ص ٥٣
عقب بنگريم و به جهان تاريکی نظاره کنيم که اين نيروهای اهريمنی بر آينده بشر سايه افکنده
بودند از خود میپرسيم که چه ضعفی در طبيعت بشر وجود داشت که او را مستعدّ قبول چنان
نيروهائی ساخته بود. کسی را چون بنيتو موسولينی Mussolini) (Benito " مرد سرنوشت"
شناختن يا فرضيّههای نژادی آدولف هيتلر (Adolf Hitler) را چيزی جز محصول دماغی
مريض انگاشتن يا به تفسير جديدی از تجارب بشری بر اساس اصولی که اتّحاد جماهير شوروی
ژزف استالين (Josef Stalin) را به وجود آورد اعتقاد داشتن همگی نشانه آنست که قسمت
عمدهای از رهبری روشنفکران جهان تعمّداً عقل خود را از دست داده بودند و در قبال اين امر
بايد جوابگوی آيندگان بود. اگر با انصاف و بيطرفی در مقام تحقيق و قضاوت برآئيم بايد دير يا
زود به حقيقتی توجّه کنيم که شيرازه تمام کتب مقدّس اديان الهی است. به فرموده حضرت بهاءاللّه:
انسان را... مظهر کلّ اسماء و صفات و مرآت کينونت خود قرار فرمود... اين تجلّيات... در
حقيقت انسان مستور و محجوبست چنانچه شعله و اشعّه و انوار در حقيقت شمع و سراج
مستور است... اين شمع و سراج را افروزندهای بايد و اين مرايا و مجالی را صيقل دهندهای شايد.٦٢
دلباختگی به مرامهائی که بشر به فکر خويش آفريده نتيجهاش آن بود که حرکت سير تحليل
و انهدامی را که سبب خرابی بنيان حيات اجتماعی و تقويت و ترغيب پستترين غرائز انسانی
است سريعتر نمايد. خونخواری و توحّشی که جنگ اوّل جهانی پديدار ساخت اکنون يکی از
جنبههای حاضر و دائم حيات اجتماعی بشر در بسياری از نقاط جهان گرديد. اين است که
حضرت بهاءاللّه بيش از يک قرن پيش چنين انذار فرمود: "کذلک حشرنا المجرمين يهرعون الی
الطّاغوت... يهطعون الی النّار و يحسبون انّها نور."٦٣
ص ٥٤
سفيد است
ص ٥٥
فصل ششم
چون بنيان اداری امر الهی نضج گرفت حضرت وليّ امراللّه توجّه خويش را به وظيفه ديگری
معطوف فرمود که ناچار سالها به تعويق افتاده بود و آن اجراء نقشه تبليغی حضرت عبدالبهاء
بود. امر بهائی در ايران بسيار خوب پيشرفت کرده بود. گروهی از مروّجين امراللّه که معروف به
مبلّغين بودند از طرف حضرت بهاءاللّه و بعداً به دستور حضرت عبدالبهاء مأمور شدند خدمات
بهائی را در سطح محلّی در سراسر کشور به عهده گيرند و چون نفوس به امر بهائی اقبال میکردند
در محيطی که حيات اجتماعی جزئی از جامعه بهائی شده بود به زودی بهائيان نورسيده به خوبی
در آن جامعه ادغام میگشتند. از لحاظ مادّی صندوق حقوق اللّه و عادت و عمل به وکيل گرفتن
برای تبليغ پشتوانه فعّاليّتهای تبليغی بود.
در مغرب زمين ترويج امراللّه با قيام نفوس ممتازی از قبيل لوآ گتسينگر، می مکسول و مارثا
روت (Martha Root) که ندای حضرت عبدالبهاء را اجابت نمودند الهام گرفت. ذکر اسامی
مذکور فقط برای اين است که ببينيم چگونه امر بهائی در غرب تأسيس گرديد. حضرت عبدالبهاء
خود در اين باره چنين فرمود: "در اقليم امريکا اناث گوی سبقت و پيشی را از ميدان رجال
ربودهاند و در هدايت من علی الارض بيشتر کوشند و همّتی افزون دارند و به تأييدات و توفيقات
حقّ مقرونند."٦٤ در شرق شرايط اجتماعی زمان اقتضا میکرد که ترويج امر الهی بيشتر بر دوش
مردان باشد. امّا امريکای شمالی و اروپا اين محدوديّت را نداشتند و تعداد بسياری از زنان که
يادشان هرگز فراموش نگردد مهمّترين مروّجين پيام بهائی در هر دو طرف اقيانوس اطلس شدند
و چون اختران تابان در آسمان امر بهائی درخشيدند. مثلاً سارا فارمر (Sarah Farmer) که در
مدرسه گرين ايکر (Green Acre) محلّی برای جامعه نوزاد امريکا فراهم آورد تا امر بهائی را به
متفکّرين صاحبنفوذ معرّفی کند. مثلاً سارا ليدی بلامفيلد Blomfield) (Sara Lady که مقام
بلندش در اجتماع به او فرصت بيشتری میداد که با حرارتی تمام به ترويج امراللّه قيام نمايد. مثلاً
ص ٥٦
مارين جک (Marion Jack) که نامش را حضرت وليّ امراللّه به عنوان نمونه و سرمشقی برای
مهاجران بهائی جاودان ساختند. مثلاً لورا دريفوس بارنی (Laura Dreyfus-Barney) که
بيانات شفاهی حضرت عبدالبهاء را در کتاب گرانبهائی به نام مفاوضات تدوين نمود. مثلاً اگنس
پارسنز (Agnes Parsons) که با شرکت لوئی گريگوری و با تشويق حضرت عبدالبهاء اقدامات
"الفت نژادی" را بنياد نهاد. مثلاً کورين ترو (Corinne True) ، کيت رانسوم کهلر ) Keith
Ransom-Kehler ( هلن گودال (Helen Goodall) ، جوليت تامپسون، گريس اوبر Grace )
Ober ( ، اتل روزنبرگ (Ethel Rosenberg) ، کلارا دان (Clara Dunn) ، آلما نوبلاک
(Alma Knobloch) و تعدادی ديگر که برخی از آنان پيشاهنگ ميدانهای جديد خدمات
بهائی گشتند و سرمشق ديگران شدند.
بر فهرست اين نامهای درخشان میتوان نام ملکه ماری (Queen Marie) شهبانوی رومانيا
را افزود که در صفحه روزگار نامش به عنوان اوّلين تاجداری که به معرفت ظهور الهی در اين
عصر نائل شد ثبت خواهد گرديد. اين زن تنها بی ترس و هراس با نوشتن مقالاتی به چندين
روزنامه در اروپا و امريکای شمالی علناً ايمانش را آشکار نمود و از اين راه امر الهی را به گوش
شايد چند ميليون نفر برسانيد.
با آنکه اين کوششهای اوّليّه نتائج شگفتانگيزی داشت امّا وسائل منظّمی در آن زمان نبود
که بهره آنها را به جامعههای بهائی غرب برساند. بعداً پيشرفت نظم اداری بهائی در آن ديار رفع
اين نقيصه را نمود و چون محافل روحانی محلّی به وجود آمدند و به کار پرداختند اهدافی را
معيّن نمودند و صندوقی برای خود تأسيس کردند تا منابع مادّی پشتيبان تبليغ انفرادی گردد و
بهائيان نوخاسته توانستند در فعّاليّتهای متعدّدی که جامعه بهائی تعهّد کرده بود شرکت نمايند و
جزء جامعه منظّمی شوند. از آن پس ممکن شد که به طور منظّم آثار بهائی را ترجمه و چاپ کرد
و اخبار عمومی را مرتّباً منتشر ساخت و نيز رشته ارتباط بهائيان را با مرکز جهانی امراللّه محکمتر نمود.
دو وسيله عمدهای را که حضرت شوقی افندی برای ترويج شوق به تبليغ در شرق و غرب به
کار بردند همان بود که حضرت عبدالبهاء از آن استفاده فرموده بود. يکی جريان مداوم نامههائی
بود که به جامعهها و افراد مرقوم و ابعاد ديگری را بر ايمان احبّاء اضافه میفرمود. اکنون مهمّترين
ارتباطات به واسطه توقيعات حضرت وليّ امراللّه خطاب به محافل ملّی و محلّی بود. ديگری
تردّد زائرين بود که بر اثر تماس مستقيمی که با مرکز امراللّه میيافتند با بصيرت بيشتری به اوطان
خويش باز میگشتند. با چنين ارتباطی هر يک از اهل بهاء چه مرد و چه زن خويش را وسيله قوّه
مؤثّری ملاحظه میکرد که از عهد و ميثاق الهی صادر شده بود. مجموعه بسيار گرانبهائی که تحت
عنوان "پيامهای مبارک خطاب به امريکا ١٩٣٢-١٩٤٦" به چاپ رسيده نشان ميدهد که حضرت
ص ٥٧
شوقی افندی چگونه بهائيان امريکای شمالی را به فهم و ادراک نقشه ملکوتی حضرت عبدالبهاء
"برای فتح روحانی جهان" قدم به قدم نزديکتر ساختند:
در جهانی که با فسادی بيدرمان آلوده گشته و هجوم خوف و هراس امورش را فلج ساخته و
کينه و عداوت خانهبرانداز پريشانش نموده و زير ثقل بدبختیهای گوناگونش خم گشته است
بهائيان بايد با عظمت و صفای ايمان و بصيرت روشن و ثابت و شخصيّت فسادناپذير و
انضباط شديد و تقدّس اخلاق و حيات بینظير اجتماعی خويش صحّت و اعتبار دعوتشان را
به جهانيان ثابت نمايند و نشان دهند که امر بهائی يگانه خزانه فضل الهی است که نجات کامل
بشر و تجديد نظم اصلی جهانی و سعادت عالم انسانی منوط و منحصر به اوست.٦٥
حضرت وليّ امراللّه پيش ديدگان بهائيان امريکای شمالی مقدّرات روحانيشان را نمايان
ساخت و آنان را "فرزندان روحانی قهرمانان امراللّه" خوانده، تشکيلات روزافزونشان را نشانی
مشهود از حاکميّت امر بهائی و مبلّغين و مهاجرينش را "مشعلداران مدنيّت آينده" توصيف
فرمود و جامعه مذکور را تشويق نمود که قيام کنند و در پايهگذاری نظم جهانی که حضرت باب
بشارتش را دادند و حضرت بهاءاللّه تکوينش فرموده و حضرت عبدالبهاء اجزاء اصليّهاش را
معيّن ساخته و هندسهاش را طرّاحی نمودند سهم عمده خويش را ايفاء نمايند.٦٦
لحن و طرز بيان پيامهای حضرت شوقی افندی بسيار عالی و دلانگيز بود. مثلاً ضمن اشاره به
ظلمتی که به واسطه لامذهبی و ستيزهجوئی و انحطاط اخلاقی ايجاد شده بود نقشی را که اهل بهاء
بايد در اين صحنه تاريک بازی کنند و وسائل انتقال نيروی ظهور جديد به عالم انسانی باشند
چنين بيان فرمود:
در اين ايّام که سايههای ظلمانی شب گسترده شده و بالمآل نوع بشر را فرامیگيرد وظيفه ياران
چنان است که مشعل هدايت را افراخته و فروزان نگاه دارند. بر آنان است که در بحبوحهء
مصائب و درد و رنجهای کنونی بر بصيرت پربشارت امر الهی شهادت دهند و قرب جامعهء
نوساخته ملکوت موعود حضرت مسيح را اعلان نمايند و ندای نظم عالمگير را برآورند که
قوّه محرّکهاش روح نبّاض حضرت بهاءاللّه است و کشورش بسيط زمين، شعارش وحدت و
يگانگی است و نيروی حياتبخشش عدل و انصاف، مقصد رهنمايش تسلّط تقوی و
حقيقت است و عظمت و جلالش سعادت کامل و مدام و جاودانی جميع نوع بشر.٦٧
در سال ١٩٣٦ حضرت وليّ امراللّه ملاحظه فرمود که بنيان اداری امراللّه در امريکای شمالی از
حيث وسعت و استحکام به اندازهای رسيده است که میتواند نخستين مرحله اجراء نقشه تبليغی
حضرت عبدالبهاء را آغاز نمايد. در زمانی که جهان در سراشيب جنگ جهانی ديگری میلغزيد
ص ٥٨
و امکانات بهائيان ايران بسيار محدود بود ناچار توجّه به توسعه و تحکيم امراللّه در جامعههای
بهائی در نيمکره غربی معطوف شد تا خود را برای اقدامات ديگر و بزرگتر آينده آماده سازند.
برای بهائيان امريکای شمالی يعنی "مجريان" نقشه حضرت عبدالبهاء نقشه هفت سالهای از
١٩٣٧ تا ١٩٤٤ تدوين فرمود که اهدافش از جمله عبارت بود از تأسيس حدّ اقلّ يک محفل
روحانی محلّی در هر يک از ايالات متّحده امريکا و هر يک از ايالات کانادا و در چهارده کشور
از کشورهای امريکای لاتين. و بر اين اهداف وظيفه ديگری افزوده شد که تزئينات نمای
خارجی "امّ المعابد غرب" مشرق الاذکار شيکاگو را به اتمام رسانند که برای جامعهای که تعداد
اعضايش قليل بود و منابع ماليش ناچيز بسيار سخت و مشکل بود.
امة البهاء روحيّه خانم به مقارنه دو تحوّل در آن دوره از تاريخ اشاره میفرمايند که از يک
طرف ملل نيرومند جهان در پی کشورگشائی و لشکرکشی بودند که هدفش تصرّف منابع طبيعی
همسايگان و يا ارضاء اشتهائشان برای پيروزی و غلبه بود و از طرف ديگر در همان دوره
حضرت وليّ امراللّه گروه بسيار کوچک و محقّر مهاجرين را مجهّز میفرمود و آنان را به طرف
اهداف نقشهای که آفريده بود گسيل میداشت. چند سالی بيش طول نکشيد که لشکرهای انبوه
متجاوز و جنگجو در هم پاشيد و نام و نشان خود و فتوحاتشان از صفحه تاريخ محو شد امّا گروه
معدود اهل ايمان که جان بر کف به سوی هدف حرکت کردند تا به اجراء مأموريّتی که حضرت
وليّ امراللّه بدانها عنايت کرده بود پردازند به تمام اهداف خويش نائل شدند بلکه از آن نيز پای
فراتر نهادند و بر اساس اهداف و موفّقيّتهای حاصله به زودی جامعههای پربرکتی در آن
کشورها به وجود آمد.٦٨
برای آنکه قدر چنان اقداماتی را بشناسيم ما اهل بهاء نه تنها بايد از اهمّيّت برنامهريزی در
حيات امراللّه آگاه باشيم بلکه بايد ماهيّت يگانه آن را در محدوده امر دريابيم. شناسائی منظّم
مقاصد و اهداف و راههای رسيدن بدانها بدين معنی نيست که جامعه بهائی طرح نوينی برای
آينده خويش ريخته است، آنچنان که معمولاً از کلمه برنامه ريزی مستفاد میشود. بلکه آنچه
تشکيلات بهائی انجام میدهد آنست که اقدامات و مجهودات خويش را با سيری پيوند میدهد
که به اراده الهی جريان يافته و آشکارا در جهان به حرکت آمده است و اين سيری است که اوضاع
سياسی هر چه باشد و هر واقعهای پيش آيد او را يقيناً به نيل مقاصد عاليهاش موفّق میسازد. نظم
اداری بهائی بايد تضمين نمايد که مساعی و مجهودات خويش را حتّی المقدور با نقشه اعظم
الهی هماهنگ گرداند و از اين راه نيروها و استعدادهائی که حضرت بهاءاللّه در کمون امراللّه نهفته
است به ثمر رساند. فتوحات مسلسلی که در ظلّ نقشههائی که حضرت شوقی افندی طرح فرمود
به دست آمد به خوبی نشان میدهد که تدابير متّخذه در کتاب اقدس و الواح وصايای حضرت
عبدالبهاء ضامن پيروزی مجهودات بهائيان است
ص ٥٩
در اوت سال ١٩٤٤ حضرت وليّ امراللّه اکمال نقشه هفت ساله اوّل را با شادمانی اعلان فرمود
و در آن جشن و سرور هديه فاخری به اهل بهاء عطا کرد که از اعظم مجهودات حياتش محسوب
است و آن کتاب قرن بديع است که در سال ١٩٤٤ به چاپ رسيد و حاوی تاريخ جامع و
عبرتانگيز صد سال اوّل امر بهائی است که پيش ديده بهائيان دريچهای را بگشود و منظر وسيع
روحانی زيبائی را نشان داد که چگونه مقاصد حضرت بهاءاللّه برای نوع بشر در حال تحقّق است.
تاريخ وسيلهای است بسيار نيرومند که آنچه در گذشته واقع گشته تصوير میکند و پرتوئی بر
زمان آينده میافکند و صفحه ضمير آدميان را از قهرمانان و مقدّسين و شهيدان پر میکند و در
هر خوانندهای استعدادهای نهفته در وجودش را چنان بيدار میکند که تصوّرش را هم نمیکرده
است. تاريخ به جهان و به تجارب انسانی معنی میدهد و الهام میبخشد، تسلّی میدهد و سبب
روشنی انديشه میشود و حيات را غنی و بارور مینمايد. در کتابهای بیشمار ادبيّات و
اساطيری که ميراث بشر است دست تاريخ را میتوان ديد که سير تمدّن را شکل و صورت داده
است. در افسانههائی که از آغاز تاريخ مکتوب آرمانهای بشری را الهام بخشيده، در
حماسههای رامايانا (Ramayana) و در شاهکارهای مرقوم در اديسه (Odyssey) و آئنيد
(Aeneid) ، در افسانههای اقوام شمالی اروپا، در شاهنامه و در بسياری از مواضيع کتاب مقدّس و
قرآن در همه بايد تحقيق کرد و مطلب را دريافت.
امّا کتاب قرن بديع چنان کار فکری را به اوجی رسانده که نويسندگان پيشين هر چه کوشيدهاند
بدان نرسيدهاند. آنان که خويش را با بينش آن کتاب جليل دمساز میکنند راهی را در آن برای
وصول به فهم مقصد الهی کشف مینمايند و اين همان طريقی است که با شاهراه گسترده
ترجمههای حضرت شوقی افندی از آثار نازله در اين ظهور تلاقی میکند و میپيوندد. انتشار
اين کتاب در برگزاری قرن ظهور امر بهائی آن هم در وقتی که جشنهای موفّقيّت اوّلين مجهودات
جمعی اهل بهاء برگزار میشد بر جميع پيروان حضرت بهاءاللّه معلوم میساخت که فداکاریهای
مستمرّ يک صد ساله گذشته چقدر عظيم بوده است.
***
در اوائل جنگ جهانی دوم حضرت وليّ امراللّه به بهائيان نظری را در باره آن جنگ ارائه
دادند که با آنچه در جهان گفته میشد بسيار تفاوت داشت. فرمودند که آن جنگ را بايد "امتداد
آتشی دانست که در ١٩١٤ افروخته شد" و آن را بايد از "لوازم ضروريّه اتّحاد جهان شمرد." چون
امريکا يعنی کشوری که رئيس جمهورش سيستمی را برای نظم بين المللی پيشنهاد کرد ولی خود
آن اقدام بصيرتمندانه را نپذيرفت به جنگ وارد شد وضعی را پيش آورد که بنا به پيشبينی
ص ٦٠
حضرت وليّ امراللّه سبب میشد که امريکا را از طريق مصائب وارده به جهتی سوق دهد که آن
کشور را به اجراء مسؤوليّتش وادار کند تا بنيان وسيع و جهانی آن سيستم فناناپذير را که در آن
وقت بیاعتبار شده بود برای ابد پايهگذاری کند.٦٩
اين بيانات فی الحقيقه چيزی جز پيشگوئی نبود. با خاتمه مخاصمات به تدريج آشکار شد که
در وجدان آدمی در سراسر جهان تغييرات اساسی پديد آمده است و قوائی که در نيمه اوّل قرن
بيستم به کار افتاده بود اصول و مؤسّسات و اولويّتهای سنّتی و موروثی را به تدريج مضمحل
میساخت. هرچند نمیتوان گفت که تغييرات حاصله سبب شد که انديشه وحدت عالم انسان
آغاز گردد، امّا هر ناظر بصيری متوجّه تواند شد که موانعی که بر سر راه تحقّق وحدت بشر بود
و ضربات اوائل قرن نتوانسته بود آنها را از ميان بردارد حال در شرف زوال بود و اين آيه قرآن را به
خاطر میآورد: "و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مرّ السّحاب."٧٠ بالنّتيجه نفوس مترقّی
احساس اطمينان میکردند که ساختن بنيان جامعهای که حافظ صلح پايدار و رفاه مردم جهان
باشد ممکن الحصول شده است.
چيزی که سبب دميدن اين اميد گرديد به فرموده حضرت وليّ امراللّه آتش امتحانی بود که
برخاست و توانست بالاخره حسّ مسؤوليّتی را در دلها برانگيزد که در اوائل قرن رهبران جهان
از آن روی گردانيده بودند. بر اين آگاهی جديد ترس ناشی از اختراع و استفاده از بمب اتمی
تأثير شديد گذاشت و آن آگاهی را افزايش بخشيد و اين خود بيان حضرت عبدالبهاء را در
امريکای شمالی به ياد میآورد که فرمود ناچار صلح واقع خواهد شد زيرا ملل مجبور به آن
گردند. روزنامه "مونترآل ديلی استار" از حضرت عبدالبهاء چنين نقل قول میکند که "صلح در
قرن يستم صلح عمومی خواهد بود و جميع ملل به اجبار به آن واصل خواهند شد."٧١ در
سالهای بعد از ١٩٤٥ قالبی برای نظم اجتماعی نوين جهان فراهم آمد که از حدّ تصوّر و اميد
سالهای پيشين بيرون بود.
مهمّتر از همه آنکه دولتهای جهان از آن پس حاضر و راغب بودند که يک سيستم نظم
جهانی را که اختيار و صلاحيّت حفظ صلح داشته باشد بر پا کنند در صورتی که در زمان سازمان
جامعه ملل چنين رغبتی را هرگز نداشتند. در کنفرانس سانفرانسيسکو در آوريل ١٩٤٥ در همان
ايالتی که حضرت عبدالبهاء پيشگوئی فرموده بود که "ان شاء اللّه پرچم صلح عمومی از اين ايالت
بلند خواهد شد" نمايندگان پنجاه کشور منشور سازمان ملل متّحد را قبول نمودند. نام اين سازمان
را فرانکلين د. روزولت (Franklin D. Roosevelt) رئيس جمهور امريکا پيشنهاد کرد.
تصويب آن منشور از طرف کشورهای عضو در اکتبر همان سال صورت گرفت و اوّلين جلسه
عموميش در دهم ژانويه ١٩٤٦ در لندن تشکيل شد. در ماه اکتبر سال ١٩٤٩ سنگ بنای مقرّ
دائمی ملل متّحد در شهر نيويورک که حضرت عبدالبهاء آن را سی و هفت سال قبل از آن تاريخ
ص ٦١
به "مدينه ميثاق" ملقّب فرموده بود نهاده شد. آن حضرت هنگام ديدارش از نيويورک فرمود
شکّی نيست که پرچم توافق بين المللی در اينجا به اهتزاز آيد و از آنجا به ممالک ديگر عالم
خواهد رسيد.
همچنين بسيار شگفتانگيز است که يکی از رهبران سياسی کشوری در نيمکره غربی که
مورد خطاب حضرت بهاءاللّه واقع شده بود به جامعه ملل پيشنهادی را تقديم کرد که عليه
فاشيستها به خاطر تجاوزشان به حبشه مجازاتی را معيّن سازد و با اين عمل اصل امنيّت عمومی
را که در تعاليم بهائی مصرّح است به صورت ناقص و ضعيفی به مرحله عمل درآورد. در نوامبر
سال ١٩٥٦ لستر باولز پيرسن (Lester Bowles Pearson) وزير امور خارجه وقت و بعداً
نخست وزير کانادا موفّق شد که لايحه تشکيل اوّلين نيروی حفظ صلح و آرامش را از سازمان
ملل متّحد بگذراند و اين موفّقيّتی بود که برای او جايزه صلح نوبل را تدارک نمود. اين نيرو با
اختياراتی که برای اجراء وظيفه خود يافت در نيمه دوم قرن بيستم از جمله وقايع مهمّ در روابط
بين المللی به شمار میرود. اختيار اين نيرو در اوّل کار منحصر به پاسبانی از اجراء مقرّرات صلح
بود که بين طرفين متخاصم بسته شده بود و مفهوم امنيّت دستهجمعی در دفاع از صلح کمکم به
شکل دخالت نظامی مانند آنچه در جنگ خليج واقع شد ارتقاء يافت و مصوّبات شورای امنيّت
با چنان قوّهای بر کشور متجاوز تحميل گرديد.
در کنار تأسيس سازمان ملل متّحد و اقدام به تحميل اجراء قرارهايش تحوّل مهمّ ديگری رخ
داد. حتّی پيش از خاتمه جنگ مردم جهان از ديدن فيلمهای آزادسازی اردوگاههای مرگ که
نازیها آن را بر پا داشته بودند بهت زده و حيران گشته بودند. اين فيلمها در پيش ديدگان جهان
روشن ساخت که نژادپرستی چه عواقب وحشتناکی دارد و نمايش شرمانگيز آن اعمال که نشان
میداد که آدميزاد تا چه حدّ میتواند به شرّ و توحّش انحطاط يابد وجدان اهل عالم را به لرزه
درآورد. اين دريچه کوچکی که به روی جهان گشوده شد بعضی از مردان و زنان با بصيرت را به
رهبری کسانی چون الينور روزولت (Eleanor Roosevelt) برانگيخت که اعلاميّه حقوق بشر
را به تصويب ملل متّحد برساند. تعهّدات اخلاقی و معنوی که اين اعلاميّه در بر داشت بعد از
چندی به صورت کميسيون حقوق بشر سازمان يافت و به موقع خود جامعه بهائی نيز دلائل مثبتی
داشت که از چنين دستگاهی استفاده نمايد زيرا کميسيون حقوق بشر چون سپری اقلّيّتهای
ممالک را از آزار و عذابهای معهود گذشته حفاظت میکرد.
تصميم کشورهای غالب به اينکه سران رژيم نازی را به دادگاه بکشانند اهمّيّت دو تحوّل
مذکور را چشمگير ساخت زيرا اوّل بار در تاريخ بشر بود که رهبران کشوری مستقلّ علی رغم
دفاعی که از خود میکردند و میگفتند هر چه کردهاند در تحت قانون کشورشان بنا به وظيفه خود
در مقامات سياسی بوده است به دادگاه علنی کشيده شدند که جناياتشان را بررسی و اثبات کرده
ص ٦٢
محکومشان نمود. بعضی از آنان با انتحار از مجازات گريختند و بعضی ديگر به دار آويخته شدند
و يا محکوم به حبسهای درازمدّت گشتند. هرچند که اين محاکمات از لحاظ نظری به کلّی بر
خلاف ضوابط موجود قانون بين المللی به شمار میرفت امّا مواجه با اعتراض مهمّی نگرديد و
هرچند بر اصالت آن دادگاه با شرکت قضات حکومت مستبدّ شوروی که جناياتش از متّهمين
تحت دادرسی کمتر نبود خدشه وارد آمد، نفس تشکيل اين محاکمه سابقهای تاريخی به وجود
آورد و برای اوّل بار نشان داد که حاکميّت ملّی که چون بتی مورد پرستش بود دارای
محدوديّتهای مشخّص و قابل اجرائی است.
با انحلال رسمی امپراطوریهای جهان در همان سالها يک آرزوی ديرين ديگر نيز بالاخره
برآورده شد. امپراطوریهای بزرگ نه تنها پس از سال ١٩١٨ به حيات خود ادامه دادند بلکه
توا نستند به عناوين مختلفی از قبيل قيمومت و تحت الحمايگی و کلنیهائی که از کشورهای
شکست خورده گرفته بودند بر قلمرو خود بيفزايند. امّا همه اين نظامهای پوسيده ظلم و ستم
سياسی با رستاخيزی که نهضتهای آزادیطلب ملّی به راه انداختند و قدرتشان بر امکانات
ناتوان اربابان قديم فائق گشت همه از بين رفت و تمام کشورهای امپراطوری با سرعتی
حيرتانگيز يا خود به طيب خاطر يا به زور طغيان مردم مستعمرات مجبور شدند که سرنوشتی را
که نصيب ترکان عثمانی و سلسله هابسبورگ در اوائل قرن شده بود برای خود بپذيرند.
ناگهان مردم جهان خود را در جايگاهی ديدند که بتوانند سربلند بايستند و آزادانه بگويند
آنچه را که بيشتر به آن علاقه دارند و در زندگانيشان مؤثّر است. آنان ميدانی يافتند که در باره
خود و در باره آينده جهانيان قدمهای اوّليّه را به پيش نهند و تصميم بگيرند. در اينجا بشر ناگهان به
مرحله جديدی روی آورد و بيش از شش هزار سال تاريخ را پشت سر نهاد و ديد که با وجود اين
همه محروميّتهای علمی و تربيتی و نابرابریهای اقتصادی و موانعی که از بازیهای سياسی
ناشی میشد که محدوديّتهائی عملی امّا از نظر تاريخی گذرا و ناپايدار بودند قدرتی امروز در
جهان به وجود آمده است که در اداره امور انسانی دخالت مینمايد و بسيار اميد میرود که
مردمان را دلبسته خود نمايد. مردم ممالکی که سابقاً به منزله برده و غلام بودند و هم آنان که با
لباسهای مجلّل دلپسندشان تنها پنج دهه قبل در جشن شصت سالگی سلطنت ملکه ويکتوريا در
لندن در صفوف عقب رژه میرفتند حال کمکم به عنوان نماينده در شورای امنيّت خودنمائی
میکنند و در سازمان ملل متّحد و سازمانهای غيردولتی مختلف در مناصب عالی خدمت
مینمايند. عظمت اين تغيير را میتوان در اين مثال ديد که امروز فردی از کشور گانا دبير کلّ
سازمان ملل متّحد است و خود جانشين دبير کلّهای ديگری است که از کشور مصر و پرو بودهاند.
اين تحوّلات صرفاً تغييراتی رسمی و اداری نبود. هر چه میگذشت عدّه بيشتری از
ص ٦٣
شخصيّتهای برجسته در جميع شؤون اجتماع از مرزهای معمول و عادی هويّت نژادی و
فرهنگی و دينی میگذشتند. در هر يک از قارّههای عالم نامهائی از قبيل آن فرنک Frank) ،(Anne
مارتين لوتر کينگ (Martin Luther King Jr.) ، پاولو فرير (Paolo Freire) ،
راوی شانکار (Ravi Shankar) ، گبريل گارسيا مارکز Marques) (Gabriel Garcia ، کری ته
کاناوا (Kiri Te Kanawa) ، اندره ساخارف Sakharov) (Andrei ، مادر ترزاTeresa) (Mother
و ژانگ يمو (Zhang Yimou) برای هزاران نفر از هموطنان خود سرچشمه الهام
شدند. در هر شعبه از حيات، شهامت و قهرمانی و برتری شغلی و حرفهای و امتياز اخلاقی به
نحوی فزاينده بر فضيلت خود گواهی داده و مورد استقبال مردم جهان قرار میگرفت. وقتی
نلسون ماندلا (Nelson Mandela) از زندان آزاد شد و سپس به مقام رياست جمهور کشورش
ارتقاء يافت در تمام جهان بساط شور و سرور بر پا شد و اين نمايانگر آن بود که مردم عالم از هر
نژاد و ملّت چنين وقايع تاريخی را نشانهای از پيروزی خانواده انسان تلقّی میکردند.
همچنين معلوم شد که مفاهيم تقسيم ثروت که پيش از جنگ دوم رائج بود بايد دگرگون شود.
گذشته از اصل عدالت اجتماعی که محرّک عدّه زيادی از کسانی است که به آن اعتقاد دارند،
تغييرات اقتصادی ناشی از وقايع سی سال گذشته کاملاً روشن ساخته که قرارهای اقتصادی کنونی
پوسيده و کهنه است و به کار امروز نمیآيد. هنگامی که در سالهای ١٩٣٠ کساد اقتصادی
معروف رخ داد در بسياری از کشورها برای حلّ قضيّه تجربههائی را در سطح ملّی شروع نمودند
امّا اکنون سازمانها و تشکيلات به هم بافتهای در جهان با موفّقيّت به وجود آمد که توجّهش در
اين بود که اقتصاد ملّی جزئی از کلّ يعنی اقتصاد جهانی است. صندوق بين المللی پول، قرارداد
عمومی تجارت و تعرفههای گمرکی، بانک جهانی و سازمانهای تابعه ديگر در زمانی ديرتر به
کار افتاد تا به لوازم ضروريّه يک جهان واحد يکپارچه بپردازند و موضوعهای مربوط به توزيع
ثروت نيز در چنين تحوّلاتی مندمج است. طولی نکشيد که صاحبان انديشه در ممالک در حال
توسعه متذکّر شدند که اين تحوّلات فقط به نفع جهان غرب است. مع هذا نفس پيدايش اين
سازمانها نشانه تحوّلات اساسی در جهتی است که به نحو فزايندهای مشارکت کثيری از دولتها
و مؤسّسات را ممکن میسازد.
امّا اقدامات نوعپرستانهای که قبلاً وجود نداشت متدرّجاً پيدا شد و بُعد ديگری بر
يکپارچگی و وحدت جهان بخشيد. در آغاز با "برنامه مارشال" (Marshall Plan) که امريکا
برای ترميم اروپای جنگديده و رنجکشيده طرح نمود مللی که توانائی آن را داشتند برنامههائی
را که ممکن بود سبب توسعه اجتماعی و اقتصادی ملل نوخاسته شود جدّاً مورد توجّه قرار دادند.
تبليغات فراوان به کار رفت تا اينکه مردم کشورهائی که از سطح معقولی از آموزش و خدمات
بهداشتی و تکنولوژی بهره ور بودند بيدار شدند و با ساير نقاط جهان احساس همبستگی نمودند.
ص ٦٤
بعد از چندی بر اين اقدام بلندپرواز به سبب اغراض مختلفی که به آن نسبت میدادند حملاتی
وارد آمد و نيز منکر نمیتوان شد که اين برنامههای اقتصادی متأسّفانه در درازمدّت به شکست
منتهی شد و نتوانست فاصله زياد بين فقير و غنی را کم کند. با وجود اين هيچ کس نمیتواند
انکار نمايد که با وجود شکست، در اهداف آن برنامه حسّ انسانيّت مشترکی وجود داشت که اثراتش
را میتوان در برانگيخته شدن سپاهی از جوانان ايدآليست احساساتی در بسياری از کشورها
مشاهده نمود که برای وصول به آن اهداف قيام کردند.
عجيب است که جنگ مخصوصاً در خاور دور اثراتی آزاديبخش در وجدان مردم گذاشت.
در سال ١٩٠٤ جنگ روس و ژاپن عدّه بیشماری از مردم شرق را بر اين تشويق کرد که بدانند که
مردمان غيرغربی نيز میتوانند مقابل قدرت ظاهراً شکستناپذير مغرب زمين ايستادگی نمايند.
چنين تأثيری با وقايع جنگ اوّل تقويت شد و با موفّقيّت ارتش ژاپن در سالهای ١٩٤١ تا ١٩٤٥
که توانست با لشکرکشی بزرگ غربی چندين سال مقاومت نمايد تشديد شد. نيمه دوم قرن بيستم
شاهد آن بود که تکنولوژی جديد در پنج شش مملکت در آن منطقه چنان ترقّی کرد که
محصولات بدعشان مخصوصاً در شعبههای حمل و نقل و مخابرات با بهترين محصولات ساير
نقاط جهان برابری مینمود
***
تا سال ١٩٤٦ پايان جنگ راه را هموار ساخته، به هدايت حضرت وليّ امراللّه نقشه هفت ساله
دوم در زمانی آغاز شد که وجدان مردمان بيدار شده بود و جهانيان به طور محسوس استعداد
بيشتری برای اقبال به پيام بهائی يافته بودند. به موجب اين نقشه بار ديگر جامعه بهائی امريکای
شمالی دعوت شد که مسؤوليّت خطير ديگری را قبول نمايد که به فتوحاتی که در نقشه هفت ساله
پيشين به دست آمده بود بيفزايد. فرق اين دو نقشه اين بود که در هنگام شروع نقشه هفت ساله
دوم جامعههای ديگری از کشورهای ديگر آماده بودند که در اجراء نقشه شرکت جويند. در سال
١٩٣٨ بهائيان هند و پاکستان و برمه نقشهای برای خود طرح نموده بودند و متعاقباً چون شعله
جنگ به تدريج خاموش شد محافل ملّی ايران، جزائر بريتانيا، استراليا و نيوزيلند، آلمان و
اطريش، مصر و سودان و بالاخره عراق که از محدوديّتهای ناشی از جنگ خلاص شده بودند
نقشههائی به مدّتهای متفاوت اجراء کردند تا پايگاه نظم اداری را وسعت بخشند و طبق اهداف
نقشه به نقاطی در داخل و خارج کشور مهاجر بفرستند و بر تعداد کتب و مطبوعات بهائی بيفزايند.
تا سال ١٩٥٣ اقدامات مذکور به اکمال رسيد، سه محفل ملّی جديد تأسيس و نقشههای
ص ٦٥
تبليغی اضافی طرح شد و گروهی از محافل محلّی در کشورهای اروپائی تشکيل گرديد و پنج
محفل ملّی با تعاون محفل ملّی انگلستان مهاجرينی به شرق و غرب افريقا گسيل داشتند و
بالاخره طرح عظيم ساختمان امّ المعابد غرب که سنگ بنايش به دست حضرت عبدالبهاء
گذاشته شده بود به پايان رسيد.
پيش از آنکه اهل بهاء بتوانند اين موفّقيّتهای بزرگ را جشن بگيرند حضرت وليّ امراللّه
نقشه عظيم و پرکار ديگری را که دامنهاش بسيار وسيع بود در مقابل جامعه بهائی نهادند. حضرت
شوقی افندی بر اثر جبر مقتضيات تاريخ که فقط وليّ امراللّه بر آن وقوف داشت اعلان فرمود که
در رضوان سال بعد نقشهای عالمگير موسوم به "جهاد روحانی" شروع خواهد شد. در آن زمان
تعداد محافل ملّی عالم با تشکيل محفل ملّی ايطاليا و سويس به دوازده محفل ملّی بالغ میشد. با
استفاده از نيروهای اين دوازده محفل میبايست طبق آن نقشه امر بهائی در يک صد و سی و يک
کشور و سرزمين ديگر تأسيس و چهل و چهار محفل ملّی جديد تشکيل و سی و سه محفل از آن
جمله رسماً تسجيل گردد و آثار بهائی وسعت يابد و در ايران و آلمان مشرق الاذکار ساخته شود
(چون بنای مشرق الاذکار در ايران ميسّر نشد به جايش دو مشرق الاذکار، يکی در افريقا و
ديگری در استراليا ساخته شد)، تعداد محافل روحانی محلّی در جهان افزايش پذيرد و تقريباً به
٥٠٠٠ محفل رسد و ٣٥٠ محفل از آن جمله تسجيل شود. بهائيان جهان در همکاری با يکديگر
هرگز چنان اقدامات گستردهای را تجربه نکرده بودند. عظمت آن اقدامات را حضرت شوقی
افندی در تلگراف مورّخ ٨ اکتبر ١٩٥٢ به عالم بهائی متذکّر شدند
حال وقت آنست که... به جامعه بهائی در سراسر عالم اعلان شود که جهاد خطير روحانی
مهيّجی که ده سال در جميع نقاط کره ارض امتداد خواهد داشت به زودی آغاز میگردد و
بايد در طيّ آن دوره جميع محافل روحانيّه ملّيّه متّحداً متّفقاً قيام به اجرای دوازده نقشه ده
ساله ملّی نمايند تا به اين ترتيب بقيّه ممالک مستقلّه و اقاليم تابعه کره ارض و قلمروهای
حکومت شاهزاده و سلطان و امير و شيخ و تحت الحمايه و تحت قيمومت و مستعمره نيز در
اسرع اوقات در ظلّ سلطه روحانيّه حضرت بهاءاللّه درآمده و بنيان نظم اداری اسم اعظم در
آنها استقرار يابد. اکنون شايسته و سزاوار است که پيروان ثابتقدم آئين غالب و فاتح
حضرت بهاءاللّه در طيّ ده سال آينده به فتوحاتی موفّق و نائل گردند که کلّيّه موفّقيّتهای
باهرهای که در طيّ يازده عقد گذشته نصيب علمداران دلير امراللّه گشته تحت الشّعاع قرار گيرد.٧٢
پيروزی در چنان اقدام عظيمی معنايش آن بود که امر بهائی سراسر عالم را در آغوش میگيرد
و پايههای نظم اداريش پنج برابر بزرگتر میگردد و حيات جامعه با شرکت بهائيان از فرهنگها و
ص ٦٦
ملّيّتها و قبائل جديد غنیتر میشود.
در حقيقت نقشه ده ساله برای امر بهائی جهشی بلند فراهم آورد و اگر آن نقشه نبود مراحلی
بسيار میبايست پيمود تا به آن درجه از تکامل فائز شد. آنچه حضرت شوقی افندی ملاحظه
فرمود - و فقط به قوّه مکنونه در شخص وليّ امراللّه چنان بصيرتی امکان داشت - اين بود که
اوضاع تاريخی در آن زمان فرصتی برای جامعه بهائی فراهم آورد که اگر از دست میرفت هرگز
باز نمیگشت و اغتنام آن فرصت بود که اجراء پيروزمندانه مراحل آينده نقشه تبليغی حضرت
عبدالبهاء را ممکن میساخت. لهذا حضرت شوقی افندی در متن پيامی "دعوت ربّ الجنود" را
به بهائيان سراسر عالم چنين ابلاغ فرمود:
ياران و دوستان را به دماء مطهّری که در سبيل امر الهی ريخته شده و به نفوس مقدّسه و
باسلان بیشماری که جام فدا نوشيدهاند و به جانبازی و شهادت کبرای مبشّر اعظم الهی و به
مصائب و بلايائی که شارع مقدّس اين امر نازنين به کمال تسليم و رضا برای حفظ و صيانت
امر اعزّ اعلايش در عالم امکان و نجات بشريّت به وسيله استقرار نظم بديع جهانآرايش
قبول فرموده قسم میدهم که هر قدر حصول فتح و فيروزی نهائی بعيد و هر اندازه وظائف
ياران دشوار و مسؤوليّت آنان جسيم و خطير و ساعات و دقائق پرانقلابی که بشر هراسان و
مضطرب در حال حاضر طيّ مینمايد مظلم و تاريک و شدائد و ابتلائات نفوسی که جهت
نجات و استخلاص عالم قيام نمودهاند عظيم... چون اين ساعت مبارک يعنی حلول جهاد
کبير اکبر فرارسد با عزمی راسخ و تصميمی قاطع قيام نمايند و تا مراحل باقيه را نپيموده و يک
يک اهداف نقشهها را که بعداً اعلام خواهد گرديد به موقع اجراء نگذاردهاند از پا ننشينند و
آسايش و راحت آرزو ننمايند.٧٣
بهائيان اين دعوت عظيم را فوراً اجابت نمودند. چند ماه نگذشت که پيامهای ديگری از
مرکز جهانی امراللّه صادر میشد که سراسر بشارت فتوحات حاصله در کشوری بعد از کشور
ديگر بود و مهاجرينی که اوّلين بار جای پائی برای امر بهائی در کشوری باز کردند به عنوان
فاتحين يا باسلان امر حضرت بهاءاللّه (Knights of Baha'u'llah) لقب يافتند و نامشان در
لوحه افتخاری جاودان شد و طبق اراده حضرت وليّ امراللّه آن لوحه بعداً در روضه مبارکه
حضرت بهاءاللّه زير درگاه آن مقام مقدّس جای گرفت. عظمت دورانديشی و بصيرتی که در
نقشههای پی در پی حضرت وليّ امراللّه مکنون بود در اين نمايان گرديد که بعد از جنگ دوم
جهانی که کشورهای جديدی به وجود آمدند قبلاً در آن کشورها بهائيان وارد شده و با تشکيل
جامعه و محافل روحانيشان جزئی از حيات ملّی ممالک جديد التّأسيس به شمار میآمدند.
بر اين پيروزیها موفّقيّتهای پی در پی ديگری افزوده شد. تا اکتبر سال ١٩٥٧ امر بهائی در
ص ٦٧
دويست و پنجاه کشور و سرزمين تابعه تأسيس شده بود. تا آن تاريخ حضرت وليّ امراللّه بشارات
ديگری را ابلاغ و اعلان فرمود که اراضی ده معبد جديد خريداری گرديده و ساختمان سه مشرق
الاذکار در کامپالا و سيدنی و فرانکفورت شروع و املاک برای تأسيس چهل و شش حظيرة
القدس ملّی ابتياع شده و طبع و انتشار آثار بهائی افزايشی شايان پذيرفته و شمار محافل روحانی
تسجيل شده در نزد حکومت به يک صد و نود و پنج بالغ شده و عقدنامه بهائی و تعطيل در ايّام
محرّمه بهائی بيش از پيش به رسميّت شناخته شده و نيز ساختمان دارالآثار بين المللی بهائی اوّلين
بنای حول قوس کوه کرمل که حضرت وليّ امراللّه نقشهاش را تدارک ديدند به مراحل نهائی
رسيده بود. هر کس که به وقايع آن ايّام بنگرد ناچار متأثّر میشود که چگونه حضرت شوقی
افندی که خود ضامن چنان فتوحات درخشانی بودند پدرانه همه را در آغوش محبّت خويش
پرورش میدادند. مثلاً در آخرين پيامی که در باره جهاد روحانی در آوريل سال ١٩٥٧ صادر
فرمود حتّی نام يک يک شصت و سه کنفرانس تبليغی منطقهای را که در آن سال در اطراف عالم
منعقد شد با کمال رأفت و محبّت ذکر فرمود.
مطالعه وقايع آن سالها کامل نخواهد بود مگر آنکه متذکّر تحوّل ديگری شويم که حضرت
وليّ امراللّه به موازات نظم اداری بهائی در سطح بين المللی احداث فرمود و در عمل ثابت شد که
برای پيروزی جهاد روحانی و تحکيم مبانی و حفاظت امراللّه در آينده ايّام چقدر مهمّ و حياتی
بوده است. نظم اداری لازم است به موازات تشکيلات انتخابيش که مرکز قدرت و تصميمگيری
جامعه است مرکز ديگری داشته باشد که در حيات روحانی و اخلاقی و فکری اين مؤسّسات و
نيز افراد جامعه صاحب نفوذ باشد. اين مسؤوليّت را اصولاً حضرت بهاءاللّه تکوين فرمود و با
تعيين هيأت ايادی امراللّه وظيفه "نشر نفحات اللّه و تربيت نفوس و تعليم علوم و تحسين اخلاق
عموم..." را الواح وصايای حضرت عبدالبهاء مخصوصاً به ايادی امراللّه محوّل ساخت.٧٤
در زمان حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء نفوسی از اهل بهاء که به سمت ايادی امراللّه
مخصوص گشتند در ترويج امر تبليغ در مشرق زمين خدمتی بسزا نمودند. بعداً حضرت شوقی
افندی چون نقشه جهاد روحانی ده ساله را در ضمير منيرش طرح فرمود در صدد برآمد حمايت
روحانی مؤسّسه ايادی امراللّه را برای اجراء اين نقشه تجهيز نمايد و در تلگرافی مورّخ ٢٤ دسامبر
١٩٥١ انتصاب اوّلين دسته دوازده نفری ايادی امراللّه را اعلان و به طور مساوی در ارض اقدس و
آسيا و امريکا و اروپا ماءمور به خدمت فرمود. از اين خادمان ممتاز امراللّه دعوت شد که همّت
خود را در تجهيز نيروی احبّاء متمرکز نمايند و تشکيلات بهائی را تشويق و توصيههای لازم را
ابلاغ کنند.مدّتی نگذشت که تعداد ايادی امراللّه از دوازده به نوزده نفر رسيد.
در اکتبر ١٩٥٢ حضرت وليّ امراللّه برای افزايش امکانات لازم برای ايفاء وظائف خطير
ايادی امراللّه ابلاغ فرمود که ايادی در هر يک از پنج قارّه عالم يک هيأت معاونت تشکيل دهند.
ص ٦٨
تعداد اعضاء معاونين در هر يک از قارّات امريکا و اروپا و افريقا نه نفر، در آسيا هفت نفر و در
استراليا و پاسيفيک دو نفر تعيين گشتند. چندی نگذشت که هيأتهای معاونت ديگری جداگانه
برای صيانت تعيين شدند تا در اين وظيفه ديگر از دو وظيفه اصلی ايادی امراللّه معين و ظهيرشان باشند.
در پيامی به تاريخ ٣ جون ١٩٥٧ حضرت وليّ امراللّه با کمال مسرّت ابلاغ فرمودند که در پی
اجرای رأی نهائی دادگاه استيناف از سوی دولت اسرائيل باقيمانده گروه ناقضين مجبور به تخليه
اماکن حول حرم اقدس قبله اهل بهاء در بهجی گشتند و فقط يک روز بعد از آن، تلگراف
ديگری از حضرت وليّ امراللّه صادر شد که به تشکيلات عاليه امراللّه تأکيد فرمودند که برای
حفظ امراللّه از خطرات جديد آينده متّحداً متّفقاً نهايت جدّ و جهد را معمول دارند. بعد از اين
پيام در ماه اکتبر همان سال پيام ديگری صادر شد که طيّ آن تعداد ايادی امراللّه از نوزده به بيست
و هفت افزايش يافت و اين صاحبمنصبان بلندپايه امر الهی را به عنوان "حارسان اعظم جامعه
جنينی امر حضرت بهاءاللّه" توصيف و مسؤوليّت مشورت با محافل ملّی در باره اتّخاذ فوری
تصميماتی برای حفظ و حراست امراللّه را به آنان واگذار فرمودند.
يک ماه نگذشت که عالم بهائی از خبر درگذشت حضرت شوقی افندی در ٤ نوامبر ١٩٥٧
مندهش گرديد. اين واقعه ناگهانی در لندن بر اثر ابتلاء به بيماری انفلوآنزای آسيائی اتّفاق افتاد
و مرکز امراللّه که سی و شش سال هر روز تکامل آئين الهی را هدايت میفرمود و دورانديشی و
بصيرتش بر وقايع جهان و اقدامات پيروان يزدان هر دو احاطه داشت و پيامهای جانپرورش
شاهرگ حيات روحانی هزاران بهائی در سراسر جهان بود ناگهان از ميان ما برخاست. جهاد کبير
روحانی ناتمام بود و آينده نظم اداری امراللّه نيز به بحرانی عظيم گرفتار آمد.
***
در اين غم و ماتم و درماندگی ناشی از فقدان وليّ امراللّه اهمّيّت پيروزی نقشه ده ساله که او
طرح فرموده بود بيشتر جلوهگر شد. در ٢١ آوريل ١٩٦٣ آراء نمايندگان پنجاه و شش محفل
روحانی ملّی از جمله چهل و چهار محفل روحانی ملّی جديدی که در ظلّ نقشه ده ساله تشکيل
شده بود بيت العدل اعظم آن هيأت حاکمه بهائی را که حضرت بهاءاللّه تکوين و به هدايت الهيّه
مطمئنّش فرموده بود به وجود آورد: "آنچه از حدودات در کتاب بر حسب ظاهر نازل نشده بايد
امنای بيت عدل مشورت نمايند، آنچه را پسنديدند مجری دارند، انّه يلهمهم ما يشاء و هو المدبّر
العليم."٧٥ چقدر بجا و دلکش است که بيت العدل اعظم با آراء نمايندگان حاضر و آراء واصله
انتخاب شد و انتخابش در بيت حضرت عبدالبهاء صورت گرفت زيرا قريب شصت سال پيش از
ص ٦٩
آن تاريخ مرکز ميثاق در الواح وصايايش حيطه اختيارات و مقصد از تشکيل بيت العدل اعظم را
که در آثار حضرت بهاءاللّه مندمج بود مکشوف و بيان و معيّن فرمود: "مرجع کلّ کتاب اقدس و هر
مسأله غيرمنصوصه راجع به بيت عدل عمومی. به بيت عدل آنچه بالاتّفاق و يا به اکثريّت آراء
تحقّق يابد همان حقّ و مراد اللّه است، من تجاوز عنه فهو ممّن احبّ الشّقاق و اظهر النّفاق و
اعرض عن ربّ الميثاق."٧٦
مقدّمات تشکيل بيت العدل اعظم را حضرت وليّ امراللّه در سال ١٩٥١ فراهم ساخت و
عدّهای را برگماشت که عضو شورای بين المللی بهائی گردند و حضرتش را در امور محوّله
مساعدت نمايند. در ١٩٦١ قدم دوم طبق دستورهای حضرت شوقی افندی برداشته شد يعنی
شورای بين المللی مرکّب از نه نفر به انتخاب محافل ملّی عالم به کار پرداخت. بالاخره در ١٩٦٣
وقتی که جهاد روحانی ده ساله پيروزمندانه پايان يافت عالم بهائی تجربه مهمّی را برای امر خطير
انتخاب بيت العدل اعظم به دست آورده بود.
مورّخين آينده بیترديد با ستايش و تکريم، تجهيز مساعی لازم برای تشکيل بيت العدل
اعظم را مرهون اقدام ايادی امراللّه خواهند شمرد زيرا آنان بودند که در فقدان رهبری وليّ امراللّه
در عالم بهائی کار هماهنگکننده را به عهده گرفتند. ايادی امراللّه به نحوی خستگیناپذير برای
پيشرفت نقشه حضرت وليّ امراللّه در اطراف جهان به حرکت آمدند و هر سال برای تشويق و
انتشار اخبار و اطّلاعات در مجمع ايادی جمع آمدند، به مساعی معاونين خود روح بخشيدند و
اقدامات سوء گروه نورسيده ناقضين ميثاق را در ايجاد انشقاق بين احبّاء خنثی ساختند. باری، اين
نفوس خسته دل غمديده ايادی امراللّه مرکّب از زن و مرد موفّق شدند که در وقت مقرّر به وصول
به اهداف بلند جهاد روحانی جهت تشکيل بيت العدل اعظم که تاج نظم اداری بهائی بود نائل
گردند. ايادی امراللّه از هيأت منتخِبِه تقاضا کردند که آنان را از عضويّت بيت العدل اعظم معاف
سازند تا بتوانند وظائفی را که حضرت وليّ امراللّه به آنان محوّل فرموده به انجام برسانند و با اين
عمل ميراث ديگری به عالم بهائی اهداء کردند که امتيازی روحانی است و در تاريخ بشری بی
مثل و نظير. هرگز ديده نشده است که در دين بزرگی عدّهای باشند که بالاترين قدرتها و
احتراماتی بینظير مافوق افراد ديگر جامعه داشته باشند، با وجود اين به طيب خاطر تقاضا کنند که
آنان را از عضويّت مجمعی که صاحب اعظم قدرت و اختيار است معاف سازند و به کلّی خود را
در خدمت هيأتی گذارند که افراد مؤمنين آنان را به عنوان هيأت حاکمه برگزيده است.
ص ٧٠
سفيد است
ص ٧١
فصل هفتم
بين مقام حضرت وليّ امراللّه و مرکز ميثاق هر قدر فاصله باشد نمیتوان منکر شد که پس از صعود
حضرت عبدالبهاء اقداماتی را که حضرت شوقی افندی مبذول فرمود در تاريخ امر بهائی يکتا و
بینظير است و چنين مقام شامخی در تمام قرون و اعصار آتيه در حيات امراللّه باقی و پايدار
خواهد ماند. از چند نظر مهمّ میتوان گفت که حضرت شوقی افندی مدّت سی و شش سال ديگر
رهبری و هدايت حضرت عبدالبهاء را در بنای نظم اداری و بسط و تحکيم امر حضرت بهاءاللّه
امتداد بخشيد. تصوّر اينکه اگر امر بهائی در دورهای که از هر وقت ديگر آسيبپذيرتر بود به
دست توانای نفسی که به معنای کلمه وليّ امراللّه بود و حضرت عبدالبهاء او را برای چنين روزی
تربيت فرموده بود اداره نمیشد به چه سرنوشتی دچار میشد بسيار وحشتناک است.
حضرت وليّ امراللّه به پيروان امر بهائی تأکيد فرمود که دو جانشين توأمان حضرت عبدالبهاء
يعنی وليّ امراللّه و بيت العدل اعظم در اجراء وظائفی که هر يک بر عهده دارد "جدائیناپذير" و
"مکمّل" يکديگرند. با وجود اين حضرت شوقی افندی اين واقعيّت را قبول فرمود که بيت العدل
اعظم را تشکيل نتوان داد مگر آنکه سير طولانی تشکيل محافل روحانی ملّی و محلّی که ظهير
و پشتيبان آنند طيّ شده باشد لهذا به جامعه بهائی صريحاً تفهيم فرمود که ناچار فعلاً به تنهائی در
غياب بيت العدل اعظم بايد به اجراء وظائف محوّلهاش پردازد:
چنانچه بيت عدل اعظم که اساساً اهمّيّتش از ولايت امر کمتر نيست از آن منتزع گردد نظم
بديع حضرت بهاءاللّه از جريان بازمانده و ديگر نمیتواند حدود و احکام غيرمنصوصه
تشريعی و اداری امراللّه را که شارع اعظم متعمّداً در کتاب اقدس نازل نفرموده تکميل نمايد.٧٧
ص ٧٢
حضرت وليّ امراللّه با آگاهی از اين حقيقت که بيت العدل اعظم هنوز تشکيل نشده به تنهائی
امور محوّله را تحت قيود و محدوديّتهای موجود با دقّت و درستی ايفاء میفرمود و در اين امر
چنان وفائی را نمايان ساخت که موجب عبرت و افتخار پيروان حضرت بهاءاللّه طيّ قرون و
اعصار آينده خواهد بود. کارنامه خدمات سی و شش سالهاش که به مانند روش جدّ بزرگوارش
برای بررسی و ارزيابی در دسترس آيندگان است اثبات مینمايد که حضرت شوقی افندی چنان
که خود اهل بهاء را مطمئنّ ساخت هرگز قدمی برنداشت که سر موئی به "حريم مقدّس و
اختيارات منصوص" بيت العدل اعظم تجاوز نمايد و نه تنها از تشريع قوانين امتناع ورزيد بلکه
حتّی دستورهای موقّت صادرهاش را موکول به تصويب و تصميم بيت العدل اعظم میفرمود.
اين انضباط شخصی ايشان از همه بيشتر در موضوع اساسی جانشينی وليّ امراللّه نمايان
میگردد. حضرت وليّ امراللّه فرزندی از خود نداشت و ساير اغصان عائله مقدّسه نقض عهد و
ميثاق نموده بودند. در آيات و نصوص مقدّسه موردی که چنين مطلبی را تشريح و حلّ نمايد
موجود نبود امّا در الواح وصايا مصرّح است که چون نصّی نباشد چگونه اين معضلات را بايد
حلّ نمود: " آن اعضاء (بيت العدل اعظم) در محلّی اجتماع کنند و در آنچه اختلاف واقع يا مسائل
مبهمه و يا مسائل غيرمنصوصه مذاکره نمايند و هر چه تقرّر يابد همان مانند نصّ است."٧٨ لهذا با
پيروی از اين هدايت که از قلم مرکز ميثاق نازل شده حضرت وليّ امراللّه در اين موضوع سکوت
اختيار فرمود و حلّ مشکل جانشين يا جانشينان وليّ امراللّه را به عهده هيأتی واگذاشت که طبق
نصوص مبارکه منحصراً اختيار تصميم در اين مورد را به عهده دارد. در ٦ اکتبر ١٩٦٣ بيت العدل
اعظم پنج ماه پس از تشکيلش به تمام محافل روحانيّه ملّيّه ابلاغيّه ذيل را صادر فرمود:
بيت العدل اعظم متوجّها مبتهلاً بعد از غور و تمعّن دقيق در نصوص مقدّسه مبارکه راجع به
تعيين وصيّ حضرت شوقی افندی ربّانی وليّ امراللّه و بعد از مشاورات مفصّل... به اين نتيجه
رسيد که طريق تعيين وليّ ثانی امر بهائی وصيّ حضرت شوقی افندی ربّانی به کلّی مسدود و
امکان تشريع قوانينی که تعيين من هو بعده را ميسّر سازد بالمرّه مفقود است.٧٩
حضرت شوقی افندی در قيام بر وظائف خويش که در تاريخ سابقهای نداشت فقط از آثار
بنيانگذاران امراللّه و روش و شيم حضرت عبدالبهاء الهام و هدايت میجست. هيچ مشاوری
نمیتوانست ايشان را در تبيين آيات و معانی آثار مساعدت و در اين وظيفه خطير شرکت نمايد
زيرا وظيفه تبيين فقط بر عهده وليّ امراللّه بود که ثقه و اعتماد اهل بهاء را در بر داشت. حضرت
شوقی افندی اگرچه کتابهای مورّخين و علمای اقتصاد و متفکّرين سياسی را بسيار مطالعه
میفرمود امّا اين مطالعه و نظر تنها میتوانست موادّ خامی را به دست دهد که بينش ملهم
حضرتش متعاقباً میبايست تحت نظم درآورد. برای مجهّز ساختن جامعه متنوّع و رنگارنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر