نظر بهاییان در مورد اسلام چیست؟
(برگرفته از سایت آیین بهایی http://aeenebahai26.info)
مقدمه:
بیاناتی از حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء كه در آن، اشاره به مقدسات دیانت اسلام است، شاهد این مدعا می آوریم كه مقدسات شریعت آسمانی اسلام برای بهائیان مقدس و مورد احترام است. در این مورد ذكر چند نكته لازم است:
اول: اینكه آنچه در این مجموعه آورده می شود تنها بخشی از آثار مباركه ی بهائی در این مبحث است و با مراجعه به آثار دیگر نمونه های بسیار دیگری مانند آنچه در اینجا آمده است، می توان یافت، هرچند همین مقدار نیزكاملاً گویا است. دوم: اینكه در آثار بهائی چنین نصوصی در مورد ادیان الهی دیگر نیز هست و منحصر به دیانت اسلام نیست سوم: تعداد زیادی از آثار مباركه ی بهائی در مورد وحدت اساس ادیان و مشتركات آنها و لزوم محبت و صلح و آشتی در بین پیروان ادیان مختلف است كه هر چند مربوط به این مبحث می گردد، ولی می تواند در مبحثی جداگانه بررسی شود؛ بنا براین، به خاطر اختصار، این موارد در اینجا آورده نشدند. چهارم: در آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در موارد بسیاری به آیات مباركه ی قرآن كریم و بیانات حضرت رسول اكرم و ائمه ی اطهار اشاره شده و اصل آن آیات و بیانات آورده شده است، با نهایت احترام و با تأكید بر اینكه آیات الهی و بیانات مباركه است. این مورد نیز بیشمار است و جهت اختصار آورده نشده است و می تواند موضوع بحث جداگانه ای باشد.
با این وجود، از آنچه آورده شده، می توان محبت حقیقی و احترام و تقدس واقعی را كه حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و بنابراین كلیه ی بهائیان با هر پیشینه ی دینی و در سراسر جهان نسبت به مقدسات اسلامی دارند، دریافت.كما اینكه در عمل نیز هیچ دشمنی نسبت به مسلمانان، نه از بهائیان و نه از پیشوایانشان دیده نشده است.
قسمت هایی از آثار بهائی در باره ی مقدسات اسلام
حضرت بهاالله در آثار قلم اعلی جلد 7 صفحه55:
«ثم اذكروا اذ اتی محمد رسول الله و افتی علیه كل غافل مریب»
حضرت بهاالله در آثار قلم اعلی جلد 7 صفحه 31:
«در بلایای حسین تفكر نما. در ظاهر بلا می نمود و شدید و عظیم بود، و لكن بحر رحمت از او مواج و نور مبین از او مشرق و شمس فضل از او بازغ. شریعت غرّای رسول الله را شهادت آن حضرت معین و ناصر شد. عمل آن حضرت بكینونته آفتاب آسمان فرقان بوده و حدیقه ی معانی را او سافی و آبیار.»
حضرت بهاالله در ایقان مبارك صفحه71:
و همچنین قبل از ظهور جمال محمّدی آثار سماء ظاهره ظاهر شد. و آثارباطنه که مردم را در ارض بشارت می دادند به ظهور آن شمس هویه چهار نفر بودند واحداً بعد واحد. چنانچه روزبه که موسوم به سلمان شد به شرف خدمتشان مشرّف بود وزمان وفات هر یک می رسید روزبه را نزد دیگری می فرستاد تانوبت به چهارم رسید و او در حین موت فرمود: ای روزبه، بعد از تکفین و تدفین من برو به حجاز که شمس محمّدی اشراق می نماید و بشارت باد تو را به لقای آن حضرت.
حضرت بهاالله در كتاب ایقان صفحات115-117:
«بلکه مراد از سلطنت سلطنتی است که درایام ظهور هر یک از شموس حقیقت بنفسه لنفسه ظاهر
می شود و آن احاطه باطنیه است که به آن احاطه می نماید کلّ من فی السّموات و الارض را، و بعد به استعداد کون و زمان وخلق در عالم ظاهر به ظهور می آید چنانچه سلطنت حضرت رسول حال در میان ناس ظاهر و هویداست. و در اوّل، امر آن حضرت آن بود که شنیدید. چه مقدار اهل کفر و ضلال که علمای آن عصر و اصحاب ایشان باشند بر آن جوهر فطرت و ساذج طینت وارد آوردند. چه مقدار خاشاک ها و خارها که بر محلّ عبور آن حضرت ریختند. و این معلوم است که آن اشخاص به ظنون خبیثه شیطانیه خود اذیت به آن هیکل ازلی را سبب رستگاری خود می دانستند زیرا که جمیع علمای عصر به مثل عبداللّه اُبَی و ابو عامر راهب و کعب بن اشرف و نضر بن حارث، جمیع آن حضرت را تکذیب نمودند و نسبت به جنون و افترا دادند و نسبت هائی که نَعُوذُ بِالّله مِن اَن یجری بِهِ المِدادُ اَو یتَحَرّکَ عَلَیه القَلمُ اَو یحمِلَه الاَلواحُ. بلی، این نسبت ها بود که سبب ایذای مردم نسبت به آن حضرت شد. و این معلوم و واضح است که علمای وقت اگر کسی را ردّ و طرد نمایند و از اهل ایمان ندانند چه بر سرآن نفس می آید چنانچه بر سر این بنده آمد و دیده شد. این است که آن حضرت فرمود: “ما اُوذِی نَبِی بِمِثلِ مااوذیتُ.” و در فرقان نسبت ها که دادند و اذیت ها که به آنحضرت نمودند همه مذکور است. فَارجِعُوا إلَیهِ لَعَلّکُم بِمَواقعِ الاَمرِ تَطَّلِعُونَ. حتّی قسمی بر آن حضرت سخت شد که احدی با آن حضرت و اصحاب او چندی معاشرت نمی نمود و هر نفسی که خدمت آن حضرت می رسید کمال اذیت را به او وارد می نمودند. در این موقع یک آیه ذکر می نمایم که اگر چشم بصیرت باز کنی تا زنده هستی بر مظلومی آن حضرت نوحه وندبه نمائی. و آن آیه در وقتی نازل شد که آن حضرت از شدّت بلایا و اعراض ناس، به غایت افسرده و دلتنگ بود، جبرئیل از سدرة المنتهای قرب نازل شد و این آیه تلاوت نمود: “وَ إنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إعرَاضُهُم فَاِنِ اسْتطَعْتَ اَن تَبْتَغِی نَفَقاً فی الاَرضِ اَو سُلَّماً فی السَّماء. ” که ترجمه آن این است که اگر بزرگ است بر تو اعراض معرضین و سخت است بر تو ادبار منافقین و ایذای ایشان، پس اگر مستطیعی و می توانی، طلب کن نقبی در زیر ارض یا نردبانی به سوی آسمان، که تلویح بیان این است که چاره نیست و دست از تو بر نمی دارند مگر آنکه درزیر زمین پنهان شوی و یا به آسمان فرار نمائی. و حال امروزمشاهده نما که چقدر از سلاطین به اسم آن حضرت تعظیم می نمایند و چقدر از بلاد و اهل آن که در ظلّ او ساکن اند وبه نسبت به آن حضرت افتخار دارند، چنانچه بر منابر وگلدسته ها این اسم مبارک را به کمال تعظیم و تکریم ذکرمی نمایند. و سلاطینی هم که در ظلّ آن حضرت داخل نشدهاند و قمیص کفر را تجدید ننمودهاند ایشان هم به بزرگی وعظمت آن شمس عنایت مقرّ و معترف اند. این است سلطنت ظاهره که مشاهده می کنی.»
حضرت بهاالله ایقان مبارك صفحه 136:
زیرا که جُندی از حسین بن علی اعلی در ارض نبوده که اقرب الی اللّه باشد و آن حضرت بر روی ارض مثلی و شبهی نداشت. لَولاهُ لَم یکُن مثلُهُ فی المُلکِ. با وجود این شنیدیدکه چه واقع شد. اَلا لَعنةُ اللّهِ عَلَی القَومِ الظَّالِمینَ.
حضرت بهاالله ایقان مبارك صفحه 143:
مثل این از حضرت صادق ذکر شده که روزی شخصی ازاصحاب در خدمت آن حضرت شکایت از فقر نمود. آن جمال لا یزالی فرمودند که تو غنی هستی و از شراب غنا آشامیده ای.آن فقیر از بیان طلعت منیر متحیر شد که چگونه غنی هستم که به فلسی محتاجم؟ آن حضرت فرمود: آیا محبّت ما را نداری؟ عرض نمود: بلی، یا ابن رسول اللّه. فرمود: آیا به هزاردینار این را مبایعه می نمائی؟ عرض نمود که به جمیع دنیا وآنچه در آن است نمی دهم. حضرت فرمودند: آیا نفسی که چنین چیزی نزد او باشد که او را به عالم ندهد چگونه فقیر است؟
حضرت بهاالله ایقان مبارك صفحه 171:
قدری تفکّر در اصحاب عهد نقطه فرقان نماکه چگونه از جمیع جهات بشریه و مشتهیات نفسیه به
نفحات قدسیه آن حضرت، پاک و مقدّس و منقطع گشتند و قبل از همه اهل ارض به شرف لقاء که عین لقاءاللّه بود فائز شدند و از کلّ اهل ارض منقطع گشتند چنانچه شنیدهاید که در مقابل آن مظهر ذی الجلال چگونه جان نثار می فرمودند.
حضرت بهاالله مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس صفحه 73:
قلم اعلی نظر باستدعای آنجناب مراتب و مقامات عصمت کبری را ذکر نمود و مقصود آنکه کلّ بیقین مبین بدانند که خاتم انبیاء،روح ما سویه فداه در مقام خود شبه و مثل و شریک نداشته. اولیا صلوات اللّه علیهم بکلمه او خلق شدهاند ایشان بعد از او اعلم و افضل عباد بودهاند ودر منتهی رتبه عبودیت قائم.
حضرت بهاالله مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس صفحه 127:
اذ اتی مُحمّدٌ رسولُ اللّه بکتاب حکم بین الحقّ و الباطل بعدل أضاء بنوره ظلمات الارض و انجذبت قلوبُ العارفین
حضرت بهاالله لوح مبارك هفت وادی:
و اصلّی و اسلّم علی اوّل بحر تشعّب من بحر الهویة و اوّل صبح لاح عن افق الاحدیة و اوّل شمس اشرقت فی سماء الازلیة و اوّل نار اوقدت من مصباح القدمیة فی مشکوة الواحدیة الّذی کان احمد فی ملکوت العالین و محمّداً فی ملأ المقرّبین و محموداً فی جبروت المخلصین ” و ایاً ما تدعوا فله الاسماء الحسنی ” فی قلوب العارفین و علی آله و صحبه تسلیماً کثیراً دائماً ابداً .
حضرت بهاالله –جواهرالاسرار صفحه22:
فاعلم باَنّ نقطةَ الفُرقانِ و نورَ السّبحانِ لمّا جاءَ بآیاتِ محکماتٍ و براهینٍ ساطعاتٍ مِن الآیاتِ الّتى یعجزُ عَنها کلُّ مَن فى جبروتِ الموجوداتِ اَمَرَ الکُلَّ علَى القیامِ عَلى هذِهِ الصّراطِ المرتفعةِ الممدودةِ فى کلِّ ما جاءَ بهِ مِن عندِ اللّه و مَن اَقَرَّ علیهِ و اعترفَ بآیاتِ الوحدانیةِ فى فؤادِهِ وَ جمالِ الازلیةِ فى جمالهِ حُکِمَ علیه حُکْمُ البعثِ و الحشرِ و الحیوةِ و الجنّةِ لِاَنّه بعدَ ایمانهِ بِاللّهِ و مَظهرِ جمالِه بُعِثَ مِن مرقدِ غفلتهِ و حُشِرَ فى ارضِ فؤادِهِ و حىّ بحیوةِ الایمانِ و الایقانِ و دخلَ فى جنّةِ اللّقاء…
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه 67:
در آیه مبارکه ( أطیعوا اللّهَ و أطیعوا الرّسولَ و أُولی الأَمر منکم ) * مقصود از این اولو الامر در مقام اوّل و رتبه اولی ائمّه صلوات اللّه علیهم بوده و هستند ایشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه69:
از حضرت خاتم روح ما سواه فداه و من قبله حضرت روح الی أن ینتهی الی البدیع الأوّل در احیان ظهور کلّ مبتلی بودهاند بعضی را مجنون گفتهاند و برخی را کذّاب نامیدهاند و عمل نمودهاند آنچه را که قلم حیا میکند از ذکرش
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر صفحه4:
* والصّلاة و السّلام علی مطلع الأسماء الحسنی و الصّفات العلیا الّذی فی کلّ حرف من اسمه کُنِزت
الأسماء و به زُین الوجود من الغیب و الشّهود * و سُمّی بمحمّد فی ملکوت الأسماء * و بأحمدَ فی جبروت البقاء * و علی آله و صحبه من هذا الیوم الی یوم فیه ینطق لسان العظمة * الملك للّه الواحد القهّار
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر صفحه83:
شکّی نبوده که قرآن من عند اللّه نازل شده وشکّی هم نیست که کلمات الهیه مقدّس بوده از آنچه توهّم نمودهاند
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر از صفحه203:
زیارت نامه حضرة سید الشهداء حسین بن علی روح ما سواه فداه
قد اتَتْ ایامُ الأحزان بما ورد علی مشرق الحجّة و مطلع البرهان ماناح به أهل خِباء المجد فی الفردوس الأعلی * و صاح به أهلُ سُرادق الفضل فی الجنّة العلیا… * فآه آه ارواحُ الملأ الأعلی لمصیبتک الفداء یا ابنَ سدرة المنتهی و السّرالمستسرّ فی الکلمة العلیا * یا لیت ما ظهر حکم المبدأ
و المآب و ما رأت العیون جسدَک مطروحاً علی التّراب *بمصیبتک مُنع بحرُ البیان من أمواج الحکمة و العرفان و انقطعت نسائم السّبحان * بحزنک مُحِیت الآثارو سقطت الاثمار و صَعَدَتْ زفراتُ الأبرار و نزلتْ عبرات الأخیار * فآه آه یا سیدَ الشّهداء و سلطانَهم *و آه آه یا فخرَ الشّهداء و محبوبَهم * اشهد بک اشرق نیر الانقطاع من افق سماء الابداع و تزینت هیاکل المقرّبین بطراز التّقوی * وسطع نور العرفان فی ناسوت الانشاء * لو لا ک ما ظهر حکم الکاف و النّون و ما فُتحَ خَتْمُ الرّحیق المختوم * و لو لا ک ما غرّدتْ حمامةُ البرهان علی غصن البیان *…. کلُّ النّفوس لمصیبتک الفداء یا مظهرَ الغَیب فی ناسوت الانشاء *…. لم أدرِ أیةَمصیباتک اذکرها فی العالم و أیةَ رزایاک ابثّها بین الأمم * أنت مَهْبَطُ علمِ اللّه و مشرقُ آیاته الکبری و مطلعُ اذکاره بین الوری و مصدرُ أوامره فی ناسوت الانشاء *…
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر از صفحه271:
حضرت خاتم انبیاء روح ما سواه فداه از مشرق أمر إلهی ظاهر و با عنایت کبری و فضل بی منتهی
ناس را بکلمه مبارکه توحید دعوت نمودند * و مقصود انکه نفوس غافله را آگاه فرمایند واز ظلمات شرک نجات بخشند و لکن قوم بر اعراض و اعتراض قیام کردند و وارد آوردند آنچه را که معشر انبیاء در جنّت علیا نوحه نمودند *
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر از صفحه278:
در خاتم انبیاء روح ما سواه فداه تفکّر نمائید چون آن نیر حقیقی باراده الهی از افق حجاز اشراق نمود احزاب اعراض نمودند و برسفک دم اطهرش قیام کردند * وارد شد بر انحضرت آنچه که عیون ملأ أعلی گریست و افئده مخلصین و مقرّبین محترق گشت *
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مباركه چاپ مصر از صفحه278:
ای ربّ صلّ علی سید یثربَ و البطحاءِ و علی آله و أصحابه الّذین ما منعهم شئٌ من الأشیاءِ عن نصرة أمرک یا مَنْ فی قبضتک زِمام الانشاءِ لا إله إلّاأنت العلیم الحکیم *
آثار حضرت عبدالبهاء
مفاوضات صفحه 8 به بعد:
امّا حضرت محمّد ، اهل اروپا و امریکا بعضی روایات از حضرت رسول شنیدهاند و صدق انگاشتهاند و حال آنکه راوی یا جاهل بوده و یا مبغض…. غزوات حضرت محمّد جمیع حرکت دفاعی بوده و برهان واضح آنکه سیزده سال در مکّه چه خود و چه احبّایش نهایت اذیت را
کشیدند و در این مدّت هدف تیر جفا بودند بعضی اصحاب کشته گشتند و اموال بیغما رفت و سائرین ترک وطن مألوف نمودند و بدیارغربت فرار کردند و خود حضرترا بعد از نهایت اذیت مصمّم بقتل شدند لهذا نصف شب از مکّه بیرون رفتند و بمدینه هجرت فرمودند .
با وجود این اعدا ترک جفا نکردند بلکه تعاقب تا حبشه و مدینه نمودند و این قبائل و عشائرعرب در نهایت توحّش و درندگی بودند… حضرت محمّد در میان این قبائل مبعوث شد و سیزده سال بلائی نماند که از دست این قبائل نکشید بعد از سیزده سال خارج شد و هجرت کرد ولی این قوم دست برنداشتندجمع شدند و لشکر کشیدند و بر سرش هجوم نمودند که کلّ را ازرجال و نساء و اطفال محو و نابود نمایند . در چنین موقعی حضرت محمّد مجبور بر حرب با چنین قبائلی گشت این است حقیقت حال ….. در چنین اقلیمی بین چنین قبائل متوحّشه شخصی امّی کتاب آوردکه آن کتاب بیان صفات الهیه و کمالات الهیه و نبوّت انبیا وشرائع الهیه و بیان بعضی از علوم و بعضی از مسائل علمیه درنهایت فصاحت و بلاغت است …. مختصر اینکه جمّ غفیری از امم شرقیه هزار و سیصد سال در ظلّ شریعت محمّدیه تربیت و درقرون وسطی که اهالی اروپا درنهایت درجه توحّش بودند قوم عرب در علوم و صنایع و ریاضیات و مدنیت و سیاست و سائر فنون بر سائر ملل عالم تفوّق داشتند . محرّک و مربّی قبائل بادیة العرب ومؤسّس مدنیت کمالات انسانیه در میان آن طوائف مختلفه یک شخص امّی یعنی حضرت محمّد بود . آیا این شخص محترم مربّی کلّ بود یا نه ؟ انصاف لازم است .
خطابات حضرت عبدالبهاء در اروپا و امریكا:
خطابات جلد1صفحه9:
فلننظر الی آثار رحمةاللّه فی المظهر الموسوی * و الی الانوار التی سطعت باشد الاشراق من الافق العیسوی و الی السّراج الو هّاج السّاطع اللّامع فی الزّجاج المحمّدی علیهم الصّلاة و السّلام *
خطابات جلد1صفحه14و15:
* و اما الرسول الکریم محمد المصطفی علیه الصلاة والتسلیم فقد بعثه اللّه فی واد غیر ذی زرع لانبات به بین قبائل متنافرة و شعوب متحاربة و اقوام ساقطة فی حضیض الجهل و العمی لا یعلمون من دحاها ولا یعرفون حرفاً من الکتاب و لا یدرکون فصلامن الخطاب * اقوام متشتة فی بادیة العرب یعیشون فی صحراء من الرمال بلبن النیاق و قلیل من النخیل و الاعناب فما کانت بعثته علیه السلام الا کنفخ الروح فی الاجساد او کایقاد سراج منیر فی حالک من الظلام فتنورت تلک البادیة الشاسعة القاحلة الخاویة بتلک الانوار الساطعة علی الارجاء فانتهض القوم من رقد الضلال و تنورت ابصار هم بنور الهدی فی تلک الایام فاتسعت عقولهم و انتعشت نفوسهم و انشرحت صدورهم بایات التوحید فرتلت علیهم بابدع الالحان * و بهذا الفیض الجلیل قد نجحوا و وصلوا الی الاوج العظیم حتی شاعت و ذاعت فضائلهم فی الآفاق * فاصبحوا نجوماً ساطعة الاشراق فانظروا الی الآثار الکاشفة للاسرار حی تنصفوا بان ذلک الرجل الجلیل کان مبدأ الفیض لذلک القوم الضئیل و سراج الهدی لقبائل خاضت فی ظلام الهوی و اوصلهم الی العزة و الاقبال و مکنهم من حیات طیبة فی الاخرة و الاولی * أ ما کانت هذه القوة الباهرة الخارقة للعادة برهاناً کافیاً علی تلک النبوة الساطعة
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه19:
حضرت موسی خدمت بوحدت انسانی نمود حضرت مسیح وحدت عالم انسانی تأسیس کرد حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود انجیل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسیس نمودند * شریعت اللّه یکی است و دین اللّه یکی و آن الفت و محبت است
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه81تا88:
* پس ای طالبان حقیقت آنچه در حق سرور کائنات حضرت محمد علیه السلام تا بحال شنیدهاید جمیع روایات از روی غرض و تعصب جاهلانه بوده ابداً مقارن حقیقت نبوده * حال من حقیقت واقع را برای شما بیان مینمایم روایات نمیکنم بمیزان عقل صحبت میشود زیرا وقائع ازمنه سابقه را بمیزان عقل باید سنجید * اگر مطابق آید مقبول است و الّا سزاوار اعتماد نیست * اوّلاً اینکه آنچه در حق حضرت رسول علیه السلام در کتب قسیسها میخوانید مانند شرح حال مسیح است در کتب یهود *…. هزار و سیصد سال است میان مسلمان و مسیحی نزاع و جدالست و حال آنکه بسببی جزئی این عداوت این سوء تفاهم زائل میشود و نهایت الفت حاصل میگردد نه جدال میماند نه نزاع نه ضرب و نه قتال * و آن اینست که میگوئیم حضرت محمد علیه السلام چون مبعوث شد اول اعتراض که باقربای خویش کرد گفت چرا بانجیل و تورات مؤمن نشدید * و این بموجب نص قرآنست حکایت تاریخی نیست * گفت چرا بجمیع انبیاء مؤمن نشدید * چرا به بیست و هشت بیغمبران مذکور در قرآن مؤمن نشدید * و بنص قرآن میفرماید تورات و انجیل کتاب خداست حضرت موسی نبی عظیمی بود حضرت مسیح از روح القدس تولد یافت و روح اللّه و کلمة اللّه بود * حضرت مریم مقدس بود ….این نصوص قرآن در حق حضرت مسیح است * حضرت محمد علیه السلام قوم خود را توبیخ و ملامت کرد که چرا مؤمن بمسیح و موسی نشدید * قوم گفتند ما مؤمن میشویم بمسیح و موسی و تورات و انجیل اما حال آباء و اجداد ما چه میشود یعنی آباء و اجداد ما که به آنها افتخار میکنیم * حضرت محمد فرمود هرکس بحضرت مسیح و موسی مؤمن نبود از اهل نار است * این نصّ قرآنست تاریخ نیست حتی فرمود چون پدران شما مؤمن بحضرت مسیح و انجیل نبودند در حق آنها طلب مغفرت ننمائید بخدا واگذارید این قسم قوم خود را ملامت میکرد * و حضرت محمد وقتی مبعوث شد که آنها بهیچوجه انسانیت تربیت مدنیت نداشتند *…… حضرت محمد میان اینها ظاهر شد این قوم جاهل را همچو تربیت کرد که در اندک زمان تفوق بر سائر طوائف حاصل نمودند عالم شدند دانا شدن و اهل معارف شدند اهل صنائع شدند…. باری مقصد اینجاست مسلمانان معترف بر آن هستند که حضرت مسیح روح اللّه است کلمة اللّه است مقدس است واجب التعظیم است و حضرت موسی نبی ذی شأنی بود صاحب آیات باهرات بود و تورات کتاب اللّه است * خلاصه مسلمانان رئیس مسیحیان و رئیس موسویان را نهایت تمجید و تقدیس مینمایند * اگر مسیحیان هم رئیس اسلام رامقابله بالمثل تمجید و تقدیس کنند این نزاع بر داشته میشود * آیا از این قضیه ایمان مسلمانان کاسته میشود استغفراللّه * آیا مسلمانان چه ضرر از ستایش رئیس مسیحیان دیدند و چه گناهی نمودند بلکه بالعکس مقرّب درگاه الهی شدند که انصاف دادند * حضرت مسیح را روح اللّه و کلمة اللّه گفتند * آیا نبوّت محمد بدلائل باهره ثابت نیست * از جمله برهان حضرت محمد قرآن است که بشخص امّی وحی شده و یک معجزه از معجزات قرآن اینست که قرآن حکمت بالغه است شریعتی در نهایت اتقان که روح آن عصر بود تأسیس میفرماید * و از این گذشته مسائل تاریخیه و مسائل ریاضیه بیان مینماید که مخالف قواعد فلکیه آنزمان بود * بعد ثابت شد که منطوق قرآن حق بود….. حال باید انصاف داد که هزاران حکما و فلاسفه و ریاضیون از امم متمدنه با وجود تدرس و تدریس در مسائل فلکیه خطا نمایند و شخص امّی از قبائل جاهله بادیة العرب که اسم فن ریاضی نشنیده بود با وجود آنکه در صحراء در وادی غیر ذی زرع نشو و نما نموده بحقیقت مسائل غامضهء فلکیه پی برد و چنین مشا کل ریاضیه را حل فرمود * پس هیچ شبهه نیست که این قضیه خارق العاده بوده و بقوت وحی حاصل گشته * برهانی از این شافی تر و کافی تر ممکن نیست و این قابل انکار نه *
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه119:
در وقت ظهور رسول اللّه یهود و نصاری هرگاه موهومات و مسموعات خود را گذارده بودند و بآن حضرت ناظر شده بودند بحقیقت میرسیدند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه127:
* بمحبت اللّه حضرت محمد قوم عرب را از اسفل در کات جهل باعلی درجات علم رسانید
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه188:
همچنین در زمان محمد علمای قریش خواستند نورانیت حضرت محمد را از انتشار منع کنند * جمیع فتوی بر قتل او دادند و نهایت اذیت را بر او وارد آوردند و بقوه شمشیر خواستند آن بنیان عظیمرا هدم نمایند * آیا هیچیک توانستند مقاومت نمایند عاقبت مغلوب شدند و نورانیت امر الهی آفاقرا احاطه کرد * جمیعشان مانند اردوی شکست خورده از میدان در رفتند کلمة اللّه نافذ شد شریعت اللّه منتشرگشت تعالیم الهیه آفاق را احاطه کرد نفوسیکه در ظل حق بودند مثل ستاره از افق سعادت کبری درخشیدند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 صفحه211(دركلیسا):
جمیع مظاهر مقدسه خدمت بحقیقت فرمودند * حضرت موسی ترویج حقیقت فرمود * حضرت مسیح تصریح حقیقت کرد * جمیع حواریین توضیح حقیقت نمودند * حضرت رسول تبشیر بحقیقت داد * اولیای الهی مؤسس حقیقت بودند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 215:
* حضرت محمد تأسیس حقیقت کرد * جمیع اولیای الهی اعلان حقیقت کردند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1 215:
* انبیای الهی جمیعاً منادی حقیقت بودند و جمیع متحد و متفق بودند * هر پیغمبری مژده بخلف خویش داد * هر خلفی تصدیق سلف نمود * موسی خبر از مسیح داد * مسیح تصدیق موسی کرد * حضرت مسیح خبر از محمد داد * حضرت محمد تصدیق مسیح و موسی نمود * جمیع بایکدیگر متحد بودند ما چرا اختلاف کنیم
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد1صفحه 257:
پس از او مطلع محمدی اشراق نمود و عالم امکانرا منور فرمود ظلم و بیداد بر انداخت عدل و انصاف خیمه بر افراخت *
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 56:
حضرت محمّد مروّج حقیقت بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 135:
چه بسیار زنان پیدا شده اندکه فخر رجال بوده اند…. حضرت فاطمه شمع انجمن نساء بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 194و195:
در همچو حالتی حضرت محمد در جزیرة العرب ظاهر شد این قبائل و عشائر وحشیه را تربیت کرد این نفوس گمراه را هدایت نمود این نادانان را به نورانیت مدنیت منوّر ساخت نفوس تربیت شد احساسات روحانیه حاصل گردید توجّه بخدا تحقّق یافت.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 223:
مثلاً جزیرة العرب در نهایت ظلمات بود و قبائل و عشائرنظیر حشرات نفوس انسانی مظاهر شیطانی و آفاق بکلّی محروم از اشراق نور رحمانی قوانین و آداب مخلّ سعادت عالم انسانی فضائل منسوخ رذائل مقبول و مشروع از عالم الهی خبری نبود و از فیوضات نامتناهی اثری نه. نا گاه از مطلع حجاز نور محمّدی تابید و آفتاب حقیقت از افق بطحا درخشید جزیرة العرب روشن شد معلّم الهی به تعلیم پرداخت و مربّی حقیقی تربیت فرمود خفتگان بیدار شدند و بیهوشان بهوش آمدند نوع انسانی ترقّی نمود و آداب قدیم تدنّی یافت تازیان آهنگ حجازی بلند نمودند و شهنازی در جهان مدنیت زدندکه زمزمه اش الی الابد در آذان نوع انسان باقی است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 228:
حضرت ابراهیم ندا به حقیقت کرد حضرت موسی اعلان حقیقت نمود حضرت مسیح تأسیس حقیقت فرمود حضرت رسول ترویج حقیقت نمود جمیع انبیاء خادم حقیقت بودند جمیع مؤسّس حقیقت بودند جمیع مروّج حقیقت بودند پس تعصّب باطل است زیرا این تعصّبات مخالف حقیقت است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 247و249(در كنیسه ی یهودیان):
از جملهء ادیان عظیمهء الهیه دین موسوی است از جمله دین عیسوی است از جمله دین محمّدی است…. . و همچنین در قرآن وصف و نعت حضرت موسی و تاریخ ظهور آن حضرت مکرّر است و ذکر نبوّت و جلالت و عظمت آن حضرت و حقّیت تورات مؤکّد است همچنین ذکر انبیای اسرائیل داود سلیمان یوشع ذی الکِفل یوسف اسحق یعقوب هارون جمیع انبیاء مرقوم و مذکور است خلاصه ستایش زیاد از انبیاء مکرّر در قرآن مذکور. پس مادام رؤسای ادیان با هم در نهایت اتّحاد و محبّت بودند چرا اهل ادیان با هم در اختلاف و نزاع باشند با آنکه حضرت مسیح موسی را دوست داشت و حضرت محمّد مسیح و موسی هر دو را دوست داشت چرا باید بین یهود و نصاری و مسلمان عداوت باشد بلکه باید بین آنها نهایت محبّت و وداد باشد
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه 294(دركلیسای ژاپنی ها):
نور محمّدی تابان است چگونه انکار کنیم انکار امرمشهود است ظلم است اگر تقالید را بگذاریم جمیع متّفق می شویم هیچ اختلافی نماند. از برای محمّد غرضی ندارم بحسب ظاهرملّت عرب سبب شد که سلطنت فرس برباد رفت لهذا ملّت قدیم فرس نهایت کره را از حضرت محمّد دارند لکن ما انصاف میدهیم از انصاف نمی گذریم ملّت عرب در نهایت ذلّت بود بسیار خونخوار بود بسیار متوحّش بود …. حضرت محمّد در بین اینها پیدا شد این قبائل متوحّشه را تربیت کرد اینها را متخلّق به صفات حسنه نمود خونریزی را از میان آنها بر داشت اینها را تعلیم داد و بدرجه ئی رساند که چهار اقلیم عالم را سلطنت می کردند در اندلس و اسپانیا چه تمدّنی تأسیس کردند در بغداد چه خلافتی تأسیس نمودند چه قدر خدمت به علوم کردند. پس چرا انکار او را بکنیم و سبب عداوت و بغضا شویم
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه313(در كنیسه ی اسرائیلیان):
امّا اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسیح تأسیس کرد همان اساس را حضرت محمّد ترویج فرمود.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه314و315(در كنیسه ی اسرائیلیان):
باز گوش دهید حضرت محمّد اوّل خطابی که به قوم خود کرد گفت موسی پیغمبر خدا تورات کتاب خداست شما باید مؤمن تورات و جمیع انبیای بنی اسرائیل شوید و موقن به حضرت مسیح و انجیل جلیل گردید هفت مرتبه تاریخ موسی را که در جمیع ستایش آن حضرت است مکرّر می فرماید که حضرت موسی از انبیای اولو العزم صاحب شریعت بود در صحرای طور خطاب الهی را شنید با خدا تکلّم نمود الواحی بر او نازل شد جمیع اقوام و قبایل عرب ضدّ او برخاستند عاقبت خدا او را غالب کرد زیرا حق بر باطل غالب است. ملاحظه نمائید که حضرت محمّد در بین اقوام وحشی عرب تولّد یافت و زندگانی فرمود به ظاهر امّی و بی خبر بود و اقوام اعراب در نهایت جهالت و همجی به قسمی که دختران خود را زنده زنده زیر خاک می نمودند و این را نهایت فخر و حمیت و علوّ فطرت می شمردند و در تحت حکومت ایران و رومان در نهایت ذلّت و اسارت زندگانی می نمودند و در بادیهء عرب پراکنده بودند و با یکدیگر حرب و قتال می کردند. چون نور محمّدی طالع شد ظلمت جهالت از بادیهء عرب زائل گشت آن اقوام متوحّشه در اندک زمانی به منتهی درجهء مدنیت رسیدند چنانکه از مدنیت ایشان در اسپانیا و بغداد اهالی اروپا استفاده کردند. حال چه برهانی اعظم از این است و این دلیل واضح است مگر آنکه انسان چشم از انصاف بپوشد و به نهایت اعتساف بر خیزد.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد2صفحه316 (در كنیسه ی اسرائیلیان):
مختصر حضرات مسیحیان مؤمن به موسی هستند که پیغمبر بود مسلمانها نیز مؤمن به آن حضرت اند نهایت ستایش می کنند، آیا این ستایش مسیحیان و مسلمانان ضرری برای آنها دارد؟ نه بلکه بالعکس از این که تقدیس موسی و تثبیت تورات می نمایند انصاف آنها ثابت می شود چه عیب دارد بنی اسرائیل نیز ستایش از مسیح و محمّد نمایند تا این نزاع و قتال دو هزار ساله از میان بر خیزد این فساد ها زائل شود. آنها می گویند موسی کلیم اللّه بود چه ضرر دارد که موسویان نیز بگویند مسیح روح اللّه بود و محمّد رسول اللّه تا دیگر نه نزاعی ماند و نه جدالی نه حربی نه قتالی.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد3صفحه50:
چنانچه حضرت رسول علیه الصّلوة و السّلام قبائل متحاربه متخاصمه متوحّشهء عربان بادیه را بیکدیگر التیام داد و در ظلّ خیمه وحدت در آورد این بود که آن عربان بادیه ترقّی عظیم نمودند و در عالم کمالات معنویه و صوریه علم بر افراختند و عزّت ابدیه یافتند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد3صفحه70:
جمیع انبیا را قبول داریم حضرت موسی حضرت ابراهیم و حضرت رسول و سایر انبیا را تمام بر حق میدانیم میخواهیم جمیع امم را بهم صلح دهیم.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد3صفحه70و71:
(عرض کردند: تعالیم مسیح صرف روحانی بود امّا در اسلام جنگ بود) فرمودند: تفصیل آن این است که حضرت رسول سیزده سال در مکّه بود و همیشه مبتلای زجر و زحمت او را اذیت میکردند اصحابش فرار کردند بعضی اسیر شدند میخواستند خودش را نیز بکشند لهذا هجرت فرمود. ولی مخالفین لشکر کشیدند بر سر حضرت محمّد آمدند تا رجال را بکشند و نساء را اسیر کنند حضرت محمّد امر بدفاع فرمودند این بود اساس حرب اسلام که هر چه مدافعه میکردند آنها را شکست میدادند باز بر میگشتند با حضرت محاربه مینمودند زیرا خونخوار بودند همیشه حرب دائمی درمیان داشتند و بحرب و قتل نفوس و نهب اموال و اسارت عیال و اطفال افتخار میکردند.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد3صفحه79:
مثلاً گمان مینمودند که ما دشمن حضرت رسول هستیم ولی این همه صحبتها که در کنائس و معابد یهود در اثبات حقّانیت حضرت رسول گردید بعضی از این سوء تفاهم ها را رفع نمود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد3صفحه82:
از روزی که حضرت مسیح ظاهر شده تا یومنا هذا نفسی نتوانسته است که در کنیسه های یهود ذکر مسیح را بکند حالا بهائیان در معبد یهود اثبات میکنند که مسیح کلمة اللّه است مسیح روح اللّه است و در کلیسای نصاری اثبات میکنند که حضرت رسول پیغمبر الهی است با وجود این مردم از ما راضی نیستند. یک روزی در نیویورک میرفتیم در کلیسائی صحبت بداریم یک شخص هندی از بزرگان آن بلاد ما را تصادفاً ملاقات کرد که رو به کلیسا میرویم تعجّب نمود پیش خودگفت بروم ببینم چه خبر است آمد در کلیسا دید در بالای صفّه من ایستاده ام و اثبات حقّانیت نبوّت حضرت رسول اللّه را میکنم واقعاً حیران شد.
(پایان قسمت چهارم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر