ص ٧٣
بهائی شجاعت و اطمينان فراوانی لازم بود تا بتوان افراد آن جامعه را بر اجراء وظائف و اعمالی
برانگيخت که با هر ميزان که بسنجيم از حدّ استعداد و قدرتشان بسيار بالاتر بود و فقط سرچشمه
روحانی مخصوص وليّ امراللّه بود که اين شجاعت و اطمينان را در قلب منيرش جاری
میساخت. هيچ ناظر بيطرفی که قرن بيستم را بررسی مینمايد هر قدر هم که نسبت به دين
شکّاک باشد چارهای ندارد جز آنکه اذعان کند که اين جوان بيست و چند ساله مسؤوليّت
خطيری را که بر دوش داشت و فتوحاتی را که به دست آورد با اصالت و کمالی به انجام رسانيد که
منشأش جز نيروی روحانی که ذاتاً در امر بهائی نهفته است چيز ديگری نمیتواند باشد.
اذعان به اين مطلب به معنای درک اين حقيقت است که استعدادات و قوائی که عهد و ميثاق
الهی در وليّ امراللّه سرشته نوعی از چشمبندی و جادو نيست. چنان که امة البهاء روحيّه خانم به
نحوی مؤثّر بيان داشتهاند کاربرد موفّقيّتآميز اين استعدادات مستلزم سيری پايانناپذير از
آزمايش، ارزيابی و پيرايش بود. به راستی حيرتانگيز است که میبينيم که حضرت شوقی
افندی با چه دقّت و صحّتی سيرهای سياسی و اجتماعی را در بدايت پيدايش آنها تجزيه و تحليل
میفرمود و با استادی و مهارتی که از خواصّ ذهن وقّادش بود يک سلسله از وقايع گوناگون
تاريخ گذشته و معاصر را به هم میآميخت و نتائج حاصله را به تحقّق تدريجی مشيّت الهيّه
مرتبط میساخت. اين حقيقت که قوای عقلی و خردمندی حضرت وليّ امراللّه بالاتر از قوای
معمول و عادی ذهن انسانی بود کار را آسانتر نمیساخت. بالعکس وقتی در نظر آوريم که بينش
نسبت به طبيعت و انگيزه انسانی از خصوصيّات جدائیناپذير مؤسّسه ولايت امراللّه بود
درمیيابيم که زحمت و تعب آن فعّاليّتهای عقلی بيشتر بود.٨٠
در چهل سال و اندی که از درگذشت حضرت شوقی افندی گذشته اهمّيّت و عظمت جاودانه
کارش در تکامل نظم اداری بيشتر نمايان گشته است. بلی، اگر وضع به صورت ديگری بود الواح
وصايای حضرت عبدالبهاء اين را ممکن میساخت که جانشين يا جانشينان ديگری تصدّی
مؤسّسهای را که حضرت شوقی افندی مظهر آن بود به عهده گيرند. بديهی است که بشر نمیتواند
به کنه مشيّت پروردگار پی برد. امّا آنچه امروز ظاهر و باهر است اينست که حضرت شوقی افندی
با اختياراتی که در تبيين آيات داشت بنيان نظم اداری امراللّه را مرتفع فرمود و مسيری را که
تحوّلات آينده بايد طيّ نمايد به ما بنمود و در اين امر مولای توانا فرمانی را که از طرف حضرت
عبدالبهاء بر عهده ايشان گذاشته شده بود در نهايت کمال به مرحله اجراء درآورد. همچنين ظاهر
و باهر است که هم بنيان و هم مسير، هر دو را اراده الهی معيّن فرموده است.
ص ٧٤
سفيد است.
ص ٧٥
فصل هشتم
چنان که حضرت شوقی افندی پيشبينی فرموده بود نيروهائی که پايه نظامها و اعتقادات سنّتی
بشری را سست میکردند همچنان صفّ اندر صفّ با سيرهای وحدتبخش در جهان به پيش
میرفتند. لهذا عجبی نيست که میبينيم پس از استقرار صلح هم در اروپا و هم در شرق شادمانی و
اميدی که در مردم حاصل شده بود چند صباحی بيش نپائيد. هنوز جنگ تمام ناشده اختلاف
مرامی بين مارکسيسم و دموکراسی آزاد به صورت تلاش برای تثبيت تفوّق و برتری بين دو گروه
از کشورهای جهان جلوهگر شد. به اين ترتيب "جنگ سرد" و مبارزه برای کسب امتياز و برتری که
تنها قدمی با مخاصمه نظامی فاصله داشت به صورت يگانه طرح سياسی موجود در چند دهه بعد
پديد آمد.
خطری که چنين بحرانی در نظام بين المللی به وجود میآورد بسيار شدّت گرفت زيرا
پيشرفتهای مهمّی در تکنولوژی هستهای روی داد و هر دو گروه از کشورها موفّق شدند که
انبوهی از سلاحهائی که خرابیهای عظيم دستهجمعی به بار میآورد بسازند و هر روز بر آنها
بيفزايند. تصويرهای دهشتناکی که از هيروشيما و ناگازاکی در اذهان بود بشر را بيدار ساخت و بر
حذر داشت که اگر آن روز تصادفاتی نسبتاً ناچيز مانند واقعه در شهر سرايوو در ١٩١٤ که بالاخره
منجرّ به جنگ جهانی اوّل شد اتّفاق میافتاد چه نتائج خوفناکی میداشت و يک واقعه تصادفی
ممکن است به سادگی به نابودی قسمت مهمّی از جمعيّت جهان بيانجامد و قطعات بزرگی از کره
ارض را غيرمسکون سازد. چنين احتمالی ما را به اين انذار حضرت بهاءاللّه متذکّر میسازد که
ساليانی قبل چنين فرمودند که "اسباب عجيبه غريبه در ارض موجود ولکن از افئده و عقول
مستور و آن اسبابيست که قادر است بر تبديل هواء ارض کلّها و سمّيّت آن سبب هلاکت."٨١
بزرگترين ضرر اين داستان غمانگيز يعنی مسابقه دو گروه برای تسلّط بر جهان در اين بود که
اميد مردمانی را که سابقاً منکوب و زير فرمان اجانب بودند و تصوّر میکردند پس از آزادی
ص ٧٦
قادرند آن طور که خود میخواهند حيات جديدی برای خويش بسازند مبدّل به يأس کرد.
بعضی از کشورهائی که هنوز مستعمره داشتند میکوشيدند که از غليان آن اميد جلوگيری کنند
هرچند پيش ارباب بصيرت کوشش بيهودهای بود امّا سرسختی و لجاجت آن کشورها در اين
باره سبب شد که مردمان زير فرمان در بسياری از نقاط راه چاره را فقط در اين ديدند که شوق
آزادی را که در دل داشتند به مجرای ديگر اندازند و مبارزاتی انقلابی در پيش گيرند. به اين
ترتيب تا سال ١٩٦٠ چنين نهضتهائی که يکی از مشخّصات سياسی دهههای اوّليّه قرن بيستم
بود کمکم در ميان ملّتهای زير يوغ استعمار شکل اصلی فعّاليّتهای سياسیشان را معيّن ساخت.
چون استعمار علاقه اصليش بهرهبرداری اقتصادی بود شايد اجتنابناپذير بود که اکثر
نهضتهای آزاديخواهی قالبی را که برای خود پذيرفتند مرامهای سوسياليستی بود. چند سال
بيش نگذشت که کشورهای نيرومند جهان از چنين اوضاع آشفته حاصلخيزی بهرهبرداری
نمودند. شوروی در اوضاع مذکور فرصتی ديد تا با اعمال نفوذ در کشورهائی که اکنون به "جهان
سوم" موسوم بودند در اتّحاديّههای آن روز جهان تغييری پديد آورد و عکس العمل کشورهای
غربی اين بود که در کشورهائی که با کمکهای اقتصادی نتوانستند وفاداری ملّتها را به خود
جلب نمايند انواع مختلفی از رژيمهای استبدادی را تشويق و مسلّح نمايند.
چون دولتهای نورسيده را نيروهای خارجی دستخوش خويش ساختند افکار مردم آن
کشورها از هدفشان که پيشرفتهای اقتصادی بود منحرف شد و در مسير مبارزاتی مرامی و
سياسی افتاد که اگر هم با واقعيّات اجتماعی و اقتصادی اصلاً رابطهای داشتند ارتباطشان بسی
اندک بود. نتائجی که به بار آمد همه جا خرابی و دمار بود. ورشکستگی اقتصادی، تجاوز عظيم به
حقوق انسان، فساد اداره مدنی و پيدايش سرکردگان ابن الوقت که مصائب کشورشان را سبب
رفاه و توانگری خويش میساختند، اينها نتائجی بود که با کمال تأسّف نصيب کشورهای نوبنياد
شد که چند سال قبلش با هزار اميد و آرزو حيات جديد خود را آغاز کرده بودند.
آنچه بحران سياسی و اجتماعی و اقتصادی مذکور را تشديد میکرد مرضی بود که بيرحمانه
روح آدمی را فراگرفته بود. اين مرض که ضررش بسيار مخرّبتر از ساير شؤون بود چون شيوع
يافت مرحله شومی را در مسير انحطاط اجتماعی و روحانی که حضرت شوقی افندی به آن اشاره
فرموده بودند به وجود آورد. ماترياليسم (مکتب مادّيّت) که مولود افکار قرن نوزدهم اروپا و
متأثّر از نفوذ دستآوردهای فرهنگ سرمايه داری امريکا بود و از نظام مارکسيسم اعتبار کاذبی
کسب کرده و قوّت گرفته بود در نيمه دوم قرن بيستم چون دينی جهانی تمکّن يافت و حيات
شخصی و اجتماعی بشری را در تسلّط خود آورد. فلسفه مادّيّت بالذّات بسيار ساده و ابلهانه است
زيرا میگويد حقيقت از جمله حقيقت انسانی و سير تکاملش اساساً ماهيّتی مادّی دارد و آنچه
ص ٧٧
هدف زندگانی انسان است و يا بايد باشد آنست که خواهشهای انسانی و نيازهای مادّی او
برآورده شود و وجود اجتماع نيز برای تسهيل در برآوردن حوائج است و توجّه عمومی انسان
بايد معطوف به آن باشد که همواره نظام را چنان اصلاح و پاک نمايد تا بتواند هر چه بيشتر در
امور محوّلهاش کارآمد و ماهر گردد.
با سقوط اتّحاد جماهير شوروی رغبت و تمايل به ترويج هر نوع نظام رسمی که بر اساس
مادّيّت باشد نابود شد و کوشش در اين باره نيز مفيد فايدهای نبود زيرا ديگر مادّيّتپرستی در
اکثر نقاط عالم با مانعی مهمّ رو به رو نبود. دين و مذهب اگر هم در جائی به تعصّبات جاهلانه و
دشمنی ترقّی و پيشرفت تبديل نشده بود به نحوی فزاينده به نوعی از اولويّات شخصی و
تمايلات و پيشهای برای ارضاء حوائج روحانی و عاطفی فرد انحطاط و تنزّل يافته بود. اديان
بزرگ جهان که روزگاری با رسالتی تاريخی همراه بودند حال ديگر فقط به اين قانع میشدند که
برای نهضتهای غيردينی که در تغيير و تحوّل اجتماعی میکوشيدند جواز شرعی صادر کنند.
عالم آکادميک و دانشگاهی که روزگاری صحنه اکتشافات عقلی و روحی بود به يک ميدان
کسب و کار تبديل شد و ماشينش مرتّباً در کار بود تا رساله پايان تحصيل و تشکيل سمپوزيمها و
کنفرانسهائی را توليد نمايد و بورسهای تحصيلی تدارک بيند.
تأثير مادّيّت چه به عنوان جهانبينی و چه به صورت ميل و خواهشی ساده اينست که سائقه
روحانی را که از امتيازات نفس ناطقه است از انگيزه انسانی و حتّی علائق او میزدايد. چنان که
حضرت عبدالبهاء فرموده "در طينت انسانيّه محبّت ذاتيّه خود مخمّر و ممکن نيست بدون
اميدواری اجر جزيل و ثواب جميل از فوائد موقّته جسمانيّه خود بگذرد."٨٢ چون ايمان به
معنوی بودن ماهيّت حقيقت و ارضاء خاطری که میبخشد در ميان نباشد عجبی نيست اگر
میبينيم در کانون بحرانی که در تمدّن کنونی مشاهده میشود نوعی آئين فردپرستی پديد آمده
است که حدّ و مرزی نمیشناسد و کسب مال و خواسته و مقام را از ارزشهای مهمّ فرهنگی
میشمارد که نتيجهاش از هم پاشيدگی اجتماع گشته و آن را به مرحله جديدی در مسير تحليل
و انهدام جامعه که به تأکيد در آثار حضرت وليّ امراللّه تصريح شده انداخته است.
تار و پود بافت اخلاق جامعه که سبب هدايت و انضباط حيات فردی در هر سيستم اجتماعی
است يکی پس از ديگری از هم گسيخته میشود و اگر به اين گسستگیها نظاره کنيم و تن به
قبولش دهيم در مسيری مخالف با واقعيّت قدم برداشتهايم. اگر رهبران خرد و انديشه در
سنجشهای خود به دقّت شواهد موجود را در نظر گرفته موشکافی مینمودند پی میبردند که
همين مسأله است که علّت و ريشه مشکلات به ظاهر غيرمرتبط کنونی است يعنی مسائلی از قبيل
آلودگی فضای زيست، هرج و مرج اقتصادی، خشونت نژادی، انتشار بیعلاقگی و بیاعتنائی،
ازدياد وسيع جنايات، و امراض مسری که جامعهها را مبتلا میکند. برای حلّ اين مشکلات فقط
ص ٧٨
استفاده از تخصّصهای حقوقی، جامعهشناسی و صنعتی با وجود اهمّيّتی که دارند کافی نيست و
نمیتوان قبول کرد که بدون حصول تغيير و تحوّل اساسی در وجدان اخلاقی و رفتار انسان علاج
قطعی برای رفع مشکلات مذکور هرگز به دست آيد.
***
حال بايد در مقام مقايسه برآئيم که در طيّ همان سالها عالم بهائی به چه نتائجی نائل آمده
است تا در آن فضای ظلمانی، روشنی بيشتری در افق تاريکش مشاهده نمائيم. در اين مقال ناچار
بايد از اهمّيّت فوق العاده اقداماتی که سبب تشکيل بيت العدل اعظم شد سخن بگوئيم. عالم
انسانی طيّ شش هزار سال انواع و اقسام روشهای تصميمگيری دستهجمعی را امتحان کرده
است. چون از ديدگاه قرن بيستم بنگريم تاريخ سياسی بشر مناظر متغيّری را عرضه میکند و نشان
میدهد که نبوغ بشری هر آنچه را که ممکن بوده به مرحله اجراء درآورده است. نظامهائی که بر
اصولی مختلف استوار بود به وجود آمد از قبيل حکومت دينی، حکومت سلطنتی، حکومت
اشرافی، حکومت ثروتمندان (متنفّذين)، حکومت جمهوری، دموکراسی و بالاخره
آشوبطلبی نسبی. بعضی هم انواع حکومتهای مذکور را به هم آميخته و سعی کردهاند که
اصول مطلوب هر يک را برگزينند و از آنها نظام خاصّی بسازند. هرچند غالب انواع حکومت به
نحوی مورد سوء استفاده قرار گرفت امّا اکثريّت عظيمی از آنها بدون شکّ به درجات مختلف
در تحقّق آرزوهای افرادی که اين حکومات مدّعی بودند پاسدار منافعشان میباشند کمک کردند.
در اين مسير طولانی تکاملی به تدريج که جماعاتی بيشتر و متنوّعتر تحت تسلّط يکی از
سيستمهای حکومتی درمیآمدند بارها در دماغ قيصرها و ناپلئونها وسوسه تشکيل يک
امپراطوری جهانی پخته شد و آنان را به جهانگشائی برانگيخت و نتيجه شکست فاجعهانگيزشان
که خوانندگان تاريخ را هم مسحور و هم منزجر میسازد ثابت میکند که تحقّق چنين
بلندپروازیهائی هرگز در حيطه قدرت بشر نيست و انسان هرچند منابع وسيعی در اختيار داشته و
يا به نبوغ فرهنگ مخصوصی مطمئنّ باشد باز از عهده آن کار برنمیآيد.
مع هذا به کمال وضوح پيدا است که مرحله بعدی تکامل تمدّن بشری تحقّق اتّحاد عالم
انسانی تحت يک نظام حکومتی است که قادر است استعدادها و نيروهای نهفته در ذات بشر را
شکفته سازد و آنها را در برنامههائی که فايده عامّ داشته باشد به کار اندازد. اتّحاد صوری کره
زمين و شکفتن آرزو و آمال جهانيان بالاخره اکنون شرائطی را به وجود آورده که وحدت عالم
انسانی را ممکن الحصول ساخته امّا به صورتی که به کلّی با خواب و خيال امپراطوران گذشته
ص ٧٩
متفاوت است. در مسير اين کوششها بوده است که دولتهای جهان در تشکيل سازمان ملل با
تمام فوايد و نيز متأسّفانه با تمام نقائصی که دارد با هم اتّفاق کرده اساسش را پی نهادند.
به يقين در آينده زمانی بيايد که شاهد تغييرات بزرگ ديگری باشد، تغييراتی که جهانيان را بر
قبول اصل حکومت جهانی مجبور خواهد ساخت امّا فعلاً نه چنين اختياری به سازمان ملل متّحد
داده شده و نه رهبران سياسی جهان در باره چنين تغيير بنيادی در بازسازی اداره امور کره ارض
میانديشند. امّا حضرت بهاءاللّه به وضوحی تمام تشکيل حکومت جهانی را وعده دادهاند و در
عين حال فرمودهاند که با کمال تأسّف مصائب و يأس و حرمان بيشتری برای بشر لازم است تا او
را مجبور سازد که به چنين جهش بلندی پردازد. تشکيل حکومت جهانی مستلزم آنست که
حکومتهای ملّی و ساير مراکز قدرت بدون شرط و قاطعانه به تصميمات بين المللی تسليم
گردند و اختيار تامّی را که کلمه "حکومت" متضمّن آن است به آن تفويض نمايند.
در برابر اين منظر است که اهل بهاء بايد بکوشند تا اهمّيّت پيروزی عظيمی را که امر بهائی در
سال ١٩٦٣ نصيبش شده و در سالهای اخير بر تحکيمش توفيق روزافزونی يافته به خوبی ادراک
نمايند. معنای آن پيروزی را نسل حاضر و شايد چندين نسل آينده بهائی درنخواهند يافت. آنچه
امروز بر هر فرد بهائی واجب است اينست که حتّی المقدور از هيچ کوششی برای خدمت به
تحقّق تدريجی آن هدف بزرگ باز نايستد.
جريان تشکيل بيت العدل اعظم به احتمال زياد اوّلين انتخاب دموکراتيک جهانی در تاريخ
انسانی است و تحقّق آن مرهون اجرای موفّقيّتآميز سه مرحله اوّليّه در نقشه تبليغی حضرت
عبدالبهاء تحت رهبری حضرت شوقی افندی میباشد. از سال ١٩٦٣ تا به حال در هر پنج سال
انتخابات بيت العدل اعظم همواره توسّط عدّه بيشتر و متنوّعتری از نمايندگان منتَخَب صورت
گرفته است و اکنون بيت العدل اعظم نماينده اراده نمونهای از جميع نوع بشر محسوب است. در
عالم چيزی نيست و نه چيزی در ذهن هيچ گروهی از مردم موجود است که با اين موفّقيّت برابری
تواند کرد.
چون ملاحظه نمائيم که در چه فضای روحانی انتخابات بهائی صورت میگيرد و چه انضباط
اصولی در جميع مراحلش حکمفرماست متحيّر میمانيم و پيش عظمتش فروتن میگرديم.
تشکيل اين هيأت حاکمه اعلای امر بهائی همراه با اينست که نهايت سعی را برای کسب رضای
الهی مبذول میداريم و متّحداً با عزمی راسخ مواظبت مینمائيم مبادا به علّت شرايط فرهنگی يا
با آمال شخصی بر طهارت و تقدّس اين اقدام جمعی خدشهای وارد آيد. بيش از اين امر چيزی
در قوّه انسان نيست. با انتخاب چنين هيأتی از يک طرف نوع انسان آنچه در قوّه دارد بر طبق
اخلاص نهاده و به کار برده است و از طرف ديگر پروردگار مهربان خدمت خالصانه مؤمنانش را
قبول فرموده به هيأتی که چنين تکوين گشته طبق وعود نازله در کتاب مستطاب اقدس و الواح
ص ٨٠
وصايای حضرت عبدالبهاء قوائی عظيم اعطاء فرموده است. پس عجبی نبايد داشت که حضرت
عبدالبهاء تشکيل بيت العدل اعظم را که به موقع تاريخی خود در سال ١٩٦٣ مقارن با صدمين
سال اظهار امر حضرت بهاءاللّه تأسيس شد با تحقّق وعده دانيال منطبق ساخته که گفته بود: "خوشا
به حال کسی که به يک هزار و سيصد و سی و پنج روز برسد." عبارت حضرت عبدالبهاء چنين
است: "هذه سنة شمسيّة ليست بقمريّة لانّ بذلک التّاريخ ينقضی قرن من طلوع شمس الحقيقة و
تعاليم اللّه تتمکّن فی الارض حقّ التّمکّن و تملأ الانوار مشارق الارض و مغاربها، يومئذ يفرح
المؤمنون."٨٣
حضرت عبدالبهاء دو مؤسّسه را به عنوان جانشين خود معيّن فرموده و با تشکيل بيت العدل
اعظم دوّمين مؤسّسه جانشين مرکز ميثاق که ضامن اصالت امر الهی است به وجود آمد. آثار کثير
حضرت وليّ امراللّه و الگوئی که حضرتش از حيات اداری بهائی خلق فرموده که کاملاً در ضمير
بهائيان نقش بسته بود ضامن آن بود که بهائيان جهان در مقصد از ظهور الهی در اين عصر متّفق
باشند. حال با تشکيل بيت العدل اعظم عالم بهائی مرجعی را دارا شد که مطابق اراده حضرت
بهاءاللّه دارای اختيار نهائی در تصميمگيری در باره اجراء وظائف نظم اداری بهائی است و چنان
که در الواح وصايا مصرّح است به هر دو مؤسّسه ولايت امراللّه و بيت العدل اعظم وعده هدايت
محتومه الهيّه اعطاء شده است: "فرع مقدّس و وليّ امراللّه و بيت عدل عمومی که به انتخاب عموم
تأسيس و تشکيل شود در تحت حفظ و صيانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از
حضرت اعلی روحی لهما الفداست. آنچه قرار دهند من عند اللّه است."٨٤
حضرت وليّ امراللّه در توضيح ارتباط بين اين دو مرکز قدرت و اختيار بيان فرمود که اين دو
مکمّل يکديگرند و در بعضی از امور مشترکند و در بعضی ديگر از امور هر يک از آن دو مؤسّسه
وظائف مخصوص خويش را به عهده دارد. با وجود اين حضرت وليّ امراللّه به تأکيد تمام چنين فرمود:
هر يک از اهل بهاء بايد بداند که مؤسّسه ولايت امراللّه به هيچ وجه اختياراتی را که حضرت
بهاءاللّه در کتاب اقدس و حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا به بيت العدل اعظم تفويض
فرمودهاند سلب نمینمايد و به هيچ منوال با مندرجات الواح وصايا و الواح حضرت بهاءاللّه
تضادّی را به وجود نمیآورد و هرگز دستورات منزله مبارکهاش را باطل نمیسازد.٨٥
با در نظر گرفتن خلق بینظير مؤسّسه حضرت بهاءاللّه که اينک تحقّق يافته میتوان تصوّر
نمود که امر بهائی چه سهم بزرگی را در اتّحاد جهانيان و ايجاد جامعهای جهانی ايفاء میکند. البتّه
مسؤوليّت فوری تأسيس حکومت جهانی بر دوش کشورهای جهان است و آنچه از جامعه بهائی
در اين مرحله تکامل سياسی و اجتماعی بشر خواستهاند اينست که حتّی المقدور شرائطی را
ص ٨١
بيافريند که سبب تسهيل و تشويق چنان مشروع صعب و عظيمی گردد. همچنان که حضرت
بهاءاللّه پادشاهان زمان را اطمينان بخشيد که "لا نريد ان نتصرّف فی ممالککم"،٨٦ جامعه بهائی
نيز به همان نحو هيچ مقصد پنهان سياسی ندارد و از هر نوع حزببازی و امور سياسی تفرقهانگيز
احتراز میجويد و در سراسر جهان بهائيان در امور عمومی مطيع حکومت و سلطه فرمانروايان
مدنی هستند و اگر در باره وضع موجود خود و حاجت اعضاء جامعهشان شکايت يا نگرانی
داشته باشند از طريق مجاری قانونی به مراجع کشورشان رجوع میکنند.
قدرتی را که امر الهی در نفوذ و تأثير بر مسير تاريخ اعمال میکند تنها در قوّه روحانی پيام
آسمانيش نيست بلکه نيز در الگوئی است که عرضه داشته است. به فرموده حضرت بهاءاللّه: "نور
اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد."٨٧ وحدت عالم انسانی که در هيکل امر بهائی درآمده است
طبق بيان حضرت وليّ امراللّه "منبعث از اظهار احساساتی ناسنجيده و بيان اميدی مبهم و نارسا
نيست"٨٨ بلکه اتّحاد سازمانی (ارگانيک) و اصلی جمع بهائيان و تشکيلات اداريش که وسيله آن
اتّحادند بنا به فرموده حضرت وليّ امراللّه "حاکی از قوّه جامعهآفرينی است که در کينونت امر
بهائی نهفته است."٨٩ هر چه امر بهائی توسعه يابد و استعدادات مکنونه نظم اداريش پديدارتر
گردد بيشتر توجّه هوشمندان جهان را به خود جلب میکند و به صاحبان افکار مترقّی اطمينان
میبخشد که آنچه بر صفحه آمالشان منقوش است عملی و شدنی است. حضرت وليّ امراللّه
چنين فرمود:
چه نيکو است که رهبران اديان و مروّجان فرضيّههای سياسی و رؤسای جوامع انسانی که
حال با حيرت و دهشت شاهد ورشکستگی آراء و تجزّی ساختههای خويشند چشم بر ظهور
حضرت بهاءاللّه گشايند و به نظم جهانآرائی که در تعاليمش مندرج است بينديشند و دريابند
که چگونه متدرّجاً رشد میکند و از ميان هرج و مرج و آشوب تمدّن کنونی سر به بالا میکشد.٩٠
چنين تحقيقی انظار را متوجّه نيروئی میکند که اتّحاد بهائيان را امکان بخشيده و آن را
مستحکم و پايدار ساخته است. حضرت بهاءاللّه میفرمايد: "سراج عباد داد است... و مقصود از
آن ظهور اتّحاد است بين عباد. در اين کلمه عليا بحر حکمت الهی موّاج..."٩١ حضرت بهاءاللّه
خود مؤسّسات حاکم بر نظم جهانی در سطح محلّی و ملّی و بين المللی را بيت العدل نام نهاد و اين
نام حاکی از آن است که اصل عدل در تعاليم اين ظهور و حيات امر بهائی مرکزيّت دارد و چون
جامعه بهائی به طوری روزافزون به عنوان شرکتکنندهای آشنا در حيات جامعه شناخته
میگردد، تجربهاش بيش از پيش شاهد دلگرمکنندهای به دست خواهد داد از اينکه چگونه اصل
حياتی عدل آلام بیشمار جهان را که در نظر نهائی معلول عدم وحدت است علاج میکند.
ص ٨٢
حضرت بهاءاللّه میفرمايد: "به يقين مبين بدان اين ظلمهای وارده عظيمه تدارک عدل اعظم
الهی مینمايد."٩٢ پيداست که آن مرحله نهائی تکامل جامعه انسانی در جهانی خواهد بود که با
جهانی که امروز میشناسيم بسيار تفاوت دارد.
ص ٨٣
فصل نهم
پيروزی جهاد روحانی ده ساله و تأسيس بيت العدل اعظم پيشرفت و تقدّم امراللّه را نيرو و توانی
جديد بخشيد. در اين زمان پيشرفت امر الهی که در جميع شؤون حيات بهائی مؤثّر بود صورتی
پذيرفت که نتائج و آثارش در طول زمان ظاهر میگردد چنان که کافی است به مجموع وقايعی که
از سال ١٩٦٣ تا زمان حاضر حادث گشته ناظر گرديم. در سی و هفت سال پراهمّيّتی که از تأسيس
بيت العدل اعظم گذشته است اقدامات بهائيان از دو راه به سرعت به موازات يکديگر پيش
میرفت، يکی توسعه و تحکيم امراللّه در داخل جامعه بهائی و ديگری نفوذ شگرفش در حيات
جامعه انسانی. و هر چه تنوّع اقدامات بهائی افزايش میيافت در يکی از آن دو راه اصلی ترقّی
مؤثّر میافتاد.
بيت العدل اعظم در اوائل تشکيلش تصميمی را اتّخاذ نمود که هم در تبليغ و هم در امور
اداری امر بهائی تأثيری شديد داشت. علم به اينکه جانشينی برای حضرت شوقی افندی موجود
نيست معلوم داشت که ديگر انتصاب و برگزيدن ايادی امراللّه امکان ندارد. حال آنکه اهمّيّت
وظائف ايادی در پيشرفت امراللّه به نحوی فراموشنشدنی در عرض شش سال پر تشويش و
اضطراب بين سالهای ١٩٥٧ تا ١٩٦٣ از پيش به اثبات رسيده بود. از اين رو بيت العدل اعظم که
اختيار داشت اگر حوائج امراللّه اقتضاء نمايد مؤسّسات جديدی را به وجود آورد٩٣ در ماه جون
سال ١٩٦٨ تصميم گرفت که هيأتی را به نام مشاورين قارّهای ايجاد نمايد. اين مؤسّسه جديد که
موظّف بود وظائف ايادی امراللّه را در محافظه و ترويج امراللّه به آينده منتقل نمايد مسؤول
هدايت امور معاونين شد و در تحمّل مسؤوليّت در سبيل تقدّم امراللّه با محافل ملّيّه شريک
و سهيم گرديد. پيروزیهائی که در سال ١٩٧٣ در پايان نقشه نه ساله حاصل آمده علاوه بر آنکه فی
حدّ ذاته بسيار بزرگ و عظيم بود نشان داد که اين تشکيلات جديد اداری به چه آسانی به ايفای
وظائف خويش مشغول شد و نيز تا چه درجه نزد افراد و محافل روحانيّه مقبول افتاد. همان دوره
ص ٨٤
شاهد تحوّل بزرگ ديگری در تنظيم اداری امراللّه بود يعنی دارالتّبليغ بين المللی نيز به وجود آمد
که وظيفهاش انتقال بعضی از مسؤوليّتهای مختصّ به ايادی امراللّه مقيم ارض اقدس به آينده بود
و چون اين مؤسّسه تشکيل شد مسؤول هماهنگ ساختن و تنظيم وظائف هيأتهای مشاورين در
اطراف جهان شد.
حضرت وليّ امراللّه در پيشبينی مسيری که رشد و نموّ امر الهی خواهد پيمود چنين مرقوم
فرمود: در مراحل آينده عصر تکوين بيت العدل اعظم اقدامات مهمّ جهانی ديگری را آغاز
خواهد کرد که نماينده وحدت و باعث هماهنگی و توحيد مساعی محافل ملّی خواهد بود.٩٤
چنين اقدامات مهمّ جهانی در قالب نقشه نه ساله در سال ١٩٦٤، نقشه پنج ساله در ١٩٧٤، نقشه
هفت ساله در ١٩٧٩، نقشه شش ساله در ١٩٨٦، نقشه سه ساله در ١٩٩٣، نقشه چهار ساله در
١٩٩٦ و نقشه دوازده ماهه که مصادف با پايان قرن بيستم بود نمايان گرديد. در هر يک از اين
نقشههای متوالی تأکيد بر اموری شد که آنها را از يکديگر مشخّص میساخت و اين امور و
مسائل فهرست وار رشد امر الهی را طيّ آن سالها معيّن و فرصتهای جديد ناشی از آن رشد و
نموّ را نمايان میسازد. مهمّتر از تفاوتهائی که آن نقشهها با يکديگر داشتند آن بود که اهداف
هر يک از آن نقشهها تمديد و توسعه همان مجهوداتی بود که حضرت شوقی افندی بر اساس
اشارات و اوامر بنيانگذاران امراللّه به جريان انداخته بودند از قبيل پرورش محافل روحانی،
ترجمه و طبع و انتشار آثار، تشويق شرکت عمومی ياران در خدمات، توجّه به غنای روحانی،
حيات بهائی، شرکت جامعه بهائی در حيات اجتماعی بشری، تحکيم مبانی خانوادگی بهائی،
تعليم و تربيت اطفال و جوانان. تعقيب اين مقاصد همچنان ادامه خواهد يافت و باب امکانات
ديگری بر جامعه بهائی باز خواهد شد. هر يک از آن مقاصد سرچشمهاش در قوّه خلّاقه ظهور
الهی است که به هر يک از اقدامات و مجهودات جامعه بهائی نيروی وحدتانگيزی میبخشد و
راز موفّقيّت نهائی آنها و نيز ضمانتش هم در همين است.
بيست سال اوّل اين دوره يکی از پربارترين ادواری بود که جامعه بهائی به خود ديده زيرا در
مدّت کوتاهی تعداد محافل روحانی محلّی چند برابر شد و تنوّع قومی و فرهنگی بهائيان چنان
بالا گرفت که بيش از پيش صفت مميّزه حيات بهائی گرديد. هرچند که خرابی و منازعاتی که در
جامعه انسانی واقع میگرديد مشکلاتی برای تشکيلات بهائی فراهم میکرد امّا در عين حال
سبب جلب توجّه بيشتری به پيام بهائی میشد. در آغاز کار جامعه بهائی با مشکلات تبليغ
تودههای مردم آشنا شد و در سال ١٩٦٧ از احبّاء خواسته شد که به "تبليغ در سطح جهانی" و در
ميان جميع طبقات جامعه قيام کنند و با شدّت و استقامت پيام جانبخش ظهور حضرت موعود را
اعلان نمايند.
چون بهائيان از شهرها منظّماً برای تبليغ مردمانی که در دهکدهها و قصبات ساکنند قيام
ص ٨٥
نمودند چنان استعدادی را در قبول حضرت بهاءاللّه در ميان آنان يافتند که هرگز تصوّرش را
نمیکردند. اگرچه نوع اقبال اين نفوس با اقبال نفوس ديگری که مبلّغانشان به آن عادت داشتند
متفاوت بود امّا جميع آن نورسيدگان با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفتند. دهها هزار بهائی
جديد از افريقا و آسيا و امريکای لاتين که در بسياری موارد اکثريّت مردم يک دهکده را تشکيل
میدادند به امر بهائی پيوستند. سالهای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ دوره شورانگيزی برای جامعه بهائی بود
زيرا تا آن زمان از ايران که بگذريم در نقاط ديگر سرعت پيشرفت امراللّه بسيار کند و محدود بود.
بهائيان اقيانوسيّه اين افتخار را يافتند که اوّلين فرمانروای يک کشور يعنی حضرت ماليهتوآ
تانومافيلی دوم (Malietoa Tanumafili II) پادشاه ساموآ از آن ناحيه به امر حضرت بهاءاللّه
اقبال نمود که فقط آينده میتواند اهمّيّت اين امر را چنان که بايد توصيف نمايد.
از آغاز پيدايش امر بهائی تا به حال علّت العلل ترقّيات جامعه همان عزم جزم و همّت والای
افراد بهائی بوده است. در دوره حضرت وليّ امراللّه بهائيان تيزبين در کشورهائی از قبيل اوگاندا
و بوليويا و اندونزی اقداماتی برای جلب و جذب بوميان کرده بودند. طيّ دوره نقشه نه ساله تعداد
بيشتری از اين قبيل مبلّغين مخصوصاً در هندوستان و چندين کشور افريقائی و اکثر مناطق
امريکای لاتين و جزائر اقيانوسيّه و آلاسکا و در ميان بوميان کانادا و جماعات سياهپوست
روستائی جنوب امريکا به کار پرداختند و مهاجرت بهائيان به کشورهای مختلف به اين امر قوّت
بخشيد و سبب شد که تعدادی مبلّغ از ميان خود بوميان پيدا شوند.
به زودی معلوم شد که اقدامات شخصی هرچند دليرانه و پرحرارت باشد به تنهائی قادر
نخواهد بود که از فرصتهای مغتنمی که پيش آمده بود به نحو شايان استفاده نمايد. در نتيجه
جامعههای بهائی به يک سلسله از نقشههای مشترک تبليغ و اعلان امراللّه رهنمون گرديدند که
يادآور ايّام قهرمانان عصر رسولی بود. دستههای پرشور مبلّغين دريافتند که حال امکان دارد که
پيام حضرت بهاءاللّه را نه تنها به تک تک طالبين بلکه به افراد يک گروه حتّی به يک جامعه ابلاغ
نمايند و از اين راه دهها هزار به صدها هزار افزايش يافت و اين رشد آئين بهائی معنايش آن بود
که مقام محافل روحانی را بالا برد زيرا تا آن وقت اعضاء محافل روحانی بيشتر کارشان اين بود که
چون فردی که در فرهنگ شکّ و ترديد يا تعصّبات مذهبی پرورش يافته بود اظهار ايمان میکرد
عضويّتش را تصديق و معلوماتش را تزييد کنند و اينک بنا بود که به جای فرد برای گروهی از
مردم که بيداری دينی جزئی از زندگی روزانهشان بود معنای ايمان را توضيح و توجيه نمايند.
در اين سير شگفتانگيز ترقّی هيچ گروه به اندازه جوانان بهائی مدد ننمودند. چنان که در
سراسر تاريخ صد و پنجاه ساله بهائی نيز ملاحظه میشود در اين سالهای پراهمّيّت نيز
معاضدت جوانان مکرّر در مکرّر به خاطر ما میآورد که قهرمانان و جانبازانی که در نيمه قرن
نوزدهم امر الهی را در مسير مقدّر انداختند قسمت اعظمشان از جوانان بودند. حضرت اعلی
ص ٨٦
وقتی اظهار امر فرمودند بيست و پنج ساله بودند و انيس که به افتخار جاودانی فدا با مولای خود
نائل شد نيز جوانی بيش نبود. قدّوس در بيست و دو سالگی مظهر ظهور را لبّيک گفت. زينب که
سنّش را کسی ذکر نکرده نيز در عنفوان جوانی بود. شيخ علی که مورد عنايت جناب قدّوس و
باب الباب بود در بيست سالگی به مقام شهادت رسيد و محمّد باقر نقش که به ايثار جان موفّق شد
فقط چهارده سال داشت و حضرت طاهره در سنين بيست سالگی به ايمان به امر حضرت باب
توفيق يافت.
جوانان بهائی بر اثر اقدام جانبازان بلندمقام قيام نمودند و در سالهای بعد برای اعلان پيام
حضرت بهاءاللّه در سراسر پنج قارّه و جزائر پراکنده عالم منتشر گشتند. بدين ترتيب چون
فرهنگ بين المللی جوانان در اواخر دهه ١٩٦٠ و ١٩٧٠ رو به نموّ گذاشت آنان که در موسيقی و
نمايش و هنر استعداد داشتند با اقدامات خود اين بيان حضرت شوقی افندی را به عمل ثابت
نمودند که فرمود: "در زمانی امر الهی چون آتش به همه جا سرايت خواهد کرد که روح و جوهر
تعاليمش بر صحنه نمايش يا در هنرهای متنوّع يا در ادبيّات به عالميان عرضه گردد."٩٥ شوق و
شور جوانان سبب شد که جامعههای بهائی با شجاعت بيشتری از فحوای انقلاب اجتماعی که در
تعاليم حضرت بهاءاللّه مکنون است باخبر گردند و آنها را در عمل تجربه نمايند.
قبول ناگهانی امر بهائی از طرف عدّه بیشماری از عامّه مردم مشکلات بزرگی را نيز به همراه
آورد و فوراً لازم بود که منابع و مقدورات جامعههائی که در اين تبليغ عمومی پيشقدم بودند
متوجّه نياز فوری اين نورسيدگان گردد و برای افزايش معلومات انبوه مؤمنين جديد و تقويت
جوامع و محافل جديد به مصرف برسد. علاوه بر آن مشکلات فرهنگی نظير مسائلی که اوّلين
بهائيان ايرانی مهاجر در بلاد غرب با آنها مواجه شدند اکنون در سراسر جهان پيش آمده بود.
اصول الهيّات و نظامات تشکيلاتی که مهاجرين و مبلّغين بدان علاقه داشتند به ندرت مورد توجّه
مصدّقين جديد که سابقه اجتماعی و فرهنگی ديگری داشتند واقع میشد. غالباً اختلاف نظرها
حتّی در مسائل ابتدائی از قبيل وقتشناسی يا سنن اجتماعی پيش پا افتاده فاصلهای را بينشان
ايجاد کرده بود که مراوده و تفاهم را بسيار مشکل میساخت.
در ابتدا اين مشکلات سبب شد که در افراد و مؤسّسات امری شوقی ايجاد شود که راههای
تازهای برای فهم اوضاع و احوال جامعه بجويند و در آثار مقدّس بهائی ادراک جديدی بيابند.
همه به جدّ کوشيدند اين هدايت مرکز جهانی را به کار بندند که توسعه و تحکيم امراللّه دو جريان
جداناشدنی است که بايد با هم به پيش روند. در نقاطی که آرزوی احبّاء در ترقّی جامعه فوراً
برنيامد در بسياری موارد قدری يأس و نااميدی به جايش نشست. در بسياری از کشورها ميزان
تسجيل مصدّقين که در بدايت کار بسيار زياد بود به نحو محسوسی کاهش يافت و برخی از جوامع
و تشکيلات بهائی را به وسوسه انداخت که از اين شيوه تبليغ دست بردارند و دوباره به
ص ٨٧
فعّاليّتهای آشنای قديم پردازند. کسانی را تبليغ کنند که به آسانی در دسترس ايشان باشند.
نتيجه عمدهای که از اين وقفه در توسعه امراللّه حاصل شد آن بود که جامعههای بهائی را
هشيار کرد که انتظارات بسياری که در سالهای اوّليّه داشتهاند غيرواقعی بوده است. اگرچه
موفّقيّتهای اوّليّه در فعّاليّتهای تبليغی تشويقکننده بود امّا معلوم شد که آنها به خودی خود
قادر نبودند حيات جامعه بهائی را به نوعی بنا کنند که نيازهای افراد جديد بهائی را برآورد و قائم
بالذّات باشد. مهاجرين و مؤمنان جديد هر دو با مسائلی رو به رو گشتند که تجارب بهائيان مغرب
زمين و حتّی ايران جوابگوی آن نبود. مسائلی که پيش آمد از اين قبيل بود: در مناطقی که گروه
بسياری از مؤمنين جديد يکروزه بهائی شدهاند و ايمانشان فقط بر اثر شناخت روحانی امر الهی
بوده چگونه میتوان محفل روحانی محلّی تشکيل داد و وقتی محفل تأسيس شد چگونه بايد به
کار پردازد؟ يا در جامعهای که از فجر تاريخ مردان بر همه چيز مسلّط بودهاند چگونه میتوان به
زنان قدرت مساوی اعطاء کرد؟ يا در نقاطی که فقر و بيسوادی غلبه دارد چگونه میتوان به تعليم
و تربيت منظّم کودکان پرداخت؟ يا در ترويج و تثبيت اخلاق بهائی رجحان بر کدام تعاليم بايد
داد و چگونه اين مقاصد را میتوان در پرتو سنّتهای محلّی به مرحله عمل درآورد؟ چگونه
میتوان يک حيات پرشور و زنده در جامعه بهائی ايجاد کرد که محرّک رشد روحانی افرادش
گردد؟ برای طبع و انتشار آثار بهائی با در نظر گرفتن اينکه ناگهان در نقاطی عدّه زيادی تازه بهائی
به زبانهائی تکلّم میکنند که تا به حال ترجمه آثار بهائی به آن زبانها وجود نداشته، در اين
موارد چه ترتيب و اولويّتی را میتوان مراعات کرد؟ يا چگونه میتوان اصالت ضيافت نوزده
روزه را حفظ کرد و در عين حال راه نفوذ غنابخش فرهنگهای متنوّع را به اين فعّاليّت و اقدام
گشود؟ يا در جميع مراتب مورد نگرانی چگونه میتوان منابعی از نظر انسانی و مادّی يافت و آنها
را هماهنگ ساخت؟
وجود چنان مسائل فوری و ضروری عالم بهائی را به مسير آموزش انداخت و در عمل به
اثبات رسيد که آموزش اهمّيّتش کمتر از اهمّيّت تبليغ و توسعه امراللّه نيست. با اطمينان میتوان
گفت که در اين سالها عملاً هيچ نوع فعّاليّت تبليغی، هيچ ترکيبی از توسعه و تحکيم و اعلان
امراللّه، و هيچ کوششی در مسير توافق فرهنگی نبود که در نقطهای از نقاط عالم بهائی با شدّت و
حرارت دنبال نشود. حاصل جمع تمام اين مجهودات و تجارب آن شد که بخش عظيمی از
جامعه بهائی عميقاً آموخت که تبليغ جمهور ناس چه مسائلی را در بر میگيرد و اين درسی بود
که از راهی ديگر ميسّر نمیشد. کوشش در اين مسير بالذّات عمدتاً حول مجهوداتی محلّی
و ناحيهای متمرکز بود و ناظر به کيفيّت بود نه کمّيّت و تکميل تدريجی میخواست نه گسترش
وسيع. و اگر کوششهای آن سالها در کار تقويت و تحکيم آن قدر مشکل و پرزحمت و گاه
بینتيجه نبود هرگز امروز تدابير منظّم کردن (سيستماتيک) تبليغ دستهجمعی به اين اندازه که
ص ٨٨
هست پيشرفت نمیکرد.
در اين زمان پيام بهائی از اينکه فقط در گروههای کوچک نفوذ نمايد تجاوز کرد و به جامعهها
سرايت نمود. نتيجه اين امر آن شد که پس از گذشت دهها سال امر بهائی دوباره در وضعی افتاد
که در آن، تبليغ و تحکيم را با رفاه اجتماعی و ترقّی اقتصادی با پيوندی ناگسستنی همعنان يابد و
اين خود يکی از خصوصيّات و امتيازات امر بهائی در ايّام اوّليّهاش به شمار میرفت. در سالهای
اوّليّه قرن به هدايت حضرت عبدالبهاء و وليّ امراللّه بهائيان ايران که از داشتن حقوق مساوی با
ديگر مردم کشور محروم بودند قيامی دليرانه نمودند و حيات جامعه خويش را به نوعی کامل و
جامع الاطراف بنا کردند که برای گروههای بالنّسبه پراکنده بهائيان امريکای شمالی و اروپای
غربی نه ضروری و نه ممکن الحصول بود. در ايران ترقّی روحانی و اخلاقی، فعّاليّتهای تبليغی،
ايجاد مدارس و درمانگاهها و تشکيل مؤسّسات اداری و تدابير لازم که هدفش خودکفائی و رفاه
جامعه بود همه از اوائل پيدايش امر الهی از خصوصيّات مميّزه سير اصيل و متّحد رشد و ترقّی به
شمار میرفت و حال در افريقا و امريکای لاتين و قسمتهائی از آسيا همان فرصت و همان مهمّ
دوباره پيدا شد.
اگرچه از چندی قبل مخصوصاً در امريکای لاتين و آسيا فعّاليّتهای اقتصادی و رفاه
اجتماعی موجود بود و جريان داشت امّا همه برنامههائی جدا و به ابتکار گروهی از بهائيان تحت
هدايت تعدادی از محافل روحانی ملّی بود که به هيچ نقشه کلّی ارتباط نداشت. در اکتبر سال
١٩٨٣ از جوامع بهائی تمام جهان خواسته شد که مجهودات در برنامههای رفاه اجتماعی را در
ضمن برنامههای عادی خود درآورند و در مرکز جهانی بهائی نيز دفتری برای پيشرفت اقتصادی
و رفاه اجتماعی تأسيس شد تا عهده دار هماهنگ نمودن آموزش و تدارک حوائج مادّی آن
برنامهها گردد.
دهه بعد شاهد تجربيّات وسيعی در ميدانی گرديد که در آن تشکيلات بهائی از آمادگی
ناچيزی برخوردار بودند. جامعههای بهائی در عين اينکه میکوشيدند از تجربههای بسياری از
سازمانهای مشابه رفاه اقتصادی در سراسر جهان استفاده نمايند، مواجه به اين نکته شدند که بايد
در بسياری از موارد از قبيل تعليم و تربيت و بهداشت و سوادآموزی و کشاورزی و تکنولوژيِ
مخابرات يافتههای خود را با درک خود از اصول تعاليم بهائی منطبق و مربوط سازند. در اين راه
طبيعی است که وسوسه شديدی پيدا شد که با توجّه به منابع عظيم مادّی که دولتها و بنيادهای
بزرگ به برنامههای پيشرفت اجتماعی و اقتصادی اختصاص داده بودند و اطمينانی که در
پيگيری اين اقدامات از خود نشان میدادند بهائيان نيز مساعی خود را با آن روشهای معمول
مطابق سازند و همان راه را در پيش گيرند. امّا چون کار آغاز گرديد تشکيلات بهائی به زودی
توجّه خود را معطوف به اين کردند که روشهای جهان غيربهائی را به نحوی به کار برند که با
ص ٨٩
نظر آئين بهائی در باره نيرو و استعدادهای انسانی مطابقت داشته باشد.
در هيچ کجا نتائج بزرگ استراتژی نقشهها و برنامههای متوالی به اندازه هندوستان نمايان
نيست. جامعه بهائی هندوستان امروز اهمّيّت عظيمی در امر بهائی يافته است و بيش از يک
ميليون بهائی دارد و خدماتش پهنای شبه قارّهای را فرامیگيرد که ساکنانش از حيث فرهنگ و
زبان و قوميّت و عقايد دينی تنوّعی بسيار دارند. از جهاتی بسيار تجربه جامعه بهائی هندوستان
نمودار تلاشها و آزمايشها و فتورها و پيروزیهائی است که جهان بهائی در سراسر آن سی
سال خطير با آن مقابل بوده است. افزايش شگرف و ناگهانی اقبالکنندگان مسائل بزرگی را نيز به
همراه آورد. آن مسائل اگرچه در ساير نقاط عالم نيز وجود داشت امّا در هندوستان شدّتش به
مراتب بيشتر بود. جامعه بهائی هندوستان راه درازی را پيموده و مشکلات دردناکی را پشت سر
نهاده تا به اهمّيّت امروز رسيده است. گاه به نظر میرسيد که منابع موجود و آن حوائج ناگهانی
تشکيلات بهائی را به نابودی میکشاند. امّا پيروزیهائی که به دست آمد نمايانگر آن است که
اقدامات جامعههای بهائی در مبارزه با مشکلاتی مشابه در ديگر قارّهها به نوبه خود مشمول
برکات و تأييدات الهيّه خواهد شد. در سال ١٩٨٥ نموّ امر بهائی در هندوستان به حدّی رسيد و
حوائج و فرصتهای نواحی متعدّد و متنوّعش به درجهای بالا رفت که مقابله با آنها از عهده
محفل روحانی ملّی آن سامان برنمیآمد. از اين رو در هر ناحيه شوراهای منطقهای بهائی به
وجود آمد که تشکيلات جديدی بود تا از تمرکز خدمات در يک نقطه جلوگيری شود و از زمان
تشکيلش تا به حال در بسياری از کشورهای جهان تأثيراتش مشهود گشته است.
در سال ١٩٨٦ توسعه و تحکيم امر بهائی در هندوستان به نحوی شايان به تاج مشرق الاذکار
زيبای آن کشور که در آن سال افتتاح گرديد مزيّن شد. هرچند همه کس با خوشبينی مترصّد
مشاهده اثرات اتمام بنای اين بنيان بر شناسائی عامّه مردم از امر بهائی بود امّا در عمل هزاران بار
بيش از انتظار نتيجه داد. امروز مشرق الاذکار هندوستان بيش از هر محلّ ديگری در اين شبه قارّه
بازديدکننده دارد و به طور متوسّط روزی بيش از ده هزار نفر از آن ديدن میکنند و وصفش يا
تصويرش در نشريّات و فيلمها و برنامههای تلويزيونی بارها ظاهر شده است. افزايش علاقه
مردم به آئينی که بتواند خود را در قالب چنين بنای زيبائی تجسّم بخشد ما را به ياد توصيفی
میاندازد که حضرت عبدالبهاء در باره مشرق الاذکار فرمود که "مبلّغ صامت" است.
ترقّيات جامعه بهائی هندوستان چه در داخل و چه در رابطهاش با جامعه بزرگتر خارج را
میتوان در ابتکاری مشاهده کرد که در نوامبر سال ٢٠٠٠ در زمينه پيشرفتهای اجتماعی و
اقتصادی به عمل پيوست. محفل ملّی هندوستان از حسن شهرتی که به حقّ در ميان حلقه مردم
مترقّی کشور پيدا کرده است استفاده نموده با همکاری جامعه بين المللی بهائی که مؤسّسه
مطالعات رفاه بين المللی را جديداً تأسيس کرده بود انجمنی در باره موضوع "دين و علم و رفاه"
ص ٩٠
بياراست. در اين کنفرانس بيش از يک صد سازمان از بزرگترين و پرنفوذترين سازمانهای رفاه
و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی کشور شرکت جستند و ماجرای آن به تفصيل در رسانههای
جمعی ملّی منعکس گرديد. چون معلوم شد که جامعه بهائی در ترويج ترقّی اجتماعی میتواند
چه سهم ممتازی داشته باشد مقرّر گرديد که در افريقا و امريکای لاتين و ديگر نقاطی که
جامعههای سازنده بهائی قادرند مصدر خدماتی گردند که موفّقيّتهای درخشانی کسب نمايد
کنفرانسهائی مشابه تشکيل شود.
قارّه آسيا در همان سنوات نيز شاهد بسط ناگهانی امر بهائی در کشور مالزيا شد و مالزيا چون
ماشين بسط و توسعه امر بهائی به کار افتاد و با سرعتی شگفتانگيز به اهدافش رسيد و به اعزام
مهاجرين و مبلّغين سيّار به کشورهای همسايه پرداخت. از علل پيشرفت جامعه مالزيا آن بود که
آئين بهائی بين مردم چينی و هندی تبار که جامعه بهائی مالزيا را تشکيل میدهند پيوندی معنوی
و روحانی ايجاد کرده بود. کسانی که از مالزيا ديدن کردهاند با تعجّب ديدهاند که چگونه جامعه
بهائی مالزيا با وجودی که دچار محدوديّتها و مشکلات بسياری هستند مظهر بيانات حضرت
وليّ امراللّه گرديدهاند که در آثار خويش از تشبيهات و استعارات نظامی در توصيف روح
اقدامات تبليغی بهائی استفاده میفرمودند.
نه رشد جهانگشای جامعه بهائی و نه مسير آموزشی که در پيش گرفته بود هرگز نمیتواند در
باره آن چند دهه از سالهای پرشور حقّ مطلب را اداء نمايد. وقتی تاريخ اين دوره نوشته شود
يکی از فصلهای مهمّش در باره پيروزیهائی است که نصيب جوامع بهائی مخصوصاً در افريقا
گرديد که دچار جنگ و ترور و مظالم سياسی و محروميّتهای شديد بودند و جميع اين
امتحانات را گذراندند و در ايمانشان خللی وارد نيامد و همچنان مصمّم بودند که کار ساختن
حيات جمعی بهائی را که در آن وقفه افتاده بود باز آغاز نمايند. در اتيوپی که وطن يکی از
قديمیترين و غنیترين سنّتهای فرهنگی است بهائيان موفّق شدند که حتّی در زير فشار
حکومت ديکتاتور و ستمگر، روحيّه افراد جامعه و انسجام تشکيلاتش را به خوبی حفظ نمايند.
در ساير نقاط افريقا میتوان گفت که در تاريخ معاصر کمتر جامعه بهائی موجود است که افرادش
چون بهائيان افريقائی آن قدر در دوزخ مصائب مبتلا باشند و با وجود اين به دين و ايمان خويش
وفادار مانند. در تاريخ امر بهائی کمتر شواهدی میتوان يافت که مانند داستانهای شجاعت و
صفای بهائيان ستمديده کشوری که نامش زئير بود گويا باشد. ياران آن سامان در ميان آتشی
سوزنده بودند ولی داستانها و حماسهای از خود آفريدند که الهامبخش نسلهای آينده خواهد
بود و در ايجاد فرهنگ جهانی بهائی سهمی بزرگ خواهد داشت. کشورهای ديگری از قبيل
اوگاندا و روآندا در اين مبارزه قهرمانی روحانی نيز داستانهای فراموشناشدنی آفريدهاند.
از جمله شواهد الهامبخش ديگری که نشان قدرت و استعداد ذاتی امر الهی در تجديد حيات
ص ٩١
انسانی است داستانهائی است که در اردوی پناهندگان کامبوج در مرز تايلند پديد آمد. با
کوشش قهرمانی تعداد انگشتشماری از مبلّغين بهائی محافل روحانی در ميان مردمی تشکيل
شد که اگرچه از قتل عامّ وحشتناک فوق طاقت انسان نجات يافته و عدّه بیشماری از خويشان و
عزيزان و نيز تمام دارائی خود را از دست داده بودند ولی هنوز در دل و جانشان آتش اشتياق
حقائق روحانی زبانه میکشيد. نظير آن موفّقيّت در ميان جامعه بهائی ليبريا نيز حاصل شد. بهائيان
در اين جامعه از خانه و کاشانه خود به بلاد همسايه ناچار کوچ کرده بودند و بسياری از اين ياران
جميع شؤون حيات بهائی خود را نيز با خود به ديار غربت آورده در آنجا محفل روحانی تشکيل
دادند و به تبليغ پرداختند و به تعليم و تربيت کودکان مشغول شدند و از وقت خود برای آموختن
حرفه و فنّ تازهای استفاده کردند و در موسيقی و رقص و نمايش نيروئی معنوی يافتند که تا زمان
بازگشت به ديار خود مشعل اميد را در دلشان فروزان میداشت.
همچنان که سير آموزش در روشهای تبليغ عامّه مردم ادامه میيافت هيأت جامعه بهائی نيز
دگرگون میشد. در سال ١٩٩٢ عالم بهائی دوّمين سال مقدّس خود را برگزار نمود که آن قرن
صعود حضرت بهاءاللّه و اعلان عهد و ميثاق بود. در آن سال ٢٧٠٠٠ بهائی از سراسر جهان در
مرکز جاويتس (Javits Convention Center) در شهر نيويورک و هزاران بهائی ديگر در نُه
کنفرانس فرعی در بخارست، بوينس آيرس، مسکو، نايروبی، دهلی نو، شهر پاناما، سنگاپور،
سيدنی و ساموآی غربی جمع شدند. اجتماع آن عدّه کثير از هر قوم و هر فرهنگ و هر کشور
گوياتر از هر سخنی شهادت بر موفّقيّت اقدامات تبليغی امر بهائی در سراسر جهان میداد. لحظه
بسيار مؤثّر آن دم بود که فرستنده تلويزيون از طريق ماهواره جمع بهائيان را در مسکو با اجتماع
حاضر در نيويورک پيوند داد و چون به زبان روسی که زبان مشترک ٢٨٠ ميليون در اقلّاً پانزده
مملکت بود بانگ تکبير برخاست همه دلها را به شور آورد و به زبان حال اعلان نمود که در
قبول امر حضرت بهاءاللّه مرحله جديدی آغاز شده است.
در کنفرانسهای مسکو و بخارست در آن سال تجديد حيات جامعههای بهائی که قبلاً تحت
رژيم شوروی و شرکايش تقريباً از ميان رفته بود به چشم میخورد. يکی از سه ايادی امراللّه که
هنوز در قيد حياتند جناب علی اکبر فروتن است که ايّام جوانی در روسيّه میزيست و در سن
هشتاد و شش سالگی به نمايندگی از بيت العدل اعظم برای تأسيس محفل ملّی روسيّه به مسکو
مراجعت فرمود و از اين پيشآمد در نهايت سرور بود. در تمام آن سرزمين که بر روی امر بهائی
گشوده شد محافل روحانی محلّی تشکيل شد و شش محفل ملّی نيز تأسيس گرديد. در مدّت
کوتاهی در ممالک مرز جنوبی امپراطوری سابق شوروی که در آنجا نيز امر بهائی ممنوع شده
بود مهاجرت و فعّاليّتهای تبليغی سبب تشکيل محافل روحانی بيشتر شد و نيز هشت محفل ملّی
ديگر تأسيس گرديد. آثار بهائی به گروهی جديد از زبانها ترجمه شد. اقدامات برای شناسائی
ص ٩٢
مدنی تشکيلات بهائی صورت گرفت و نمايندگان کشورهای اروپای شرقی و کشورهای تحت
بلوک سابق شوروی با همکيشان خويش در بلاد ديگر در فعّاليّتهای امور خارجه بهائی در
سطح بين المللی شرکت نمودند.
به تدريج پيام بهائی در بسياری از نقاط چين و در ميان چينيان خارج از کشور نيز مورد استقبال
واقع و آثار بهائی به زبان ماندرين (Mandarin) ترجمه شد و دانشگاههای چين در شهرهای
مختلف آن کشور دانشمندان بهائی را به سخنرانی دعوت نمودند و مرکز مطالعات بهائی در
انجمن معتبر اديان جهان در شهر پکن تأسيس شد. اين انجمن در ظلّ آکادمی علوم اجتماعی کار
میکند و بسياری از مقامات بلندپايه چين از طريق اين انجمن از آثار بهائی مطّلع شده اصول عاليه
امر بهائی را ستايش فراوان کردهاند. در پرتو تمجيد و ستايشهائی که حضرت عبدالبهاء از تمدّن
چين فرمودهاند میتوان دريافت که در آينده مؤمنان چينی چه سهم عظيمی در حيات عقلانی و
معنوی امر الهی خواهند داشت.
اهمّيّت تلاشها و آموختنها و فداکاریها در اين سی سال گذشته زمانی معلوم شد که عالم
بهائی وجود نقشهای جهانی را لازم ديد که در طرح آن از معلومات حاصله و منابعی که جمع شده
بود استفاده نمايد. جامعه بهائی که در سال ١٩٩٦ نقشه چهار ساله را آغاز کرد با جامعه مشتاق ولی
بیتجربهای که در سال ١٩٦٤ نقشه ديگری را به مرحله اجراء گذارد بسيار تفاوت داشت. نقشه
اخير اوّلين نقشهای بود که ديگر تحت هدايت و عنايت حضرت وليّ امراللّه اجراء نمیشد. در
سال ١٩٩٦ به خوبی مشهود گرديد که تمام مجهودات گذشته جزئی لايتجزّی از يک کلّ در
جامعه بهائی به شمار میرفت.
با رسيدن به چنين نتيجهای چشماندازی لازم از ماحصل اقدامات گذشته پديدار آمد. توسعه
و بسط امر الهی در آن سی سال نشان میداد که چند ميليون از مردم روی زمين بودند که پيام
حضرت بهاءاللّه را اجابت کرده و به درجات مختلف هويّت خويش را با امر بهائی تطبيق داده،
میدانستند که پيامبر جديدی ظاهر گشته است و از روح ايمان متأثّر گشته بودند و شيفته تعليم
وحدت عالم انسانی بودند ولی فقط اقلّيّت ناچيزی از اين تعداد پيشرفت بيشتری يافته بودند. اين
بهائيان نورسيده اکثراً از برنامههای تبليغی و آموزشی که مبلّغين و مهاجرين از خارج برايشان
ترتيب داده بودند استفاده میکردند. يکی از قابليّتهای تودههای مردم جهان از جمله کسانی که
تازه به امر بهائی اقبال کرده بودند آن بود که قلبی مصفّا داشتند و با صفای قلب میتوان تحوّلات
اجتماعی پايداری را به راه انداخت. همين تودههای مردم مانع بزرگی نيز در پيش داشته و دارند و
آن حالت تسليم بودنشان است که طيّ چند نسل از نفوذ بيگانگان که بر آنان تحميل میشد
آموخته بودند. اگرچه بيگانگان با سرمايه و مقدورات ديگر به کشورشان آمده بودند امّا از
روشهائی پيروی میکردند که هرگز در حيات روزانه و رفع احتياجات مردم بومی هيچ فايدهای
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر