همان تعليمات و امتيازات را به دست آرند تا همچنان که در حيات مشترک با رجالند، در کمالات عالم انسانی نيز مشترک شوند و البتّه اشتراک در کمال از نتائج تساوی در حقوق است. عالم انسانی را دو بال است: يک بال ذکور و يک بال اناث، بايد هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا يک بال قوی و يک بال ضعيف، مرغ پرواز نکند.»(11)
البته منظور از اين تساوي آن نيست كه هيچ تفاوتي بين زنان و مردان وجود ندارد( مثلاً حضرت عبدالبهاء ميفرمايند كه زنان رقيقالقلبترند)، بلكه منظور « تربيت و تعليم و ترقّی و رعايت و حرمت زنان است»(12) و مشاركت آنان در تصميمگيريهاي مهم جوامع، چنانكه حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «مساوات حقوق بين ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زيرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. اين جوانان در نزد مادران خيلی عزيزند هرگز راضی نمي شوند که آن ها در ميدان قتال رفته و خون خود را بريزند. جوانی را که بيست سال مادر در نهايت زحمت و مشقّت تربيت نموده، آيا راضی خواهد شد که در ميدان حرب پاره پاره گردد؟ هيچ مادری راضی نميشود ولو هر اوهامی بهعنوان محبّت وطن و وحدت سياسی، وحدت جنسی، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگويند که اين جوانان بايد بروند و برای اين اوهامات کشته شوند. لهذا وقتي که اعلان مساوات بين زن و مرد شد يقين است که حرب از ميان بشر برداشته خواهد شد و هيچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.»(13)
يكي ديگر از تعاليم اساسي بهائي ترك تعصبات است. به اعتقاد بهائي تعصب انسانيت را از ميان ميبرد، زيرا نوعي جانبداري از هر چيزي است كه مربوط به ما مي شود بدون توجه به حقيقت. حضرت عبدالبهاء دراين باره ميفرمايند: "تعصّب دينی، تعصّب مذهبی، تعصّب وطنی، تعصّب سياسی هادم بنيان انسانی است. اوّلاً دين يکی است زيرا اديان الهی حقيقت است. حضرت ابراهيم ندا به حقيقت کرد؛ حضرت موسی اعلان حقيقت نمود؛ حضرت مسيح تأسيس حقيقت فرمود؛ حضرت رسول ترويج حقيقت نمود؛ جميع انبياء خادم حقيقت بودند؛ جميع مؤسّس حقيقت بودند؛ جميع مروّج حقيقت بودند. پس تعصّب باطل است، زيرا اين تعصّبات مخالف حقيقت است. امّا تعصّب جنسی، جميع بشر از يک عائله اند، بندگان يک خداوندند، از يک جنسند، تعدّد اجناس نيست. مادام همه اولاد آدمند ديگر تعدّد اجناس اوهام است. نزد خدا انگليزی نيست، فرنساوی نيست، ترکی نيست، فرسی نيست. جميع نزد خدا يکسانند. جميع يک جنسند. اين تقسيمات را خدا نکرده، بشر کرده، لهذا مخالف حقيقت است و باطل است. هر يک دو چشم دارد، دو گوش، يک سر دارد، دو پا. در ميان حيوانات تعصّب جنسی نيست. در ميان کبوتران اين تعصّب نيست، کبوتر شرق با کبوتر غرب آميزش کند...پس چيزي كه حيوان قبول نمي كند، آياجايز است انسان قبول نمايد؟ و امّا تعصّب وطن. همهء روی زمين يک کره است، يک ارض است، يک وطن است. خدا تقسيمی نکرده، همه را يکسان خلق کرده، پيش او فرقی نيست. تقسيمی را که خدا نکرده، چطور انسان ميکند ؟ اينها اوهام است. اروپا يک قطعه است، ما آمده ايم خطوطی وهمی معيّن کردهايم و نهری را حدّ قرار داده ايم که اين طرف فرانسا و آن طرف آلمانيا، و حال آنکه نهر برای طرفين است. اين چه اوهامی است ؟ اين چه غفلتی است؟ چيزی را که خدا خلق نکرده ما گمان ميکنيم و سبب نزاع و قتال قرار ميدهيم. پس همهء اين تعصّبات باطل است و در نزد خدا مبغوض. خدا ايجاد محبّت و مودّت نموده و از بندگانش الفت و محبّت خواسته. عداوت نزد او مردود است و اتّحاد و الفت مقبول.»(14)
تعليم اساسي ديگر ترك جنگ و برقراري صلح عمومي است. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «جنگ هادم بنيان انسانی است، سبب خرابی عالم است و ابداً نتيجه ای ندارد و غالب و مغلوب هر دو متضرّر ميشوند. مانند آن است که دو کشتی بههم بخورد؛ اگر يکی ديگری را غرق کند کشتی ديگری که غرق نشده باز صدمه ميخورد و معيوب ميگردد.»(15) پس بايد اقداماتي انجام گيرد كه جنگ به كلي از ميان برود. برقراري صلح مستلزم طي مراحل متعددي است كه در آثار بهائي به عنوان صلح اصغر و صلح اكبر و صلح اعظم از آنها نام برده شده است.
حضرت بهاءالله دربارهء مرحلهء صلح اصغر، كه صلح ميان دولتهاي مستقل است، ميفرمايند: «سلاطينِ آفاق وَفّقَهُمُ الله بايد به اتّفاق به اين امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمايند. اميد آنکه قيام نمايند بر آنچه سبب آسايش عباد است. بايد مجلس بزرگی ترتيب دهند و حضرات ملوک و يا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمايند و از سلاح به اصلاح توجّه کنند. و اگر سلطانی بر سلطانی بر خيزد سلاطين ديگر بر منع او قيام نمايند. در اين صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه الّا علی قَدَر ٍمقدورٍ لِحفظِ بِلادِهِم[مگر به اندازهء لازم برای حفظ شهرهایشان].»(16)
مرحلهء بعد كه صلح اكبر نام دارد عبارت از تشكيل يك حكومت جهاني مافوق حكومتهاي ملي است. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «حضرت بهاءالله ميفرمايد که بايد هيئت محکمهء کبری تشکيل شود، زيرا جمعيّت امم هر چند تشکيل شد ولی از عهدهء صلح عمومی بر نيامد، امّا محکمهء کبری که حضرت بهاءالله بيان فرموده اند اين وظيفهء مقدّسه را بهنهايت قدرت و قوّت ايفا خواهد کرد. و آن اين است که مجالس ملّيّهء هر دولت و ملّت يعنی پارلمانت، اشخاصی از نخبهء آن ملّت که در جميع قوانين حقوق بين دُوَلی و بين مِلَلی مطّلع و در فنون متفنّن و بر احتياجات ضروريّهء عالم انسانی در اين ايّام واقف، دو شخص يا سه شخص انتخاب نمايند بهحسب کثرت و قلّت آن ملّت. اين اشخاص که از طرف مجلس ملّی يعنی پارلمانت انتخاب شده اند، مجلس اعيان نيز تصديق نمايند و همچنين مجلس شيوخ و همچنين هيئت وزراء و همچنين رئيس جمهور يا امپراطور، تا اين اشخاص منتخب عموم آن ملّت و دولت باشند. از اين اشخاص محکمهء کبری تشکيل ميشود و جميع عالم بشر در آن مشترک است، زيرا هريک از اين نمايندگان عبارت از تمام آن ملّت است. چون اين محکمهء کبری در مسئله ای از مسائل بين المللی يا بالاتّفاق يا بالاکثريّه حکم فرمايد، نه مدّعی را بهانه ای ماند نه مدّعیعليه را اعتراضی. هرگاه دولتی از دُوَل يا ملّتی از ملل در اجرای تنفيذ حکم مُبرَم محکمهء کبری تعلّل و تراخی نمايد عالم انسانی بر او قيام کند، زيرا ظهير اين محکمهء کبری جميع دول و ملل عالمند. ملاحظه فرمائيد که چه اساس متينی است.»(17)
اما مرحلهء صلح اعظم كه مقصد اصلي ديانت بهائي است صلح حقيقي ميان عموم انسان هااست. حضرت ولي امرالله در مورد اين مرحله از صلح جهاني ميفرمايند: «امّا صلح اعظم به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً بايد متعاقب زمانی تحقّق يابد که جنبههای روحانی و معنوی بر جهان غلبه يافته باشد يعنی زمانی که جميع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند و چنين صلحی بر هيچ اساسی مرتفع نگردد و هيچ دستگاهی آن را حفظ نتواند مگر آنکه بر پايه احکام و قوانين الهی استوار باشد و آن احکام و تعاليم در نظم جهانی بديعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.»(18)
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي براي تحقق وحدت عالم انساني وحدت زبان و خط است، يعني يك زبان و خط بينالمللي انتخاب يا اختراع شود كه علاوه بر زبان مادري در همهء مدارس عالم آموزش داده شود تا همهء مردم عالم بتوانند به راحتي با هم ارتباط برقرار نمايند و سوءتفاهمات و موانع ارتباطي از ميان برداشته شود. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله اين است که بايد جميع ملّت از اهل معارف و علوم اتّفاق کرده يک لسان انتخاب يا ايجاد نمايند و آن لسان عمومی باشد. و اين امر در کتاب اقدس چهل سال پيش نازل شده(19) و مضمون آن اين است مسئلهء لسان بسيار مشکل شده زيرا لسان بسيار است و اختلاف حاصل شده بين جميع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج به لسانهای بسيار است تا بتواند به جميع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نمايد و اين مستحيل است. زيرا آنچه تا حال در آکاديمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معيّن گشته و از برای انسان تحصيل اين همه ممکن نيست. پس بهتر اين است يک لسان ايجاد و يا انتخاب شود تا آنکه لسان عمومی باشد. در اين صورت انسان به دو لسان محتاج است: يکی لسان وطنی، يکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نمايد امّا به لسان عمومی با جميع عالم محاوره نمايد و محتاج لسان ثالث نميباشد و جميع بشر با يکديگر بدون مترجم الفت و مصاحبت مينمايند. حال اگر چنين چيزی بشود فی الحقيقه سبب راحت و آسايش و سُرور جميع ملل عالم است... عموم ملّت از ارباب معارف بايد يک مجلس عمومی تشکيل دهند هر ملّتی نفسی را انتخاب نمايد اينها انجمنی بيارايند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمايند تا آن لسان انتشار حاصل نمايد و لسان منتخب عموم ملل شود و بر ملّتی تعميم آن گران نباشد. زيرا حال بر بعضی گران و مشکل است ميگويند اين لسان را ما ايجاد نکرده ايم ... لهذا تعلّق قلب چندان ندارند. امّا اگر همچو انجمنی تشکيل شود جميع اعضاء تصديق کرده اتمام و اکمال نمايند آن وقت جميع ملل بنهايت سرور قبول مينمايند. و تا آن لسان ترويج نشود راحت و آسايش آن طور که بايد و شايد برای بشر حاصل نميشود زيرا اختلاف لسان بسيار سبب اختلاف و سوء تفاهم است. مثلاً ميانهء آلمان و فرانسه چه تفاوتيست؟ تفاوت لسان است و بس. ميانهء شرق و غرب يک سبب اختلاف لسان است. اگر جميع بشر به لسان عمومی تنطّق نمايند وحدت عالم بشر را خدمت مينمايند.»(20)
تعليم مهم ديگري كه به رفع اختلافات و برقراري وحدت كمك ميكند، تعديل معيشت و حل مشكلات اقتصادي عالم است. منظور از تعديل معيشت اين است كه فقر زياد و ثروت زياد افراد از ميان برداشته شود. ديانت بهائي خواهان مساوات كامل نيست و آن را نه ممكن ميداند و نه مطلوب، اما خواستار آن است كه اختلاف طبقاتي شديد از ميان برود.حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «بايد قوانين و نظاماتی گذارد که جميع بشر به راحت زندگانی کنند يعنی همچنان که غنی در قصر خويش راحت دارد و به انواع موائد سفرهء او مزيّن است، فقير نيز لانه و آشيانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جميع نوع انسان راحت يابند. امر تعديل معيشت بسيار مهمّ است و تا اين مسئله تحقّق نيابد سعادت برای عالم بشر ممکن نيست.»(21)
اما قوانين به تنهايي نميتوانند مشكلات اقتصادي عالم را بر طرف كنند. براي رسيدن به اين هدف تعاليم روحاني ضروريتر است، يعني اين افراد انساني هستند كه بايد به ميل و رغبت خود ديگران را هم از اموال خود نصيب بخشند و ثروت بيش از حد نيندوزند، و اين در صورتي ممكن است كه از فكر منافع شخصي خود فراتر روند و آسايش و راحت ديگران را بر سود شخصي خويش ترجيح دهند. ايجاد چنين خصلتي نيازمند تربيتي است كه اديان الهي ميتوانند آن را در افراد ايجاد نمايند. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «اعظم از اساس اشتراکيّون در اديان الهی موجود. مثلاً در حکم الهی (وَ يُؤْثِرونَ علی اَنْفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ) است. ميفرمايد که از خصائص و مايحتاج اموال خود انفاق نمايند و ديگران را بر خود ترجيح دهند، ولی به رضايت و نهايت روحانيّت . امّا اشتراکيّون(کمونیست ها) ميخواهند اشتراک و مساوات به زور جاری نمايند.»(22)
تعليم ديگر عدم مداخله در امور سياسي است. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «دين از سياست جدا است. دين را در امور سياسی مدخلی نه، بلکه تعلّق دين به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلّق به قلوب دارد نه عالم اجسام . رؤسای دين بايد به تربيت و تعليم نفوس پردازند و ترويج حسن اخلاق نمايند ولی در امور سياسی مداخله ننمايند.»(23) در جهان امروز سياست به معناي عضويت در احزاب و فرقههاي سياسي است و ديانت بهائي كه اهل عالم را به وحدت فرا ميخواند از هرگونه تحزّب و فرقهگرايي دوري ميكند، چون عضويت در يك حزب به معناي دشمني و مخالفت با احزاب ديگر است. از سوي ديگر به اعتقاد بهائي راه حلهاي سياسي براي حل مشكلات عالم كافي نيست، زيرا مشكل اصلي عالم را غفلت از خدا و روحانيات ميداند. پس در حال حاضر مداخله در امور سياسي نهتنها بيفايده، بلكه مخالف اهداف بهائي است. اما وقتي سياست عالم تغيير كند و با هدف ديانت بهائي، يعني وحدت عالم انساني، هماهنگ گردد اين تعارض بر طرف خواهد شد.
در اينجا رفع يك شبهه ضروري است. شايد به نظر برسد بهائيان نسبت به مسائل كشور خود بيتوجه و بيعلاقهاند كه نميخواهند در سياست آن مداخله نمايند، اما بايد دانست بهائيان همانطور كه به عالم انساني عشق ميورزند به كشور و ملت خود نيز عشق ميورزند. حضرت وليامرالله دربارهء معني حكم عدم مداخله در امور سياسيه و حدود آن ميفرمايند: «بايد از هر انتسابی به حزبی معيّن و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بيهوده و حسابگري های ناپسنديده رهائی جويند و از اغراض نفسانی که وجه جهان متحوّل را متغيّر سازد پرهيز کنند. بايد مشاغل سياسی و ديپلماتيک را از مشاغل کاملاً اداری تفکيک نمايند و اگر در تشخيص مردّد باشند از اُمناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمايند و به هيچ وجه شغلی را نپذيرند که بالمآل منجر به فعّاليّتهای سياسی و حزبی در هر کشور باشد. بالاخره بايد با نهايت استقامت و کمال ِ قدرت بیچون و چرا در راه حضرت بهاءاللّه سلوک نمايند و از درگيریها و ستيزه جوئی هائی که کار سياسيّون است اجتناب کنند و لايق آن شوند که از وسائط اجراء سياست الهی بهشمار آيند که مشيّت حقّ را در نزد بشر تجسّم می بخشد . بايد به يقين بدانيم که نبايد از آنچه قبلاً مذکور شد اين شبهه ايجاد گردد که بهائيان به امور و مصالح کشور خويش بیاعتنايند و يا از حکومت رايج موجود در وطنشان سرپيچی می کنند و يا از وظيفهء مقدّسشان در ترويج کامل مصالح دولت و ملّت خويش سر باز می زنند ، بلکه مقصود آنست که آرزوی پيروان وفادار و حقيقی حضرت بهاءاللّه در خدمت صادقانه و بیشائبه و وطن پرستانه به مصالح عاليهء کشورشان به نحوی صورت می پذيرد که با موازين عاليهء اصالت و کمال و حقيقت تعاليم آئين بهائی منافاتی نداشته باشد.»(24)
يكي ديگر از تعاليم بهائي تساوي حقوق همهء انسانهاست. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «جميع بشر در نزد خدا يکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده. امتيازی از برای نفسی نيست. کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه. در نزد حقّ امير و فقير يکسانند، عزيز و حقير مساوی.»(25)
حضرت وليامرالله در بارهء اينكه هيچ استثنايي در اين مورد وجود ندارد چنين تأكيد ميفرمايند: «... در ختام، انظار ياران ممتحن پرعشق و وفاي حضرت عبدالبهاء را به اين امر لازم و مهم منعطف نمايم و به اين نكته متذكّر دارم و آن مواظبت ودقّت تامّ در حفظ حقوق مدنيهء شرعيهء شخصيهء افراد است از هر سلك و طايفه و نژاد و عقيده و مقامي. در اين مقام امتياز و ترجيح و تفوّق جائز نه. بايد در نهايت سعي و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظهاي ياران و برگزيدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خويش راجع به حقوق اصليهء نوع بشر ادني امتيازي بين آشنا و بيگانه و مؤمن و مشرك و مُقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنيه و معاملات ظاهره تعلّقي به ديانت و اعتقاد باطني انسان نداشته و ندارد. افراد در هيأت اجتماعيه چه از موحّدين و چه از مشركين كل در اين مقام يكسانند و حقوق شخصيهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم... نفس ارتداد و محجوبيت و ترك عقيده، حقوق مدنيهء شرعيهء افراد آزاد را به هيچ وجه مِنَ الوجوه به قدر سَم اَبره(سوراخ سوزن) تخفيف و تغييري ندهد»(26)
بعضي از جنبههاي اين تساوي حقوق مثلاً در تعليم و تربيت يا در تفكّر و جستجوي حقيقت فوقاً ذكر شد؛ در اينجا به جنبهء ديگري كه امروزه براي اكثريت مردم جهان اهميت فراواني دارد، يعني آزادي، به طور مفصل تر ميپردازيم.
همچنين ميفرمايند: «اي اهل عالم، فضل اين ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نموديم و آنچه علّت الفت و اتحاد و اتّفاق است ثبت فرموديم.»(2)
پس راهي كه ديانت بهائي براي اصلاح عالم و راحت مردم پيشنهاد ميكند اتحاد و اتّفاق يا وحدت عالم انساني است؛ و همهء تعاليم الهي در اين ديانت متوجه به تحقّق اين هدف عظيم است. دنيا خواه ناخواه به سمت جهانيشدن پيش رفته و ميرود، يعني هيچ موضوعي را نميتوان پيدا كرد،كه مستقيم يا غيرمستقيم، جنبهء جهاني نداشته باشد. پس براي حلّ مشكلات جهان و برقراري راحت و آسايش افراد ِ انسان همكاري عمومي در سطح جهاني لازم است. بنابراين تا وحدت عالم انساني تحقق نيابد هيچ يك از مشكلات عالم حلّ نخواهد شد.
اما براي تحقق وحدت عالم انساني چه بايد كرد؟ ديانت بهائي براي رسيدن به اين هدف راهحلي چند بُعدي ارائه ميدهد كه ميتوان آن را در اصطلاح " نظم بديع" خلاصه كرد. منظور از نظم بديع مجموعۀ احكام و مبادي روحاني و اداري ديانت بهائي است. احكام، قوانيني است كه براي تنظيم زندگي فردي و اجتماعي انسان وضع شدهاست. مبادي اداري اصول حاكم بر تشكيلات ادارهكنندهء جامعهء بهائي است. مبادي روحاني آموزههاي اساسي ديانت بهائي است كه اعتقاد و عمل به آنها راه حل اصلي مشكلات عالم است. در اين مقاله به بررسي مبادي روحاني، كه درحقيقت شامل تعاليم اساسي دين بهائي است، ميپردازيم و بررسي احكام و مبادي اداري را به مقالات آينده موكول مينماييم.
آنچه در درجهء اول اهميت قرار دارد ايجاد اعتقاد و تعهّد به وحدت عالم انساني در همهء افراد بشر است. اگر اين تعهّد در سطح اقدامات و افكار باقي بماند، ثمرات آن محدود و ناپايدار خواهد بود؛ تنها در صورتي ميتوان به تعهّدي پايدار و عميق دست يافت كه به سطح ايمان وارد شود، و بنابراين اعتقاد به حقيقت و اساس اديان الهي از ضروريترين عوامل به شمار ميرود.
حضرت بهاءالله ميفرمايند: «فَانْظُروا الْعالَمَ كَهَيْكَلِ اِنْسانٍ اِنَّهُ خُلِقَ صَحيحاً كامِلاَ فَاعْتَرَتْهُ الْاَمْراضُ بِالْاَسْبابِ الْمُختلفةِ المُتَغايِرَه و ماطابَتْ نَفْسُهُ في يَوْمٍ بَلِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ اَطِبّاءَ غيرِ حاذقة ... وَالّذي جَعَلَهُ اللُهُ الدِّرياقَ الْاَعْظَمَ وَ السَّبَبَ الْاَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَي الاَرْضِ عَلَي اَمْرٍ واحِدٍ وَ شَريعةٍ واحده»(3)
يعني عالم را مثل هيكل انسان ببينيد كه سالم و كامل خلق شده و بيماري هايي به وسايل وسبب هاي مختلف به آن عارض شده است و چون پزشكان غيرحاذق به معالجهء آن پرداختهاند نه تنها بهبود نيافته، بلكه روز به روز بيمارياش شدت پيدا كرده است ... آنچه خداوند آن را بهترين دارو براي معالجهء آن مقرّر فرموده است اتحاد اهل زمين بر يك امر و يك شريعت است.
بنابراين يكي از مهمترين تعاليم ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تبليغ است، يعني ترويج ايمان و اعتقاد به اساس اديان الهي كه تنها راه ايجاد تعهّدي پايدار و عميق به هدف متعالي وحدت عالم انساني است. تبليغ در ديانت بهائي را نبايد با تبليغات تجاري يا تبليغات ساير اديان اشتباه كرد. برخلاف تبليغات تجاري كه هدف از آن صرفاً فروش هرچه بيشتر محصول است و در نتيجه نه صداقت فروشنده اهميتي دارد و نه آگاهي حقيقي خريدار، تبليغ در ديانت بهائي به اين معني است كه دين الهي را آنگونه كه واقعاً هست به افراد معرفي كرد تا آگاهي حقيقي پيدا كنند، به همین دلیل است که در امر بهائی، برای معادل انگلیسی تبلیغ، کلمهء"teaching"به کار رفته است؛ اينكه افراد ايمان ميآورند يا نه فقط به خودشان مربوط است، چون دين كالايي نيست كه بخواهيم بفروشيم و سودي از اين راه به دست آوريم، بلكه هديهاي است كه ميبخشيم. همچنين برخلاف گذشته كه پيروان از جنگ و جهاد نيز براي گسترش دين الهي استفاده مي كردند، بهائيان، طبق حكم و تأكيدات صريح و مكرّر حضرت بهاءالله، مأمورند كه صرفأ با محبت وخلوص از طريق بيان و تشريح آئينشان تبليغ نمايند؛ يعني كلام الهي به افراد عرضه ميشود تا قوّهء خلّاقهء آن در روح و جان ايشان اثر نمايد؛ همچنين مشاهدهء تأثيرات تديّن حقيقي بر افراد و جوامع، خود بهترين برهان حقّانيت و خلّاقيت اين كلمات است. اين است كه حضرت بهاءالله ميفرمايند: «اي اهل بهاء، با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نماييد. اگر نزد شما كلمه و يا جوهري است كه دون[= غير] شما از آن محروم، به لسان محبت و شفقت القا نماييد و بنماييد، اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل، والّا او را به او گذاريد و دربارهء او دعا نماييد، نه جفا.»(4)
تديّني كه ديانت بهائي خواهان ترويج و تبليغ آن است تمسّك به مجموعهاي از اعتقادات و اعمال تعصبآميز و خشك ظاهري نيست، بلكه مفهومي بسيار وسيع تر و مهم تر دارد. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «ديانت عبارت از عقايد و رسوم نيست. ديانت عبارت از تعاليم الهی است که محيی عالم انسانی است و سبب تربيت افکار عالی و تحسين اخلاق و ترويج مبادی عزّت ابديّهء عالم انسانی است».(5)
تعليم ديگر آن كه،حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: "دين بايد مطابق علم و عقل باشد. اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زيرا خدا عقل به انسان داده تا ادراک حقائق اشياء کند؛ حقيقت بپرستد. اگر دين مخالف علم و عقل باشد ممکن نيست سبب اطمينان قلب شود، چون سبب اطمينان نيست، اوهام است، آن را دين نميگويند. لهذا بايد مسائل دينيّه را با عقل و علم تطبيق نمود تا قلب اطمينان يابد و سبب سرور انسان شود."(6) اين تعليم به انسان ها كمك ميكند حقيقت اديان الهي را از آنچه تنها به مقتضاي زمان و مكان در ديني خاصّ وجود داشته است و از آنچه پيروان دين بر طبق خواستهها و افكار خود بر آن افزودهاند تميز دهند. در اين صورت، از طرفي يكي از عوامل مهمي كه بسياري از افراد را از ايمان به دين باز ميدارد، يعني اينكه دين مخالف علم و عقل است، از ميان برداشته خواهد شد و از طرف ديگر همه متوجه خواهند شد كه اساس اديان الهي يكي است و اختلافات مذهبي براي هميشه از ميان نوع انسان رخت برخواهد بست.
همچنين حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «حضرت بهاءالله اعلان فرمود که دين بايد سبب الفت و محبّت باشد. اگر دين سبب عداوت شود نتيجه ندارد، بی دينی بهتر است، زيرا سبب عداوت و بغضاء بين بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دين سبب قتال و درندگی شود، آن دين نيست؛ بی دينی بهتر از آن است. زيرا دين بهمنزلهء علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دين سبب حرب و قتال شود البتّه بی دينی بهتر است.»(7) به اين ترتيب هدف اصلي اديان كه ايجاد محبت و اتحاد است به صراحت اعلام گرديده و يكي ديگر از موانع ايمان بسياري از افراد به دين، يعني اينكه دين باعث جنگ و اختلاف است، از ميان برداشته ميشود.
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تحرّي حقيقت است، يعني هر انساني بايد شخصاً و منصفانه به جستجوي حقيقت بپردازد و از تقليد بدون تفكّر يا تفكّر متعصبانه بپرهيزد. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «بايد انسان تحرّی حقيقت کند و از تقليد دست بکشد. زيرا ملل عالم هر يک تقاليدی دارند و تقاليد مختلف است. تقاليد سبب جنگ و جدال شده است و تا اين تقاليد باقی است وحدت عالم انسانی مستحيل است. پس بايد تحرّی حقيقت نمود تا به نور حقيقت اين ظلمات زائل شود زيرا حقيقت حقيقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.»(8) انسان در اين روزگار به درجهاي رسيده است كه ديگر به تقليد محتاج نيست. در روزگار گذشته نه اكثريت مردم سواد داشتند و نه كتاب ها و منابع اطلاعاتي گوناگون در اختيار عموم قرار داشت، بنابراين بيشتر افراد ناچار بودند از اقليتي با سواد تقليد كنند، اما امروز چنين نيست و بنابر اين عادت ديرينهء تقليد بايد ريشهكن شود.
اما هر فرد براي رسيدن به حقيقت به مشورت با ديگران نياز دارد. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء «بارقهء حقيقت، شعاع ساطع از تصادم افكار است»(9) به اعتقاد بهائي هر تصميمگيري مهمي، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، بايد با مشورت همهء افراد درگير در آن صورت گيرد و نتيجهء مشورت نيز بايد به اتفاق آراء تعيين شود. يعني اگر همهء افرادي كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حُبّ و بغض و با نيّت كشف حقيقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسيد. اما اگر به دلايلي اتفاق آراء حاصل نشد بايد به اكثريت آراء اكتفا كرد و همه بايد نتيجهء تصميمگيري را بپذيرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بودهاند. به اين ترتيب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.
تعليم اساسي ديگر ديانت بهائي براي تحقّق وحدت عالم انساني تعليم و تربيت اجباري و عمومي است، يعني همهء افراد انسان بايد از آموزش و پرورش بهرهمند شوند. حتي اگر پدر و مادري نخواهند فرزندان خود را از اين امكان بهرهمند سازند جامعه موظّف است آنان را به اين كار مجبور كند، تا آنجا كه در صورت لزوم حتي حق سرپرستي اطفال ممكن است از والدين آنها سلب شود. همچنين ضروري است كه اين تعليم و تربيت شامل تربيت اخلاقي و آموزش حقيقت دين و اصل اساسي وحدت عالم انساني باشد. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «تربيت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانين تربيت نيز از الزم امور، تا جميع بشر تربيت واحده گردند. يعنی تعليم و تربيت در جميع مدارس عالم بايد يکسان باشد، اصول و آداب يک اصول و آداب گردد تا اين سبب شود که وحدت عالم بشر از صِغَر سنّ در قلوب جای گيرد.»(10) براي روشن شدن بيشتر مفهوم و محدودهء "تعليم و تربيت يكسان" كه صرفأمربوط به اصول مشترك حياتي جهاني براي ايجاد و حفظ وحدت و صلح است و نه "يكسان سازي" اي كه منكر تنوّع آداب و فرهنگ اقوام مختلف است، توجه به سه بيان ذيل از حضرت عبدالبهاء مفيد است:
مي فرمايند:"اول بايد صلح و سلام بين افراد انساني تأسيس شود تا منتهي به صلح عمومي گردد"؛ " تاعقول بشري اتحاد حاصل نكند، هيچ امرعظيمي تحقق نيابد. حال صلح عمومي امريست عظيم، ولي وحدت ِ وجدان لازم است كه اساس اين امرعظيم گردد"؛ "به جهت اتحاد عالم انساني لازم است كه جميع بشر يك تربيت شوند...چون تربيت در جميع مدارس يك نوع شود...بنيان جنگ و جدال برافتد...زيرا اختلاف در تربيت، مورث جنگ وجدال[است]". به اين ترتيب، هم تكامل فردي حاصل ميشود و هم هدف وحدت عالم انساني تحقق مييابد.
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي تساوي حقوق زنان و مردان است. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «تا مساوات تامّه بين ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّيات خارقالعاده ننمايد. زنان يک رکن مهمّ از دو رکن عظيمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی. زيرا معلّم اطفال خردسال مادرانند، آنان تأسيس اخلاق کنند و اطفال را تربيت نمايند. بعد در مدارس کبری تحصيل ميکنند. حالا اگر مربّی و معلّم ناقص باشد چگونه مربّی کامل گردد؟ پس ترقّی نساء سبب ترقّی مردان است. لهذا بايد نساء را تربيت کامل نمود تا به درجهء رجال رسند. زنان هم همان تعليمات و امتيازات را به دست آرند تا همچنان که در حيات مشترک با رجالند، در کمالات عالم انسانی نيز مشترک شوند و البتّه اشتراک در کمال از نتائج تساوی در حقوق است. عالم انسانی را دو بال است: يک بال ذکور و يک بال اناث، بايد هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا يک بال قوی و يک بال ضعيف، مرغ پرواز نکند.»(11)
البته منظور از اين تساوي آن نيست كه هيچ تفاوتي بين زنان و مردان وجود ندارد( مثلاً حضرت عبدالبهاء ميفرمايند كه زنان رقيقالقلبترند)، بلكه منظور « تربيت و تعليم و ترقّی و رعايت و حرمت زنان است»(12) و مشاركت آنان در تصميمگيريهاي مهم جوامع، چنانكه حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «مساوات حقوق بين ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زيرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. اين جوانان در نزد مادران خيلی عزيزند هرگز راضی نمي شوند که آن ها در ميدان قتال رفته و خون خود را بريزند. جوانی را که بيست سال مادر در نهايت زحمت و مشقّت تربيت نموده، آيا راضی خواهد شد که در ميدان حرب پاره پاره گردد؟ هيچ مادری راضی نميشود ولو هر اوهامی بهعنوان محبّت وطن و وحدت سياسی، وحدت جنسی، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگويند که اين جوانان بايد بروند و برای اين اوهامات کشته شوند. لهذا وقتي که اعلان مساوات بين زن و مرد شد يقين است که حرب از ميان بشر برداشته خواهد شد و هيچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.»(13)
يكي ديگر از تعاليم اساسي بهائي ترك تعصبات است. به اعتقاد بهائي تعصب انسانيت را از ميان ميبرد، زيرا نوعي جانبداري از هر چيزي است كه مربوط به ما مي شود بدون توجه به حقيقت. حضرت عبدالبهاء دراين باره ميفرمايند: "تعصّب دينی، تعصّب مذهبی، تعصّب وطنی، تعصّب سياسی هادم بنيان انسانی است. اوّلاً دين يکی است زيرا اديان الهی حقيقت است. حضرت ابراهيم ندا به حقيقت کرد؛ حضرت موسی اعلان حقيقت نمود؛ حضرت مسيح تأسيس حقيقت فرمود؛ حضرت رسول ترويج حقيقت نمود؛ جميع انبياء خادم حقيقت بودند؛ جميع مؤسّس حقيقت بودند؛ جميع مروّج حقيقت بودند. پس تعصّب باطل است، زيرا اين تعصّبات مخالف حقيقت است. امّا تعصّب جنسی، جميع بشر از يک عائله اند، بندگان يک خداوندند، از يک جنسند، تعدّد اجناس نيست. مادام همه اولاد آدمند ديگر تعدّد اجناس اوهام است. نزد خدا انگليزی نيست، فرنساوی نيست، ترکی نيست، فرسی نيست. جميع نزد خدا يکسانند. جميع يک جنسند. اين تقسيمات را خدا نکرده، بشر کرده، لهذا مخالف حقيقت است و باطل است. هر يک دو چشم دارد، دو گوش، يک سر دارد، دو پا. در ميان حيوانات تعصّب جنسی نيست. در ميان کبوتران اين تعصّب نيست، کبوتر شرق با کبوتر غرب آميزش کند...پس چيزي كه حيوان قبول نمي كند، آياجايز است انسان قبول نمايد؟ و امّا تعصّب وطن. همهء روی زمين يک کره است، يک ارض است، يک وطن است. خدا تقسيمی نکرده، همه را يکسان خلق کرده، پيش او فرقی نيست. تقسيمی را که خدا نکرده، چطور انسان ميکند ؟ اينها اوهام است. اروپا يک قطعه است، ما آمده ايم خطوطی وهمی معيّن کردهايم و نهری را حدّ قرار داده ايم که اين طرف فرانسا و آن طرف آلمانيا، و حال آنکه نهر برای طرفين است. اين چه اوهامی است ؟ اين چه غفلتی است؟ چيزی را که خدا خلق نکرده ما گمان ميکنيم و سبب نزاع و قتال قرار ميدهيم. پس همهء اين تعصّبات باطل است و در نزد خدا مبغوض. خدا ايجاد محبّت و مودّت نموده و از بندگانش الفت و محبّت خواسته. عداوت نزد او مردود است و اتّحاد و الفت مقبول.»(14)
تعليم اساسي ديگر ترك جنگ و برقراري صلح عمومي است. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «جنگ هادم بنيان انسانی است، سبب خرابی عالم است و ابداً نتيجه ای ندارد و غالب و مغلوب هر دو متضرّر ميشوند. مانند آن است که دو کشتی بههم بخورد؛ اگر يکی ديگری را غرق کند کشتی ديگری که غرق نشده باز صدمه ميخورد و معيوب ميگردد.»(15) پس بايد اقداماتي انجام گيرد كه جنگ به كلي از ميان برود. برقراري صلح مستلزم طي مراحل متعددي است كه در آثار بهائي به عنوان صلح اصغر و صلح اكبر و صلح اعظم از آنها نام برده شده است.
حضرت بهاءالله دربارهء مرحلهء صلح اصغر، كه صلح ميان دولتهاي مستقل است، ميفرمايند: «سلاطينِ آفاق وَفّقَهُمُ الله بايد به اتّفاق به اين امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمايند. اميد آنکه قيام نمايند بر آنچه سبب آسايش عباد است. بايد مجلس بزرگی ترتيب دهند و حضرات ملوک و يا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمايند و از سلاح به اصلاح توجّه کنند. و اگر سلطانی بر سلطانی بر خيزد سلاطين ديگر بر منع او قيام نمايند. در اين صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه الّا علی قَدَر ٍمقدورٍ لِحفظِ بِلادِهِم[مگر به اندازهء لازم برای حفظ شهرهایشان].»(16)
مرحلهء بعد كه صلح اكبر نام دارد عبارت از تشكيل يك حكومت جهاني مافوق حكومتهاي ملي است. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «حضرت بهاءالله ميفرمايد که بايد هيئت محکمهء کبری تشکيل شود، زيرا جمعيّت امم هر چند تشکيل شد ولی از عهدهء صلح عمومی بر نيامد، امّا محکمهء کبری که حضرت بهاءالله بيان فرموده اند اين وظيفهء مقدّسه را بهنهايت قدرت و قوّت ايفا خواهد کرد. و آن اين است که مجالس ملّيّهء هر دولت و ملّت يعنی پارلمانت، اشخاصی از نخبهء آن ملّت که در جميع قوانين حقوق بين دُوَلی و بين مِلَلی مطّلع و در فنون متفنّن و بر احتياجات ضروريّهء عالم انسانی در اين ايّام واقف، دو شخص يا سه شخص انتخاب نمايند بهحسب کثرت و قلّت آن ملّت. اين اشخاص که از طرف مجلس ملّی يعنی پارلمانت انتخاب شده اند، مجلس اعيان نيز تصديق نمايند و همچنين مجلس شيوخ و همچنين هيئت وزراء و همچنين رئيس جمهور يا امپراطور، تا اين اشخاص منتخب عموم آن ملّت و دولت باشند. از اين اشخاص محکمهء کبری تشکيل ميشود و جميع عالم بشر در آن مشترک است، زيرا هريک از اين نمايندگان عبارت از تمام آن ملّت است. چون اين محکمهء کبری در مسئله ای از مسائل بين المللی يا بالاتّفاق يا بالاکثريّه حکم فرمايد، نه مدّعی را بهانه ای ماند نه مدّعیعليه را اعتراضی. هرگاه دولتی از دُوَل يا ملّتی از ملل در اجرای تنفيذ حکم مُبرَم محکمهء کبری تعلّل و تراخی نمايد عالم انسانی بر او قيام کند، زيرا ظهير اين محکمهء کبری جميع دول و ملل عالمند. ملاحظه فرمائيد که چه اساس متينی است.»(17)
اما مرحلهء صلح اعظم كه مقصد اصلي ديانت بهائي است صلح حقيقي ميان عموم انسان هااست. حضرت ولي امرالله در مورد اين مرحله از صلح جهاني ميفرمايند: «امّا صلح اعظم به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً بايد متعاقب زمانی تحقّق يابد که جنبههای روحانی و معنوی بر جهان غلبه يافته باشد يعنی زمانی که جميع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند و چنين صلحی بر هيچ اساسی مرتفع نگردد و هيچ دستگاهی آن را حفظ نتواند مگر آنکه بر پايه احکام و قوانين الهی استوار باشد و آن احکام و تعاليم در نظم جهانی بديعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.»(18)
يكي ديگر از تعاليم اساسي ديانت بهائي براي تحقق وحدت عالم انساني وحدت زبان و خط است، يعني يك زبان و خط بينالمللي انتخاب يا اختراع شود كه علاوه بر زبان مادري در همهء مدارس عالم آموزش داده شود تا همهء مردم عالم بتوانند به راحتي با هم ارتباط برقرار نمايند و سوءتفاهمات و موانع ارتباطي از ميان برداشته شود. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله اين است که بايد جميع ملّت از اهل معارف و علوم اتّفاق کرده يک لسان انتخاب يا ايجاد نمايند و آن لسان عمومی باشد. و اين امر در کتاب اقدس چهل سال پيش نازل شده(19) و مضمون آن اين است مسئلهء لسان بسيار مشکل شده زيرا لسان بسيار است و اختلاف حاصل شده بين جميع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج به لسانهای بسيار است تا بتواند به جميع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نمايد و اين مستحيل است. زيرا آنچه تا حال در آکاديمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معيّن گشته و از برای انسان تحصيل اين همه ممکن نيست. پس بهتر اين است يک لسان ايجاد و يا انتخاب شود تا آنکه لسان عمومی باشد. در اين صورت انسان به دو لسان محتاج است: يکی لسان وطنی، يکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نمايد امّا به لسان عمومی با جميع عالم محاوره نمايد و محتاج لسان ثالث نميباشد و جميع بشر با يکديگر بدون مترجم الفت و مصاحبت مينمايند. حال اگر چنين چيزی بشود فی الحقيقه سبب راحت و آسايش و سُرور جميع ملل عالم است... عموم ملّت از ارباب معارف بايد يک مجلس عمومی تشکيل دهند هر ملّتی نفسی را انتخاب نمايد اينها انجمنی بيارايند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمايند تا آن لسان انتشار حاصل نمايد و لسان منتخب عموم ملل شود و بر ملّتی تعميم آن گران نباشد. زيرا حال بر بعضی گران و مشکل است ميگويند اين لسان را ما ايجاد نکرده ايم ... لهذا تعلّق قلب چندان ندارند. امّا اگر همچو انجمنی تشکيل شود جميع اعضاء تصديق کرده اتمام و اکمال نمايند آن وقت جميع ملل بنهايت سرور قبول مينمايند. و تا آن لسان ترويج نشود راحت و آسايش آن طور که بايد و شايد برای بشر حاصل نميشود زيرا اختلاف لسان بسيار سبب اختلاف و سوء تفاهم است. مثلاً ميانهء آلمان و فرانسه چه تفاوتيست؟ تفاوت لسان است و بس. ميانهء شرق و غرب يک سبب اختلاف لسان است. اگر جميع بشر به لسان عمومی تنطّق نمايند وحدت عالم بشر را خدمت مينمايند.»(20)
تعليم مهم ديگري كه به رفع اختلافات و برقراري وحدت كمك ميكند، تعديل معيشت و حل مشكلات اقتصادي عالم است. منظور از تعديل معيشت اين است كه فقر زياد و ثروت زياد افراد از ميان برداشته شود. ديانت بهائي خواهان مساوات كامل نيست و آن را نه ممكن ميداند و نه مطلوب، اما خواستار آن است كه اختلاف طبقاتي شديد از ميان برود.حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «بايد قوانين و نظاماتی گذارد که جميع بشر به راحت زندگانی کنند يعنی همچنان که غنی در قصر خويش راحت دارد و به انواع موائد سفرهء او مزيّن است، فقير نيز لانه و آشيانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جميع نوع انسان راحت يابند. امر تعديل معيشت بسيار مهمّ است و تا اين مسئله تحقّق نيابد سعادت برای عالم بشر ممکن نيست.»(21)
اما قوانين به تنهايي نميتوانند مشكلات اقتصادي عالم را بر طرف كنند. براي رسيدن به اين هدف تعاليم روحاني ضروريتر است، يعني اين افراد انساني هستند كه بايد به ميل و رغبت خود ديگران را هم از اموال خود نصيب بخشند و ثروت بيش از حد نيندوزند، و اين در صورتي ممكن است كه از فكر منافع شخصي خود فراتر روند و آسايش و راحت ديگران را بر سود شخصي خويش ترجيح دهند. ايجاد چنين خصلتي نيازمند تربيتي است كه اديان الهي ميتوانند آن را در افراد ايجاد نمايند. حضرت عبدالبهاء در اين باره ميفرمايند: «اعظم از اساس اشتراکيّون در اديان الهی موجود. مثلاً در حکم الهی (وَ يُؤْثِرونَ علی اَنْفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ) است. ميفرمايد که از خصائص و مايحتاج اموال خود انفاق نمايند و ديگران را بر خود ترجيح دهند، ولی به رضايت و نهايت روحانيّت . امّا اشتراکيّون(کمونیست ها) ميخواهند اشتراک و مساوات به زور جاری نمايند.»(22)
تعليم ديگر عدم مداخله در امور سياسي است. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «دين از سياست جدا است. دين را در امور سياسی مدخلی نه، بلکه تعلّق دين به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلّق به قلوب دارد نه عالم اجسام . رؤسای دين بايد به تربيت و تعليم نفوس پردازند و ترويج حسن اخلاق نمايند ولی در امور سياسی مداخله ننمايند.»(23) در جهان امروز سياست به معناي عضويت در احزاب و فرقههاي سياسي است و ديانت بهائي كه اهل عالم را به وحدت فرا ميخواند از هرگونه تحزّب و فرقهگرايي دوري ميكند، چون عضويت در يك حزب به معناي دشمني و مخالفت با احزاب ديگر است. از سوي ديگر به اعتقاد بهائي راه حلهاي سياسي براي حل مشكلات عالم كافي نيست، زيرا مشكل اصلي عالم را غفلت از خدا و روحانيات ميداند. پس در حال حاضر مداخله در امور سياسي نهتنها بيفايده، بلكه مخالف اهداف بهائي است. اما وقتي سياست عالم تغيير كند و با هدف ديانت بهائي، يعني وحدت عالم انساني، هماهنگ گردد اين تعارض بر طرف خواهد شد.
در اينجا رفع يك شبهه ضروري است. شايد به نظر برسد بهائيان نسبت به مسائل كشور خود بيتوجه و بيعلاقهاند كه نميخواهند در سياست آن مداخله نمايند، اما بايد دانست بهائيان همانطور كه به عالم انساني عشق ميورزند به كشور و ملت خود نيز عشق ميورزند. حضرت وليامرالله دربارهء معني حكم عدم مداخله در امور سياسيه و حدود آن ميفرمايند: «بايد از هر انتسابی به حزبی معيّن و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بيهوده و حسابگري های ناپسنديده رهائی جويند و از اغراض نفسانی که وجه جهان متحوّل را متغيّر سازد پرهيز کنند. بايد مشاغل سياسی و ديپلماتيک را از مشاغل کاملاً اداری تفکيک نمايند و اگر در تشخيص مردّد باشند از اُمناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمايند و به هيچ وجه شغلی را نپذيرند که بالمآل منجر به فعّاليّتهای سياسی و حزبی در هر کشور باشد. بالاخره بايد با نهايت استقامت و کمال ِ قدرت بیچون و چرا در راه حضرت بهاءاللّه سلوک نمايند و از درگيریها و ستيزه جوئی هائی که کار سياسيّون است اجتناب کنند و لايق آن شوند که از وسائط اجراء سياست الهی بهشمار آيند که مشيّت حقّ را در نزد بشر تجسّم می بخشد . بايد به يقين بدانيم که نبايد از آنچه قبلاً مذکور شد اين شبهه ايجاد گردد که بهائيان به امور و مصالح کشور خويش بیاعتنايند و يا از حکومت رايج موجود در وطنشان سرپيچی می کنند و يا از وظيفهء مقدّسشان در ترويج کامل مصالح دولت و ملّت خويش سر باز می زنند ، بلکه مقصود آنست که آرزوی پيروان وفادار و حقيقی حضرت بهاءاللّه در خدمت صادقانه و بیشائبه و وطن پرستانه به مصالح عاليهء کشورشان به نحوی صورت می پذيرد که با موازين عاليهء اصالت و کمال و حقيقت تعاليم آئين بهائی منافاتی نداشته باشد.»(24)
يكي ديگر از تعاليم بهائي تساوي حقوق همهء انسانهاست. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند: «جميع بشر در نزد خدا يکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده. امتيازی از برای نفسی نيست. کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه. در نزد حقّ امير و فقير يکسانند، عزيز و حقير مساوی.»(25)
حضرت وليامرالله در بارهء اينكه هيچ استثنايي در اين مورد وجود ندارد چنين تأكيد ميفرمايند: «... در ختام، انظار ياران ممتحن پرعشق و وفاي حضرت عبدالبهاء را به اين امر لازم و مهم منعطف نمايم و به اين نكته متذكّر دارم و آن مواظبت ودقّت تامّ در حفظ حقوق مدنيهء شرعيهء شخصيهء افراد است از هر سلك و طايفه و نژاد و عقيده و مقامي. در اين مقام امتياز و ترجيح و تفوّق جائز نه. بايد در نهايت سعي و دقّت، مِن دون تردّد و ملاحظهاي ياران و برگزيدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خويش راجع به حقوق اصليهء نوع بشر ادني امتيازي بين آشنا و بيگانه و مؤمن و مشرك و مُقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنيه و معاملات ظاهره تعلّقي به ديانت و اعتقاد باطني انسان نداشته و ندارد. افراد در هيأت اجتماعيه چه از موحّدين و چه از مشركين كل در اين مقام يكسانند و حقوق شخصيهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدّس و مسلّم... نفس ارتداد و محجوبيت و ترك عقيده، حقوق مدنيهء شرعيهء افراد آزاد را به هيچ وجه مِنَ الوجوه به قدر سَم اَبره(سوراخ سوزن) تخفيف و تغييري ندهد»(26)
بعضي از جنبههاي اين تساوي حقوق مثلاً در تعليم و تربيت يا در تفكّر و جستجوي حقيقت فوقاً ذكر شد؛ در اينجا به جنبهء ديگري كه امروزه براي اكثريت مردم جهان اهميت فراواني دارد، يعني آزادي، به طور مفصل تر ميپردازيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر