ص ٩٣
عايد نمیکرد و اگر میکرد بسيار ناچيز بود.
نقشه چهار ساله از نقشههای پيشينش ممتازتر بود و چنان طرح شده بود که از فرصتها و
مقدورات موجود بهره گيرد و يگانه هدفش اين بود که در مسير دخول افواج مردمان به امر الهی
مساعدت نمايد. از نقشههای گذشته درسهای خوبی گرفته شده بود و در نقشه جديد تأکيد بر آن
بود که استعدادهای افراد بهائيان را در هر جا که باشند به نحوی پرورش دهند تا هر يک بتواند با
اطمينان کامل خود مروّج امر بهائی گردد. وسيله وصول به اين هدف در طيّ نقشههای پيشين
مرتّباً کاملتر شده و کاربری خود را نشان داده بود.
اين وسيله را مانند اکثر روشها و فعّاليّتهای ديگر امر بهائی حضرت عبدالبهاء دهها سال
پيش تدبير فرموده بودند، چنان که در يکی از الواح نقشه تبليغی اين بيان مبارک را خطاب به
قدمای احباب زيارت میکنيم: "نورسيدگان محبّة اللّه را در مدارس تبليغ جمع نمايند و جميع
براهين و ادلّه و حجج بالغه الهيّه را تعليم دهند و تاريخ امر را تشريح نمايند و آنچه ادلّه ظهور
موعود در کتب و صحف الهيّه از قبل موجود آنها را نيز تفسير کنند."٩٦ پيشاهنگ اين قبيل
آموزش و پرورش منظّم جناب صدرالصّدور معلّم محبوب بود که در اوائل قرن بيستم به تعليم
جوانان قيام فرمود و به تدريج سالهای بعد مدارس تابستانه و زمستانه در ممالک مختلف به
وجود آمد و در نقشههای اخير مؤسّسات آموزشی بهائی پی در پی به مرحله تجربه رسيد.
مهمّترين و پيشرفتهترين اين تجربهها در طول دورهای بيش از بيست سال در کشور کلمبيا در
دهه ١٩٧٠ آغاز شد که برنامه منظّم و پايداری در تعليم آثار مقدّسه بهائی ريخته شد و به
کشورهای همسايه نيز سرايت نمود. اين برنامه با مساعی جامعه بهائی در زمينه رفاه اجتماعی و
اقتصادی منضمّ شده بود و تضادّ نمايانی را بين جامعه اهل بهاء و جامعه غيربهائی آن کشور که
محاط به هرج و مرج و عنف و خشونت بود ظاهر میساخت.
تجربه کشور کلمبيا مثال و الهامبخش جامعههای بهائی در نقاط ديگر جهان شد چنان که در
خاتمه نقشه چهار ساله بيش از يک صد هزار نفر از بهائيان در سراسر جهان در برنامههای بيش از
سيصد مرکز دائمی آموزشی (training institutes) شرکت نمودند. اکثر اين مراکز يک قدم نيز
بالاتر گذاشته شبکههائی از حلقههای آموزشی (study circles) به وجود آوردند که در آن از
نيرو و استعداد افراد بهائی استفاده میشد يعنی بدين وسيله ميسّر شد همان کار آموزشی را که
مراکز و مؤسّسات بر عهده داشتند حال افراد بهائی در هر محلّ اجراء نمايند. موفّقيّت مؤسّسات
مذکور معلوم ساخت که در آينده سيستم عمومی بهائی در تعليم و تربيت در همان مسير حرکت
خواهد کرد.
اگرچه جهد و کوششهائی که در دهههای مذکور به کار رفت در مقايسه با معياری که عصر
رسولی به دست داد چندان زياد نبود باز برای نسل کنونی بهائی جلوهای از بيان حضرت شوقی
ص ٩٤
افندی را ظاهر میساخت که در باره ادواری بودن تاريخ امر بهائی فرموده است که "يک سلسله
از بحرانهای داخلی و خارجی با شدّت و ضعف گوناگون به وجود خواهد آمد که هرچند آناً
سبب ويرانی و دمار شود امّا هر يک سرّاً قدرت متشابهی را ايجاد نمايد که بر شدّت و سرعت
جلوه امر الهی بسيار بيفزايد."٩٧ چنين کلماتی روشن میسازد که کوششها و تجربيّات
و ناکامیها و پيروزیهائی که يکی بعد از ديگری در آغاز کار تبليغ در سطحی وسيع پيش آمد و
جامعه بهائی را برای مبارزات آينده آماده ساخت چه قدر و اهمّيّتی داشت.
سراسر تاريخ نشان میدهد که هميشه تودههای مردم فقط تماشاگران سير تمدّن بوده و کاری
را که میکردند اين بود که همان طرحهائی را که برگزيدگان قوم در مسير تمدّن موقّتاً معيّن
کردهاند خدمت نمايند. حتّی اديان الهی که يکی پس از ديگری ظاهر شدند و مقصدشان آزادی
روح انسانی بود پس از چندی اسير "نفس امّاره" پيروانشان گشتند و به يک رشته از عقايد
ساختگی و مراسم و مناسک مذهبی و امتيازات روحانيّون و منازعات مذهبی تبديل و تقليل
يافتند و بی آنکه به مقصد واصل شوند عمرشان بسر آمد.
حضرت بهاءاللّه در جهان ظاهر شد تا انسانيّت را از اين اسارتها برهاند و از اين روی بندگان
فرمانبردارش در دهههای آخر قرن بيستم تجربههائی آفريدند و به وسائلی تمسّک جستند که
مقاصد مقدّس حضرت بهاءاللّه را برآورد. اجراء نقشه تبليغی حضرت عبدالبهاء لازمهاش آنست
که جميع جامعه انسانی در ترقّيات اجتماعی و عقلانی و روحانی خود مشارکت جويد. امتحاناتی
که از سال ١٩٦٣ به بعد بر جامعه بهائی وارد آمد همه برای اکمال مجهودات و تصفيه نيّات بهائيان
لازم بود تا قابليّت يابند که چنان امانت عظيمی را حفظ نمايند. بروز مصائب و امتحانات بهترين
وسيله پيشرفت سير بلوغ عالم انسانی است. به اين بيان حضرت عبدالبهاء توجّه فرمائيد:
بعضی حرکتهای اجتماعيّه به ظهور میرسند و چند صباحی فعّاليّت از خود نشان میدهند
و پس از آن متوقّف میشوند. نهضتهای ديگری هم هستند که رشد و دوام بيشتری پيدا
میکنند ولکن قبل از وصول به مرحله بلوغ دچار ضعف و انحلال شده و برای هميشه
فراموش میشوند... امّا يک نوع حرکت و يا امر ديگری هم هست که ابتدا از نقطهای
کوچک و ناشناخته آغاز میشود، بعد با سير مسلّم و منظّم به پيش میرود، به تدريج دامنه
نفوذش گسترش پيدا میکند تا بالمآل وسعت و عموميّت جهانی میيابد. امر بهائی از اين نوع
حرکتها است.٩٨
ص ٩٥
فصل دهم
رسالت حضرت بهاءاللّه فقط محدود به بنای جامعه بهائی نيست بلکه ظهور الهی برای جميع عالم
انسانی است و دير يا زود حمايت مؤسّسات جامعه انسانی را به خود جلب خواهد کرد زيرا جامعه
بهائی در نزد ديگران نمونهای خواهد بود که مجهوداتشان را در بنای جامعهای بر پايه عدالت
الهام خواهد بخشيد. برای آنکه اهمّيّت اقداماتی را که به موازات در جامعه انسانی پيش میرود
ادراک کنيم بايد به ياد آوريم که حضرت بهاءاللّه بنفسه تا چه اندازه اهتمام و صرف وقت و جهد
میفرمود تا روابط مطلوبی با صاحبان مناصب دولتی و رهبران فکر و انديشه و شخصيّتهای
برجسته از اقلّيّتهای مختلف و نمايندگان سياسی کشورهای خارجی مأمور خدمت در
امپراطوری عثمانی داشته باشد. توصيف و تعريفهائی که از صفات ممتاز و تعاليم حضرت
بهاءاللّه حتّی از زبان دشمنان پرکين چون عالی پاشا و ميرزا حسين خان مشيرالدّوله سفير ايران در
استانبول شنيده میشد شاهد تأثيرات معنوی آن اهتمام است. مثلاً عالی پاشا که حضرت بهاءاللّه
را به تبعيد به عکّاء منفای مجرمين محکوم نمود راجع به زندانی عالی مقامش چنين بيان داشته که
"بهاءاللّه از جميع جهات ممتاز و نمونه حسن رفتار و معتدل و در امور شخصی بینهايت موقّر و
صاحب جلال است و تعاليمش شايان احترام فراوان."٩٩ و امّا مشيرالدّوله سفير ايران که
دسائسش عامل اصلی مسموم ساختن افکار عالی پاشا و همکارانش بر ضدّ حضرت بهاءاللّه شد
در سالهای بعد اذعان کرده است که چه تفاوت بارزی بين اخلاق و رفتار و فطانت و هوشياری
حضرت بهاءاللّه که دشمنش میپنداشت با طمع ورزی و نادرستی ساير ايرانيان مقيم استانبول که
بر روابط ايران و ترکيّه لطمه شديد وارد میساختند وجود داشت.
حضرت عبدالبهاء از آغاز همواره هر کوششی را که در راه ايجاد يک نظم جديد جهانی
مبذول میشد تشويق میفرمود. برای مثال حائز اهمّيّت است که در مصاحبههای عمومی در
امريکای شمالی چون از علّت مسافرت ايشان سؤال میشد در جواب میفرمود برای ايراد
ص ٩٦
خطابهای در کنفرانس صلح ليک موهونک (Lake Mohonk Peace Conference) به
دعوت سازمان دهندگان آن کنفرانس آمدهاند. همچنين حضرت عبدالبهاء "سازمان مرکزی
صلح پايدار" (Central Organization for a Durable Peace) را در لاهه بسيار تشويق
فرمودند امّا با وجود همه تشويقهائی که به آن سازمان عنايت میکردند از اظهار صريح نظرات و
نصائح خود ابائی نداشتند چنان که نامههائی که کميته مجريه سازمان لاهه به ايشان ارسال داشته
بود حضرت عبدالبهاء را فرصت جواب بخشيد که در آن حقائق روحانی صادره از قلم حضرت
بهاءاللّه را که يگانه اساس تحقّق مقاصد انجمن بود برشمارند
ای اوّل اشخاص خيرخواه محترم عالم انسانی... حال صلح عمومی امريست عظيم ولی
وحدت وجدان لازمست که اساس اين امر عظيم گردد تا اساس متين شود و بنيان رزين
گردد... اليوم جز قوّه کلمة اللّه که محيط بر حقائق اشياست عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم
انسانی را در ظلّ شجره واحده جمع نتواند. اوست نافذ در کلّ اشياء و اوست محرّک نفوس و
اوست ضابط و رابط در عالم انسانی.١٠٠
از اين گذشته ساعتهای درازی را که حضرت عبدالبهاء در امريکای شمالی و اروپا با صبر و
حوصله با بسياری از نفوس صاحبنفوذ مخصوصاً با آنان که برای وصول به هدف صلح و
نوعپرستی میکوشيدند برای مصاحبه صرف میفرمود نشانی ديگر از توجّه آن حضرت به
مسؤوليّتی بود که امر الهی در قبال عالم انسانی دارد. عکس العمل فوق العادهای که صعود
حضرت عبدالبهاء برانگيخت گواه آنست که حضرتش تا خاتمه حيات اين روش را دنبال نمود.
حضرت وليّ امراللّه در شروع دوره ولايتش همين سنّت مرضيّه را تعقيب فرمود. در سال
١٩٢٥ حضرت وليّ امراللّه يکی از بهائيان امريکا به نام جين استنارد (Jean Stannard) را
تشويق فرمود که يک دفتر بين المللی بهائی در ژنو که مقرّ جامعه ملل بود تأسيس نمايد. اگرچه
اين دفتر هيچ اختيار اداری نداشت ولی طبق بيان مبارک "واسطه بين حيفا و ساير مراکز بهائی
عالم" و مرکز توزيع اخبار و اطّلاعات در قلب اروپا بود. و چون سازمان انتشارات جامعه ملل
شرح اقدامات دفتر بين المللی بهائی را طلب نموده و آن را در نشريّات رسمی خود به چاپ
رسانيد به اين ترتيب نقشی که اين دفتر ايفاء مینمود از طرف آن سازمان عملاً به رسميّت شناخته شد.
چنان که در تاريخ امر الهی بارها به تجربه رسيده چون بحرانی ناگهان پيش آيد بر مشارکت
بهائيان در سطح بين المللی با جامعه خارج افزوده میشود. حضرت وليّ امراللّه در سال ١٩٢٨
محفل روحانی بغداد را تشويق فرمود که به کميسيون دائمی قيمومت جامعه ملل عرضحالی دهد
و به تصرّف بيت حضرت بهاءاللّه در آن شهر از طرف مخالفين شيعه اعتراض نمايد. شورای
ص ٩٧
جامعه ملل بعد از ملاحظه اين تصرّف عدوانی به اتّفاق آراء در مارس ١٩٢٩ از مقامات قيمومت
دولت انگلستان خواست که به دولت عراق اصرار نمايد که "ظلمی را که به شاکيان وارد آمده فوراً
جبران نمايد." دولت عراق مکرّراً از جبران اين ظلم طفره رفت. حتّی وعده اکيدی که شخص
پادشاه عراق در رفع ظلم داده بود وفا نشد و در نتيجه اين قضيّه سالها پی در پی در کميسيون
قيمومت جامعه ملل مطرح شد ولی بيت مبارک حضرت بهاءاللّه در بغداد تا امروز در دست
تصرّفکنندگان باقی مانده است.١٠١ حضرت وليّ امراللّه از اين عدم توفيق استفاده نموده افکار
جامعه بهائی را معطوف فوايدی فرمود که اين مبارزه برای امر الهی در بر داشته است و به همان
نحو که در قضيّه ردّ استيناف بهائيان مصر در مورد ازدواج بهائی از طرف محکمه شرعيّه مصر
معمول فرمود در اين مورد نيز چنين مرقوم فرمود:
همين قدر کافی است ذکر شود که با وجود تعلّل و تعرّض و فتور و قصور و طفره و تسامح
فاحش... شهرت و اعتباری که در اين قضيّه تاريخی برای آئين الهی حاصل گرديد و اقدامی
که از مجرای عالیترين مراجع حلّ اختلاف در دفاع حقوق مسلوبه مظلومان يعنی دفاع "از
حقّ و حقيقت" به عمل آمد به درجهای خطير و عظيم بود که موجب اعجاب و شگفتی
دوستان و مورث خوف و دهشت دشمنان گرديد.١٠٢
با پيدايش سازمان ملل متّحد ميدان وسيعتر و مؤثّرتری نصيب امر الهی شد تا بتواند در آن
نفوذ معنوی خويش را در حيات جامعه انسانی به کار برد. در سال ١٩٤٧ کميته فلسطين از طرف
سازمان ملل از حضرت وليّ امراللّه تقاضا کرد که نظر خويش را در باره آينده سرزمينی که در آن
وقت تحت قيمومت اداره میشد ابراز دارند. جواب به اين تقاضا فرصتی به دست داد تا حضرت
وليّ امراللّه شرح مستندی در تاريخ و تعاليم امر بهائی مرقوم دارند. در همان سال به تشويق
حضرت شوقی افندی محفل ملّی بهائيان امريکا و کانادا سندی را به عنوان "اعلاميّه بهائی در باره
تعهّدات و حقوق انسان" تسليم سازمان بين المللی نمودند و اين سند الهامبخش نويسندگان و
سخنوران بهائی در دهسالههای ديگری از آن تاريخ گرديد. يک سال بعد هشت محفل ملّی که
در آن وقت وجود داشت توانستند از دوائر سازمان ملل متّحد اعتبارنامهای برای "جامعه بين
المللی بهائی" (The Baha'i International Community) به عنوان يک سازمان غيردولتی
بين المللی دريافت کنند.
حضرت وليّ امراللّه تنها از ارتباط روزافزون امراللّه با نظم بين المللی جديد حمايت
نمیفرمود. کتاب قرن بديع و خاطرات حضرت امة البهاء از حضرت وليّ امراللّه پر از شواهدی
است که نشان میدهد که در صحنه بين المللی هم اشخاص و هم سازمانهای صاحبنفوذ نسبت
به اقداماتی که به ابتکار حضرت شوقی افندی آغاز گرديده بود نظر مساعدی داشتهاند و اينکه از
ص ٩٨
نمايندگان بهائی برای شرکت در اجتماعات دعوت میشد. از ديدگاه تاريخ که بنگريم
شگفتانگيز است که ببينيم چگونه شخصی مانند حضرت وليّ امراللّه میتوانست از وقايع به
ظاهر پيش پا افتادهای نتائج مهمّی استخراج نمايد و آنها را در آثار خويش که برای آينده بشر
بسيار مهمّ است ذکر نمايد و نشان دهد که چگونه از کنه وقايعی که در حول و حوش خويش
میيابد باخبر است. موهبتی که نصيب جامعه بهائی شده بود آن بود که رهبر و راهنمائی داشته
باشد که جامعه را در ميان فرصتهای روزافزون وادار کند که در هر زمان قدمهای کوتاهی را
بردارد و از اينکه شروع کاری ناچيز و فروتن باشد نهراسد.
جامعه بين المللی بهائی از بدايت دريافت اعتبارنامهاش از سازمان ملل متّحد با حرارت در
امور و شؤون آن سازمان به کار پرداخت. از اقدامات جامعه بين المللی بهائی که مشمول تحسين
فراوان شد يکی برنامهای بود که توسّط شبکه گسترده محافل بهائی اجراء میشد و افکار عمومی
را به نفع سازمان ملل متّحد مجهّز میساخت و از انجمنهای ملّی ملل متّحد ) Nations United
associations ( که در سراسر جهان در تلاش بودند شديداً حمايت میکرد. در سال ١٩٧٠
جامعه بهائی در شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متّحد (ECOSOC) به مقام عضو مشاور
ارتقاء يافت. سپس در سال ١٩٧٤ رسماً عضو وابسته برنامه محيط زيست ملل متّحد (UNEP) و
در سال ١٩٧٦ عضو مشاور يونيسف (UNICEF) ، صندوق کودکان سازمان ملل متّحد گرديد.
تجربه و نفوذ جامعه بهائی در اين سالها افزايش يافت به طوری که در سال ١٩٥٥ و سال ١٩٦٢ با
موفّقيّت توانست از طرف بهائيان ايران و مراکش که گرفتار تعدّی بودند سازمان ملل متّحد را در
رفع تعدّيات دخالت دهد.
***
در سال ١٩٨٠ اقدامات مداوم محافل ملّی و نيز جامعه بين المللی بهائی در ژنو در ملل متّحد
در امور روابط خارجی ناگهان به مرحله جديدی ارتقاء يافت. آنچه باعث اين ترقّی شد آن بود
که روحانيّون شيعه بر قلع و قمع امر الهی در کشور زادگاهش ايران مصمّم گشتند و نتيجهای که از
آن اقدامات حاصل شد چنان غيرمنتظره بود که ستمکاران و اصحاب تعدّی و حتّی مدافعين امر
بهائی را به حيرت انداخت.
در دوران طولانی تاريخ خويش همواره بهائيان ايران به واسطه اعتقاداتشان دچار تعدّی
میشدند. ملّايان که محرّک و رهبر حمله و هجوم به اهل بهاء بودند هميشه با همکاری
فرمانروايان آن سرزمين به تعدّيات خود ادامه میدادند. امّا پادشاهان مستبدّ که به ظاهر
صاحباختيار تامّ در امور کشور بودند در حقيقت به ملاحظه حسابهای سياسی با دول خارجه
ص ٩٩
دچار محدوديّتهائی بودند که ايشان را نسبت به فشارهای خارجی مخصوصاً از سوی دول
غربی آسيبپذير میساخت. چنان که در زمان ناصرالدّين شاه انزجار شديدی که نمايندگان
دولتهای روسيّه و انگلستان و ساير مقامات ديپلماتيک از آن مظالم ابراز داشتند سبب شد که
شاه را وادار سازند بر خلاف ارادهاش به هنگامه قتل عامّ بابيان در سالهای نخست دهه ١٨٥٠ که
به قتل عدّه کثيری از اهل ايمان انجاميد و جان حضرت بهاءاللّه را نيز به مخاطره انداخت پايان
دهد. ديگر پادشاهان قاجار در طول قرن بيستم نيز مواظب آرام ساختن آراء عمومی دولتهای
خارجی بودند. در زمان ما نيز سرگذشت قديم تکرار شد يعنی در سال ١٩٥٥ ملّايان دومين
پادشاه سلسله پهلوی را وادار ساختند که موجی از تجاوز و تعدّيات ضدّ بهائی را به راه اندازد. در
اين وقايع با اعتراض سازمان ملل متّحد و نيز مخالفت دولت امريکا مواجه شد و مجبور گرديد که
آن تعدّيات را يکباره متوقّف سازد و اين مداخلات طليعه اقداماتی بود که در موارد مشابه برای
حفظ جامعه بهائی ايران مبذول شد.
در سال ١٩٧٩ که انقلاب اسلامی در ايران شروع شد به نظر میرسيد که چنين مانع و رادع
سياسی از پيش راه روحانيّون برداشته شده است. ملّايان ناگهان خود به قدرت رسيدند و ابتدا
برگزيدگان خود در خارج از حوزه روحانيّت را بر مسند عالیترين مقامات جمهوری اسلامی
نشاندند ولی به زودی آنان را کنار زده اين مناصب را خود به دست گرفتند. "دادگاههای انقلاب"
که تحت مسؤوليّت روحانيّون عاليرتبه بود تشکيل شد و لشکری از "پاسداران انقلاب" که از
پليس سرّی شاه کاربرتر ولی به همان اندازه ظالم و ستمگر بود بر جميع شؤون حيات مردم تسلّط يافت.
با آنکه حکمرانان تازهکار همّشان متوجّه تهديدهائی بود که میپنداشتند از ناحيه دولتهای
خارجی صادر میشود ولی عناصر صاحبنفوذ داخل جرگه ملّايان ملاحظه کردند که بالاخره
فرصتی پيش آمده تا بتوانند جامعه بهائی ايران را نابود سازند. تفاصيل جانکاه چنان حملات
گستردهای موضوع سخن ما نيست امّا آنچه اهمّيّت دارد اينست که ملاحظه کنيم که هزاران نفر از
بهائيان زن و مرد و کودک در سراسر کشور در مقابل آن هجوم با تمام وجودشان ايستادگی
نمودند. به بهای جان ترک ايمان نگفتند و همين مقاومت بهائيان ايران الهامبخش همکيشانشان
در سراسر جهان شد و تمسّک و تعلّقشان را به امر الهی که چنان فداکاریهائی را به وجود آورده
بود صد چندان افزايش بخشيد. فقط بهائيان نبودند که از چنان وقايع هولناکی تأثّر پذيرفتند. حتّی
دهها سال پيش از آن فی المثل در سال ١٨٨٩ يکی از معاريف اهل غرب در باره حماسه
پيشقدمان جانباز امر بهائی چنين نوشته و در شرح بليّات و مصائبی که بر آنان وارد آمده چنين
پيشبينی نموده است:
ص ١٠٠
در زندگی و مرگ اميد اين جانبازان يأس و حرمان نمیپذيرد و آتش عشقشان خاموش
نمیشود، استقامت و پايداريشان تزلزل نمیگيرد. اين است که اين نهضت بديع را ممتاز
میسازد... پايداری در زير چنان شکنجهها و عذابها آسان نيست. پس شايسته است که در
باره چيزی که به اعتقاد اين جانبازان حيات حقيقی بود تحقيق نمائيم. در باره نفوذی که به
عقيده من يقيناً امر بابی (کذا) در آينده خواهد داشت سخنی نمیگويم و نيز از جان تازهای که
شايد اين نهضت در مردمی مرده بدمد چيزی نمینويسم، امّا چه توفيق نصيب آن نهضت
شود و چه به شکست بيانجامد جانبازی و حماسهای که شهيدان بابی آفريدند جاودانی و
شکستناپذير است... چيزی که اميد ندارم بتوانم هرگز بر گفتنش توانا گردم صميميّت و
صداقت و خلوص نيّت و نيز نفوذ اين صميميّت و سجايای ديگر اين جانبازان است که در هر
کس که نزديکشان آيد تأثير شديد مینمايد.١٠٣
چنين سخنان پيش درآمد همان احساساتی است که در سالهای انقلاب اسلامی از طرف افراد
غيربهائی شنيده شد که خود يکی از علل نيرومندی بود که امر حضرت بهاءاللّه را از پرده
مجهوليّت بدرآورد. جنبه روحانی وقايع مهد امراللّه در سخنانی که مذکور شد کاملاً پيداست
يعنی افکار و آراء خارجيان گذشته از انزجاری که از ظلم و ستم بيمعنی و ابلهانه اصحاب تعدّی
يافتند به نحوی روزافزون از رفتار و مقابله بهائيان ايران در مقابل آن مظالم متأثّر گرديدند.
متأسّفانه قرن بيستم شاهد مصائب و مظالمی است که به مظلومان بیشماری وارد آمده است.
امّا آنچه وضع بهائيان را از اوضاع نظيرش به کلّی ممتاز و يگانه میسازد همين رفتاری است که در
مقابله با مصائب از خود نشان دادهاند. بهائيان ايران از آنچه که معمولاً مظلومان را به زانو
درمیآورد سر باز زدند و بهائيان بودند که با پيروی از مؤسّسان مقدّس آئينشان بر دشمنانشان
تفوّق اخلاقی يافتند و ثابت کردند که اين دادگاههای انقلاب يا پاسداران انقلاب نبودند بلکه
بهائيان بودند که شرايط مقابله فيمابين را تعيين نمودند و چنين پيروزی شگفتی بود که غيربهائيان
را شيفته خود ساخت. جامعه ستمديده بهائی نه بر ظالمين حملهای روا داشت و نه از اين بحران
متوقّع منافع سياسی گرديد و نه مدافعان بهائی در ديگر کشورها خواهان تغيير قانون اساسی ايران
شدند و نه طالب انتقام گشتند. آنچه توقّع داشتند عدالت بود و خواهان حقوقی بودند که در
اعلاميّه حقوق بشر مدوّن است که تمام ملل از جمله دولت ايران آن را صحّه گذاشته حتّی
بسياری از آن موادّ در قانون اساسی جمهوری اسلامی نيز آمده است.
اين بحران عالم بهائی را به پيروزی فوق العادهای رسانيد. از بسياری از محافل ملّی که عملاً
تجربهای در ارتباط با مقامات رسمی دولتهايشان نداشتند دعوت شد که به حکومت رجوع
کنند و دولتشان را تشويق نمايند تا از لوايحی که در تشکيلات يا ادارات يا دوائر دستگاههای
ص ١٠١
سازمان مربوط به حقوق بشر مطرح بود حمايت نمايند. محافل نيز چنان کردند و نتائج فوق
العادهای گرفتند. بيست سال متوالی هر سال قضيّه بهائيان ايران در دستگاههای مربوط به حقوق
بشر مطرح شد و در لوايح پی در پی به تصويب رسيد و سبب شد شکايات بهائيان ايران در
گزارش رابطينی که کميسيون حقوق بشر ملل متّحد تعيين مینمايد منعکس و از آن حمايت شود
و اين پيروزی با تصميمات کميته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متّحد استحکامی بيشتر
پذيرفت و رژيم ايران نتوانست از تقبيح بين المللی کشورها از رفتاری که با اتباع بهائی خود
مینمود جلوگيری نمايد و از حمايتی که اکثريّت نمايندگان کشورهای دلسوز عضو کميسيون
حقوق بشر مبذول میداشتند بکاهد. اگر ملاحظه شود که اعضاء کميسيون حقوق بشر مرتّباً تغيير
میيابد و خود کميسيون نيز بايد به نقض حقوق بشر در ساير کشورها که ميليونها نفر را دچار
ساخته رسيدگی نمايد آن وقت اهمّيّت پيروزی بهائيان بيشتر جلوه مینمايد.
به موازات اقدامات برای وارد ساختن فشار مستقيم به دولت ايران قضيّه بهائيان در سراسر
جهان به نحوی بیسابقه در جرائد و مجلّات و رسانههای جمعی منعکس شد. جرائدی از قبيل
"نيويورک تايمز" (The New York Times) ، "لوموند" (Le Monde) ، "فرانکفورتر آلگماينه
زايتونگ" (Frankfurter Allgemeine Zeitung) که سرحلقه جرائد بين المللی هستند عليه
تعدّيات وارده به بهائيان مقالات مفصّل نوشتند و شبکههای تلويزيونی استراليا و کانادا و امريکا
و برخی از کشورهای اروپائی برنامههای مفصّل و گويائی به صورت مجلّه تلويزيونی پخش کردند.
در سرمقالات جرائد اين مظالم غالباً با عباراتی محکم تقبيح گرديد. تمام اين اقدامات علاوه بر
آنکه به نحوی مؤثّر ضامن دخالت کميسيون حقوق بشر میشد عملاً امر بهائی را شايد برای بار
اوّل به گوش دهها ميليون مردم میرسانيد و تعاليمش را به درستی و با تمجيد و تحسين به خاصّ
و عامّ اعلان مینمود. اين تبليغات و نيز اقدامات مهمّی که در سيستم سازمان ملل متّحد صورت
گرفت به مقامات صاحبنفوذ در سراسر عالم فرصت کافی بخشيد که بتوانند از تعاليم امر بهائی و
از رفتار و خصائل جامعه بهائی خبر گيرند و خود در بارهاش قضاوت نمايند.
يکی از مشکلاتی که در اثر اين تضييقات پيش آمد آن بود که چندين هزار از ايرانيان بهائی
که در خارج به مهاجرت رفته بودند ناگهان فاقد گذرنامه معتبر گشتند و يا عدّه ديگری چون خود
و يا خانوادهشان هدف ستم و کشتار قرار گرفتند ناچار از وطن مألوف گريختند. در سال ١٩٨٣
کانادا که دولتش روی مساعدت داشت تقاضای محفل ملّی آن سامان را به گوش قبول شنيد. دفتر
بين المللی پناهندگان بهائی تأسيس شد و تا چند سال بعد با مساعدت کميسيون پناهندگان ملل
متّحد عدّه ديگری از ممالک درهای خود را به روی بيش از ده هزار بهائی ايرانی گشودند که
بسياری از آنان در آن کشورها به عنوان مهاجر در مراکز لازمه ساکن گشتند.
ص ١٠٢
***
فقط جامعه بهائی نبود که از اين مبارزات مفصّل بهره برد بلکه سيستم حقوق بشر ملل متّحد
نيز از آن منتفع گرديد. در آغاز چون جمهوری اسلامی روی کار آمد موجوديّت جامعه بهائيان
در ايران مورد تهديد قرار گرفت ولی کميسيون حقوق بشر ملل متّحد به موقع با وجودی که
بعضی از ناظران خارجی طرز کارش را کند و پيچيده ميديدند توانست که رژيم ايران را وادارد
که بدترين مظالم خويش را متوقّف سازد و از اين راه "قضيّه بهائيان ايران" برای کميسيون حقوق
بشر و نيز برای بهائيان پيروزی بزرگی را پديد آورد و مثالی گشت که نشان میداد که چه نيروی
خفتهای در جامعه بشری موجود است که چون با دستگاهی که برای حقوق بشر ساخته شده کار
کند میتواند از مظالمی که صفحات تاريخ بشری را در طيّ اعصار سياه نموده جلوگيری نمايد.
چنين وضعی نمايان میسازد که امر بهائی در حيات جامعه بزرگ غيربهائی چقدر مؤثّر
است. در تاريخ امروز ما صلح جهانی و نيز لزوم اقدامات بين المللی مؤثّرتری که آرمانهای
اعلاميّه حقوق بشر و ميثاقهای مربوط به آن را برآورد چيزهائی است که عالم انسانی بايد برای
حصولش مبارزه نمايد. در عالم کمتر نقطهای میتوان يافت که اقلّيّتها به سبب تعصّبات دينی يا
قومی يا ملّی از حوائج ضروری انسانی خود محروم نباشند. هيچ کس بهتر از جامعه بهائی اين
مطلب را درک نمیکند زيرا جامعه بهائی بدون هيچ مجوّز حقوقی يا اخلاقی ستمهای گوناگون
کشيده و هنوز در بعضی از ممالک میکشد، قربانیها داده و اشکها ريخته امّا از اين عقيده که
کينه و انتقام سبب تباهی روح انسانی است دست برنداشته است. جامعه بهائی بيش از بسياری
جوامع ديگر آموخته است که بدون آنکه وارد هر نوع دستهبندیهای سياسی شود يا به خشونت
و تجاوز دست يازد چگونه از دستگاه حقوق بشر ملل متّحد به نحوی استفاده جويد که مورد نظر
پديدآورندگان اين دستگاه بوده است. امروز جامعه بهائی با اتّکاء به اين تجربه مشغول اجراء
تدابيری است تا در بسياری از کشورها دولتها را تشويق نمايد که برنامههای عمومی برای
آموزش حقوق بشر ترتيب دهند و به وسع خود آنچه در اين راه لازم است فراهم میسازد.
جامعه بهائی در سراسر جهان علمدار ترويج حقوق زنان و کودکان میباشد و از همه بالاتر نمونه
و مثالی برای برادری و محبّت شده است که افراد بیشماری از غيربهائيان را تشويق نموده و اميد
بخشيده است.
***
در بحبوحه بحران ايران بيت العدل اعظم ابتکاری ابراز فرمود که اقدامات امور خارجه
ص ١٠٣
جامعه بهائی را ناگهان به سطح کاملاً جديدی ارتقاء داد. در سال ١٩٨٥ بيانيّه "وعده صلح جهانی"
را که خطابی عمومی به مردم جهان بود صادر و از طريق محافل ملّيّه منتشر کرد. در اين بيانيّه بيت
العدل اعظم با بيانی ملايم ولی قاطعانه اعلام کرد که بهائيان مطمئنّند که صلح جهانی مرحله آينده
تکامل جامعه انسانی است و نيز عناصری را از شکلی که اين تحوّل بايد به خود گيرد معيّن ساخت
که بسياری از آنها از اصطلاحات سياسی رايج در بحث صلح عمومی بسی فراتر میرود. بيانيّه
مذکور چنين پايان میيابد:
تجاربی را که جامعه بهائی به دست آورده میتوان به عنوان نمونه و مثالی بارز از اين اتّحاد
روزافزون دانست... اگر تجربه بهائی بتواند به نحوی از انحاء در افزايش اميد بشر در ايجاد
وحدت عالم انسانی کمک و مساعدتی معنوی بنمايد ما با کمال منّت و سرور آن را به عنوان
نمونه و مثال برای تحقيق و مطالعه جهانيان بر طبق اخلاص مینهيم.١٠٤
هرچند مقصد اوّليّه از صدور اين بيانيّه آن بود که تشکيلات و افراد بهائی در ارتباطشان با دولتها
و سازمانهای مدنی و رسانههای گروهی و شخصيّتهای صاحبنفوذ طريق بحث منسجمی را
بپيمايند امّا فايده ديگری نيز از آن حاصل شد که برای خود جامعه بهائی آموزشی گسترده و
پايدار در بسياری از تعاليم بهائی فراهم آورد. تأثير افکار و انديشههائی که در آن بيانيّه مندرج
است در بسياری از انجمنهای شور روحانی و مطبوعات و مدارس تابستانه و زمستانه بهائی و
بحثهای بين ياران در همه جا مشاهده شد.
از بسياری از جهات میتوان گفت که بيانيّه "وعده صلح جهانی" از سال ١٩٨٥ تا کنون دستور
فعّاليّت بهائيان با ملل متّحد و سازمانهای تابعهاش را تشکيل میدهد. جامعه بين المللی بهائی به
واسطه حسن شهرتی که به دست آورد در مدّت کوتاهی يکی از پرنفوذترين سازمانهای
غيردولتی ملل متّحد گرديد و چون ديده شد که جامعه بين المللی بهائی از دستهبندیهای سياسی
به دور است روز به روز بيشتر مورد اعتماد قرار گرفت و در حلقههای بين المللی مذاکرات راجع
به ترقّيات اجتماعی به عنوان ميانجی شناخته شد. حسن شهرت جامعه بين المللی بهائی از اين
روی بر همه ثابت و مبرهن گرديد که آن جامعه از اعتمادی که به دست آورده برای پيش بردن
مقاصد و منافع مخصوص خود استفاده نمینمايد و نفع عموم را در نظر دارد. در سال ١٩٦٨ يک
نماينده بهائی به عضويّت کميته اجرائی سازمانهای غيردولتی ملل متّحد انتخاب شد و بعداً مقام
رئيس و نائب رئيس آن کميته را احراز کرد. از آن پس از نمايندگان جامعه بين المللی بهائی
متزايداً دعوت میشد که به عنوان مدير يا رئيس هيأتهای مختلفی از قبيل کميتهها و گروههای
فعّال و هيأتهای مشاور خدمت نمايند. در چهار سال گذشته نماينده دائمی جامعه بين المللی
بهائی به سمت دبير کنفرانس سازمانهای غيردولتی که هيأت مرکزی تنظيم امور آنها در سازمان
ص ١٠٤
ملل متّحد است برگزيده شده است.
در ترکيب بنای جامعه بين المللی بهائی اصول و طرز کارش انعکاس يافته است و هيچ کس
نيست که بگويد که جامعه بين المللی بهائی گروه ديگری از دلّالهای سياسی حافظ منافع خاصّی
میباشد و با آنکه از تخصّص و منابع اجرائی دو شعبه از تشکيلاتش که يکی مخصوص امور
سازمان ملل متّحد و ديگری مربوط به اطّلاعات عمومی است استفاده کامل میکند باز در نظر
اعضاء ديگر سازمانهای غيردولتی ملل متّحد جامعه بهائی اتّحاديّهای است مرکّب از
"شوراهای" ملّی که اعضای آنها همه به صورت دموکراتيک انتخاب شده و نماينده جميع طبقات
عالم انسانی هستند. نمايندگی بهائی در جلسات بين المللی معمولاً اعضائی را در بر دارد که
برگزيده محافل ملّی میباشند و در موضوعهای مورد بحث صاحب تجربه و در امور ناحيه خود
ماهر و مطّلعند.
اين خصوصيّت مشارکت امر بهائی در حيات اجتماع بشری که در آن اصل محرّکه و روش
فعّال نمايانگر دو بعد مختلف از نحوه واحدی در برخورد با مسائل میباشد قدرت خود را در
يک سلسله از جلسات سران دول و کنفرانسهای ديگر که بين سالهای ١٩٩٠ و ١٩٩٦ توسّط
ملل متّحد برگزار شد به اثبات رساند. در اين دوره شش ساله رهبران سياسی جهان مکرّراً تحت
نظر دبير کلّ ملل متّحد گرد هم آمدند تا در امور مهمّه که بشر در آخرين سالهای قرن بيستم با آن
مقابل است گفتگو نمايند. بر هيچ فرد بهائی پوشيده نيست که دستور جلسات اين کنفرانسهای
تاريخی شباهت نزديکی با تعاليم اصولی ديانت بهائی داشته و اتّفاقاً مراسم قرن صعود حضرت
بهاءاللّه نيز در نيمه راه آن وقايع برگزار شد و از اين روی کنفرانسهای مذکور غير از اهداف
متداولش معنای روحانی ديگری را نيز در نظر بهائيان حائز گرديد.
کنفرانسهای مذکور از جمله عبارت بودند از "کنفرانس آموزش و پرورش برای همه" در
تايلند (١٩٩٠)، "کنفرانس سران در باره کودکان" در نيويورک (١٩٩٠)، "کنفرانس محيط زيست
سازمان ملل متّحد" در ريودوژانيرو (١٩٩٢)، "کنفرانس جهانی حقوق بشر" که با آشوب و هرج و مرج
در شهر وين تشکيل شد (١٩٩٣)، "کنفرانس بين المللی جمعيّت" در قاهره (١٩٩٤)،
"کنفرانس سران جهان در باره پيشرفت اجتماعی" در کپنهاگ (١٩٩٥)، و مخصوصاً کنفرانس
پرشور زنان در پکن (١٩٩٥). اين کنفرانسها مراحل مهمّی در بحث و مشورت جهانی در باره
مسائلی بود که مردم عالم را گرفتار ساخته است. در جلسات سازمانهای غيردولتی که به موازات
کنفرانسهای مذکور صورت گرفت نمايندگان بهائی که اعضايش از بسياری از ممالک بودند
فرصت يافتند که در همه آنها از جنبههای روحانی و اجتماعی مسائل بحث کنند. اعتماد اعضای
سازمانهای غيردولتی به جامعه بهائی چنان بود که نمايندگان بهائی به کرّات دعوت شدند که در
اين کنفرانسها به جای آنکه فقط اعلاميّهای تسليم کنند به نطق و خطابه برخيزند و چنين امتيازی
ص ١٠٥
که همه شرکتکنندگان خواستارش بودند همواره نصيب نمايندگان بهائی میشد.
***
در سالهای آخر قرن بيستم بسياری از محافل ملّی در خدمات امور خارج از جامعه بهائی،
خود به کسب پيروزیهای قابل توجّهی موفّق شدند. دو مثال برجسته در اين مطلب ماهيّت و
اهمّيّت چنين پيشرفتی را اثبات مینمايد. يکی موفّقيّتی بود که نصيب محفل ملّی آلمان شد.
داستان از اين قرار است که در محلّی اولياء امور دولتی رأيی صادر کردند که ماهيّت هيأتهای
انتخابی بهائی از لحاظ قانونی با قوانين مدنی آلمان مغايرت دارد. دادگاه عالی آلمان استيناف
محفل روحانی بهائيان توبينگن را قبول کرد و چنين رأی داد که نظم اداری جزء لايتجزّی از دين
بهائی است و از عقايد بهائی انفکاک ندارد. دادگاه عالی رسيدگی به اين قضيّه را در حوزه
اختيارات خود شمرده و در توجيه اين مطلب شواهدی آورد مبنی بر اينکه آئين بهائی خود يک
ديانت است. چنين رأيی در جامعهای مثل آلمان بسيار اهمّيّت دارد زيرا اصحاب کليسا که
مخالفين امر بهائی در آن کشورند مدّتهاست میکوشند امر بهائی را يک فرقه و يا مذهب جلوه
دهند. نظر به اهمّيّت موضوع قسمتی از رأی دادگاه را نقل میکنيم: "ماهيّت امر بهائی به عنوان
يک دين و جامعه بهائی به عنوان يک جامعه دينی چه در حيات روزانه و چه در سنّت فرهنگی و
رأی عامّه و چه بنا بر علم تطبيق اديان واضح است و شکّی در آن نيست."١٠٥
امّا اين جامعه بهائی برزيل بود که در مسير روابط خارجی بهائی به ظفری دست يافت که تا
کنون در تاريخ امراللّه بینظير است. روز ٢٨ می ١٩٩٢ عالیترين مجمع قانونگزاری کشور يعنی
مجلس نمايندگان برزيل به مناسبت انقضاء يک قرن از صعود حضرت بهاءاللّه جلسهای
مخصوص در پارلمان آن کشور تشکيل داد. ناطق مجلس پيام بيت العدل اعظم را در جلسه
قرائت کرد و نمايندگان تمام احزاب پارلمان يک يک برخاسته از سهمی که امر بهائی و بنيانگذار
آن حضرت بهاءاللّه در بهبود اوضاع نوع انسان داشتهاند تقدير نمودند. در خطابه مؤثّری که يکی
از نمايندگان بانفوذ پارلمان ايراد کرد تعاليم بهائی را چنين وصف کرد: "بزرگترين اثر دينی که تا
به حال از قلم شخصی واحد صادر شده است."١٠٦
چنين تمجيد و توصيفی از ماهيّت امر بهائی و خدمات محوّلهاش در جهان که از بالاترين
مقامات قضائی و قانونگزاری دو کشور بزرگ جهان صادر شد پيروزی روحانی بزرگی است که
از پيروزی در ميدان تبليغ کمتر نيست زيرا از آن راه درهائی گشايش میيابد که نفوذ پيام
شفابخش حضرت بهاءاللّه را به حيات اجتماع انسان منتقل میسازد.
ص ١٠٦
سفيد است
ص ١٠٧
فصل يازدهم
حضرت عبدالبهاء برای آنکه مخاطبين خويش را از کيفيّت تحوّل آينده اجتماع باخبر نمايد از
تشبيه نور استفاده و اعلان فرمود که وحدت و يگانگی قوّهای است که سبب روشنی و پيشرفت
جميع مساعی بشر میگردد و قرنی را که در پيش است آيندگان به عنوان "قرن انوار" خواهند ناميد
زيرا که در آن قرن حقيقت وحدت عالم انسانی بر جهانيان معلوم خواهد شد و بالنّتيجه کار بنای
جامعه جهانی که بر اصول عدالت استوار باشد آغاز خواهد شد.
چنين بينشی در بسياری از الواح و خطابات حضرت عبدالبهاء مکرّر آمده و نمونه کاملش را
در لوحی خطاب به جين اليزابت وايت Elizabeth Whyte) (Jane همسر رئيس سابق کليسای
"فری چرچ" (Free Church) اسکاتلند میتوان ديد. خانم وايت بسيار طرفدار تعاليم بهائی بود
و حضرت عبدالبهاء را در عکّاء زيارت کرده بود و بعداً از ايشان در شهر ادينبورگ پذيرائی
گرمی نمود. حضرت عبدالبهاء به خانم وايت مرقوم فرمود:
ای محترمه، در دورههای سابق هرچند ائتلاف حاصل گشت ولی به کلّی ائتلاف من علی
الارض غيرقابل بود زيرا وسائل و وسائط اتّحاد مفقود... حال وسائل اتّصال بسيار... لهذا
اتّفاق کلّ و اتّحاد عموم ممکن الحصول و اين اسباب از معجزات اين عصر مجيد و قرن عظيم
است و قرون ماضيه از آن محروم زيرا اين قرن انوار عالمی ديگر و قوّتی ديگر و نورانيّتی
ديگر دارد. اين است که ملاحظه مینمائی... آثارش از افق عالم نمودار گشته. شمع اوّل
وحدت سياسی است و جزئی اثری از آن ظاهر گرديده. و شمع دوم وحدت آراء در امور
عظيمه است، آن نيز عنقريب اثرش ظاهر گردد. و شمع سوم وحدت آزادی است، آن نيز
قطعيّاً حاصل گردد. و شمع چهارم وحدت دينی است، اين اصل اساس است و شاهد اين
وحدت در انجمن عالم به قوّت الهيّه جلوه نمايد. و شمع پنجم وحدت وطن است، در اين
ص ١٠٨
قرن اين اتّحاد و يگانگی نيز به نهايت قوّت ظاهر شود. جميع ملل عالم عاقبت خود را اهل
وطن واحد شمارند. و شمع ششم وحدت جنس است، جميع من علی الارض مانند جنس
واحد شوند. و شمع هفتم وحدت لسان است يعنی لسانی ايجاد گردد که عموم خلق تحصيل
آن نمايند و با يکديگر مکالمه کنند. اين امور که ذکر شد جميعاً قطعيّ الحصول است زيرا
قوّتی ملکوتيّه مؤيّد آن.١٠٧
دهها سال و شايد زمانی بسيار بيشتر لازم است تا پيشبينیهای مندرج در اين سند مهمّ کاملاً
وقوع يابد امّا امروز ملاحظه میکنيم که چارچوبه اصلی چنان وعدههائی در سراسر جهان برقرار
گرديده است. مثلاً در سير وحدت نژادی و وحدت دينی که به تصريح در بيان حضرت عبدالبهاء
ذکر شده با وجود مخالفت عدّهای پيشرفتی شايان رخ داده و لزوم وحدت زبان و نياز به زبان بين
المللی نيز از جميع جهات احساس میشود. چنان که با نبودن زبان بين المللی، سازمان ملل متّحد
و بسياری از جامعههای غيردولتی مجبور شدهاند که چند زبان رسمی برای خود برگزينند و تا
زمانی که توافق بين المللی در تعيين زبانی عمومی حاصل نگردد اين مشکل حلّ نخواهد شد. امّا
ترقّياتی از قبيل توسعه و تعميم اينترنت، اداره ترافيک هوائی و اصطلاحات فنّی از هر قبيل و
مسائل مربوطه به تعليم عمومی سبب شده که تا حدّ زيادی از زبان انگليسی برای رفع احتياجات
عمومی استفاده میشود.
مفهوم "وحدت آراء در امور عظيمه" که در اوائل قرن بيستم حتّی ذرّهای در مرام و
آرمانهای کسی ديده نمیشد نيز امروز در همه جا در برنامههای پيشرفت اقتصادی و اجتماعی و
کمکهای انسانی و نگرانی در باره محيط زيست در خشکی و دريا عيان گرديده است. امّا راجع
به "وحدت سياسی" حضرت وليّ امراللّه بيان داشتهاند که مقصود وحدتی است که دول حاکمه
بين خود قرار دهند و آن جريانی تدريجی است که در مرحله کنونی تاريخ، تأسيس سازمان
ملل متّحد نمايشی از آن است. "وحدت وطن" متوجّه واقعيّت امروز است که مردم جهان هرچند با
هم اختلاف داشته باشند باز اکثراً پذيرفتهاند که همه ساکنان يک وطن جهانيند.
امّا "وحدت آزادی" امروز آرزوی جمعيّت کره زمين گرديده است و از تحوّلات بزرگی که
در اين باره به وجود آمده و شايد در ضمير منير حضرت عبدالبهاء نيز وجود داشته نابودی
شگفتانگيز استعمار و بالنّتيجه ترويج خودمختاری است که يکی از خواصّ برجسته هويّت ملّی
در آخر قرن بيستم است.
با وجود تهديدهای گوناگونی که در مقابل آينده بشر قرار گرفته هر چه باشد نمیتوان منکر
شد که در قرن بيستم وقايعی رخ داده است که جهان را دگرگون ساخته و اگر به خاطر آيد که هيأت
و کيفيّت اين تحوّلات را ندائی الهی با اطمينان توصيف و پيشگوئی فرموده است بايد هر
ص ١٠٩
خردپيشه بلندانديشهای را در همه جا به تأمّل و تفکّر وادار سازد.
***
تغييراتی که در حيات اجتماعی و اخلاقی بشر پديد آمد چنان مقبول افتاد که مجامع بين
المللی تحت سازمان ملل متّحد را بر آن داشت که در آخر قرن بيستم پايان هزارهای و آغاز هزاره
ديگر را با تشکيل جلسات بزرگ عمومی نشان گذارد. از ٢٢ تا ٢٦ می سال ٢٠٠٠ نمايندگان بيش
از يک هزار سازمان غيردولتی به دعوت کوفی عنّان (Kofi Annan) دبير کلّ ملل متّحد در
نيويورک گرد آمدند. در بيانيّهای که پس از آن جلسه صادر شد نمايندگان جامعه مدنی جهان
تعهّد خود را به اين آرمان اعلان نمودند که "ما يک خانواده بشری هستيم و با وجود تفاوتهائی
که داريم در يک وطن مشترک زيست میکنيم و در يک جهان با آرامش و مدارا و عدالت که
اصول جهانی دموکراسی راهنمای آنست شريک و سهيم هستيم."١٠٨
کمی بعد از اين جلسه از ٢٨ تا ٣١ اوت سال ٢٠٠٠ در مجمع ديگری رهبران اکثر جوامع دينی
نيز در مرکز سازمان ملل متّحد اجتماع نمودند. دبير کلّ جامعه بين المللی بهائی نماينده بهائيان
بود که در يکی از جلسات عمومی آن اجتماع سخن راند. از نظر هيچ بينندهای هرگز پوشيده
نمیماند که رهبران اديان رسماً جوامع خود را دعوت نمودند که "حقّ آزادی اديان را محترم
شمارند و راه آشتی پويند و يکديگر را ببخشايند و زخمها را مرهم نهند."١٠٩
اين دو واقعه مقدّماتی راه را برای اجتماع ديگری به نام مجمع سران در جشن هزاره فراهم
آورد و از ٦ تا ٨ سپتامبر سال ٢٠٠٠ يک صد و چهل و نه نفر از سران ممالک و رؤسای دول گرد
هم آمدند و به مشورت پرداختند تا به ملّتهای خويش اميد و اطمينان بخشند. اين کنفرانس
سران قدم مغتنمی برداشت و از سخنگوی مجمع سازمانهای غيردولتی دعوت گرديد که از
نگرانیهائی که در جلسات مقدّماتی از طرف آن مجمع شناسائی شده بود سخن راند. شخصی
که به چنين افتخاری مفتخر شد نماينده اصلی جامعه بين المللی بهائی بود که به سمت يکی از
رؤسای مشترک مجمع هزاره به سخن پرداخت، و اين امر سبب شادمانی بهائيان شده آن را بسيار
پرمعنی تلقّی کردند. هيچ امری تفاوت بزرگ بين سالهای ١٩٠٠ و ٢٠٠٠ را به اين خوبی آشکار
نمیکند مگر متن قطعنامهای که سران کشورها صادر کردند. اين قطعنامه به امضاء تمام
شرکتکنندگان رسيد و به مجمع عمومی ملل متّحد احاله شد: "ما در اين موقع تاريخی جدّاً تأکيد
میکنيم که سازمان ملل متّحد خانه مشترک ضروری تمام خاندان بشری است و همه تحقّق آمال
خود را برای صلح و همکاری و پيشرفت از آن میجوئيم. لهذا حمايت بیشائبه خود را از اين
مقاصد مشترک متذکّر و کوشش در راه وصولش را متعهّد میگرديم."١١٠
ص ١١٠
در خاتمه اين سلسله اجتماعات آقای عنّان خود در مجمع سران جهان به فصاحت
و صراحتی تمام که گوئی انعکاسی از ندای صريح حضرت بهاءاللّه به ملوک و سلاطين يعنی
اسلاف سران حاضر در آن مجمع بود چنين سخن راند: "اين در قبضه شماست و از اين روی
مسؤوليّت شماست که به اهدافی که خود تعيين کردهايد واصل گرديد. فقط شمائيد که در مورد
اينکه ملل متّحد در مبارزهاش پيروز شود تصميم میگيريد. "
***
با وجود اهمّيّت تاريخی آن جلسات و با وجودی که اکثر رهبران سياسی و مدنی و دينی بشر
در آنها شرکت جستند مجمع سران در هزاره مذکور در اکثر ممالک چندان اثری بر افکار
عمومی باقی نگذاشت. برخی از واقعات محلّ توجّه وافی رسانههای جمعی قرار گرفت امّا
سرمقالاتی که در اين باره نوشته شد و برنامههای خبری که پخش شد حاکی از شکّ و ترديد و
حتّی بدبينی بود که از نظر خوانندگان و شنوندگان پوشيده نمیماند. اين تفاوت آشکار بين
واقعهای که حقّاً میتوانست نقطه عطفی در تاريخ بشر محسوب شود با عدم شور و حرارت و
حتّی علاقه در بين مردمی که بنا بود از آن بهره گيرند شايد بزرگترين تضادّی است که میتوان
در مراسم هزاره ملاحظه کرد و اين خود عمق بحرانی را نشان ميدهد که جهان در پايان قرن
بيستم به آن دچار است و طيّ آن دو سير ترکيب و تحليل که در صد سال گذشته شدّت يافته به نظر
میرسد هر روز بر سرعتش افزوده میشود.
آنان که آرزومندند که اظهارات بصيرتمندانه سران جهان را باور نمايند در چنگال دو پديده
اسيرند که آن آرزو و اعتماد را تضعيف میکند. اوّل همان است که به تفصيل در اوراق گذشته
نوشتيم که انهدام پايه اخلاقی جامعه انسانی سبب شده که اکثر مردم جهان در سرگردانی دست و
پا زنند و در دنيائی که روز به روز بيش از پيش خطرناک و غير قابل پيشبينی میشود نقطه اتّکائی
نداشته باشند. اگر بگوئيم که اين سير تقريباً به آخر رسيده اميد باطلی را ترويج کردهايم. ممکن
است ملاحظه کنيم که کوششهای شديدی در عالم سياست صورت میگيرد و پيشرفتهای
علمی برجستهای متمادياً به دست میآيد و يا اوضاع اقتصادی برای قسمتی از عالم انسانی بهبود
میيابد امّا در اين تحوّلات هرگز اميد واقعی نمیتوان يافت که زندگانی با امن و امانی برای فرد يا
از آن مهمّتر برای فرزندانش تأمين شود. چنان که حضرت شوقی افندی انذار فرموده يأس و
حرمانی که رواج فساد در دستگاههای سياسی در تودههای مردم توليد میکند حال شيوع
عمومی يافته است. هرج و مرج چون مرضی مسری شهرها و روستاهای بسياری از کشورها را
فراگرفته است. زمام امور اجتماعی از دست رفته است. روشهای افراطی و منحرف را به بهانه
ص ١١١
حقوق بشر مشروع شمردن، هنرها و جرائد و رسانههای جمعی منحطّ و تجاوز و خشونت را در
سراسر عالم تجليل نمودن، همه اينها و ساير مظاهر هرج و مرج اخلاقی از آيندهای خبر میدهد
که قوّه مخيّله را فلج میکند. در برابر اين منظر وحشتناک روشنفکران زمانه که از ناچاری در پی
يافتن فضيلتی در اين واقعيّات تيره و تار هستند اصطلاحی را برای اقناع خود ساخته و رسالت
خود را "بنيادشکنی" (deconstructionism) قرار دادهاند.
دومين تحوّلی که اميدها را به آينده سلب میکند موضوع برخی از دردآورترين مذاکرات
مجمع سران در جشن هزاره بود. انقلابی که در عرصه اطّلاعات در دهه آخر قرن با اختراع شبکه
جهانی کامپيوتری (World Wide Web) به وجود آمد بسياری از فعّاليّتهای بشری را چنان
دگرگون ساخت که هرگز بازگشتپذير نيست. سير "جهانی شدن" (globalization) که طيّ
چندين قرن خطّی صعودی پيموده بود در اثر نيروهائی جديد چنان قوّت گرفت که از تصوّر
بسياری از مردم بيرون است. نيروهای اقتصادی که از قيود سنّتی آزاد شدند در آخرين دهه قرن
بيستم نظامی جديد در طرح و توليد و توزيع ثروت در جهان به وجود آوردند. دانش به عنوان
کالائی گرانبهاتر از سرمايه اقتصادی و منابع مادّی به بازار آمد. به طرفة العينی مرزهای ملّی که از
قبل مورد هجوم واقع شده بود چنان از هم گسيخت که بالنّتيجه حال مبالغ هنگفت ارز به فرمان
يک اشاره کامپيوتری از آن مرزها در يک آن عبور میکند. فعّاليّتهای توليدی پيچيده چنان از
نو ترتيب و آرايش يافت که میتواند اقتصادهای موجود را با کمک شرکتکنندگان متخصّص از
هر کشوری که باشند به هم تلفيق بخشد و بازدهی آنها را به حدّ اکثر رساند. اگر ما افق فکری خود
را پائين ببريم تا به جائی که فقط از نظر ملاحظات مادّی قضاوت کنيم توانيم گفت که کره زمين
هماکنون صورت "يک وطن" و ساکنان بلاد مختلف حال حکم "اهل آن" را يافته است.
امّا اين تحوّل عظيم تنها تحوّلی اقتصادی نيست و مفهوم "جهانی شدن" به نحوی فزاينده
ابعادی سياسی و اجتماعی و فرهنگی به خود میگيرد و معلوم شده که قدرت دولتهای ملّی
که روزگاری صاحباختيار و حافظ سرنوشت بشر بودند به شدّت کاهش يافته و هرچند هنوز
دولتهای ملّی نقش مهمّی را بازی میکنند ولی بايد برای مراکز قدرت جديد از قبيل
شرکتهای عظيم چند ملّتی، تشکيلات ملل متّحد، سازمانهای غيردولتی از هر قبيل و
دستگاههای گسترده رسانههای جمعی جای باز کنند زيرا همکاری تمام آنها برای موفّقيّت غالب
برنامههای اقتصادی و اجتماعی اهمّيّت حياتی دارد. همچنان که مرزهای ملّی ديگر مانعی برای
ردّ و بدل پول و سرمايه يا کوچ کردن شرکتهای بزرگ به ممالک مختلف نمیباشد به همان
طريق در ترويج و تبادل دانش نيز مانع مؤثّری را به وجود نمیآورد. مخابرات اينترنت که قادر
است در چند ثانيه متون کتابخانهای را که محصول صدها سال مطالعه بوده است به جای ديگری
منتقل کند حيات علمی و عقلی هر کسی را که از آن وسيله استفاده تواند کرد غنی میسازد و ضمناً
ص ١١٢
آموزش بسيار پرمايهای را در ميدان فنون و مشاغل مختلفه فراهم میآورد. چنين سيستمی که
شصت سال قبل حضرت وليّ امراللّه آن را پيشبينی فرمود باعث ايجاد حسّ جامعه مشترکی در
استفادهکنندگان آن میگردد که ديگر فاصله فرهنگی و جغرافيائی در آن حکمی ندارد.
فوايدی که از اين سيستم عايد ميليونها مردم میشود بديهی و چشمگير است. ارزانی و
سودمندی اين سيستم که فعّاليّتهای رقيبان پيشين را هماهنگ میسازد سبب گرديد که خدمات
و کالا را در دسترس جمعيّتهائی گذارد که قبلاً هرگز اميد دسترسی به آنها را نداشتهاند. افزايش
فوق العاده سرمايههائی که برای پژوهش و پيشرفت جمع آمده کيفيّت و تنوّع چنين فوايدی را
گستردهتر میکند. سيستم مزبور در ازدياد فرصتهای حرفهای و شغلی تأثير مستقيمی بر جای
نهاده است، زيرا فعّاليّتهای تجاری و اقتصادی از پايگاه خود در کشوری به آسانی به کشور
ديگر منتقلشدنی گشته و حذف موانعی که در راه تجارت بين ممالک وجود داشت قيمت کالا را
نيز برای مصرفکننده پائين آورده است. لهذا هر فرد بهائی قوای نهفته در چنين تحوّلاتی را برای
پايهگذاری بنای جامعهای جهانی که در آثار حضرت بهاءاللّه پيشبينی شده است به آسانی
میتواند مشاهده نمايد.
سير به سوی جامعه جهانی به جای آنکه تو ليد خوشبينی نسبت به آينده نمايد برعکس در
نظر عدّه روزافزونی از مردم در اطراف جهان تهديد اصلی برای همان آينده شمرده میشود.
تظاهرات و آشوبهائی که در طول دو سال گذشته حول جلسات سازمان بازرگانی جهانی و
بانک جهانی و صندوق بين المللی پول به راه افتاد عمق ترس و مخالفتی را نشان میدهد که مسألهء
جهانی شدن جامعه در دلها پديد آورده است. انعکاس اين تظاهرات غيرمنتظره در جرائد
توجّه عامّه را به اعتراضاتی که عليه نابرابری در تقسيم منافع و فرصتها میشود جلب نموده
چهکه معترضان معتقدند که جهانی شدن سبب تشديد آن نابرابریها میشود و نيز تظاهرات
مذکور هشدار میدهد که اگر سريعاً کنترل مؤثّری به عمل نيايد نتيجهاش از لحاظ اجتماعی و
سياسی و اقتصادی و محيط زيست بسی هولناک و فاجعهانگيز خواهد بود.
چنين نگرانی کاملاً بجا به نظر میرسد. تنها آمار اقتصادی که در دست است تصويری از
اوضاع کنونی جهان فراهم میدارد که بسيار سبب تشويش و پريشانی است. فاصله روزافزون بين
يک پنجم جمعيّت جهان در کشورهائی که بالاترين درآمد را دارند و يک پنجم ديگر که دارای
پائينترين درآمدند داستان سوزناکی را بيان میکند. گزارشی که در باره رشد و نموّ انسانی از
طرف سازمان توسعه و رشد ملل متّحد در سال ١٩٩٩ منتشر شد تفاوت بين اين دو دسته را در
سال ١٩٩٠ به مقياس شصت بر يک تعيين نمود يعنی گروهی از آدميان به شصت درصد از ثروت
جهان دسترسی داشتند و گروهی ديگر که از لحاظ تعداد به همان اندازه بودند فقط به يک
درصد. اين گروه فعلاً میتوانند قوت لايموتی داشته باشند. مشکل اينجاست که تا ١٩٩٧ که
ص ١١٣
جريان جهانی شدن جامعه انسانی سرعت گرفت فاصله بين دو گروه مذکور طيّ هفت سال به
نسبت هفتاد و چهار بر يک افزايش يافت. در اين ارقام بيليونها نفر که در برزخ تنگ بين آن دو
گروه زيست میکنند و هر روز فقيرتر میشوند به حساب نيامدهاند. اين جريان خطرناک به جای
آنکه مهار شود بر سرعتش میافزايد. داوری در باره آينده بشريّت با ملاحظه محروميّت و يأسی
که دو سوم جمعيّت زمين را فراگرفته همراه بوده، اينست که میبينيم که چرا برگزاری مراسم
هزاره از طرف سران کشورها که با هر معيار معقولی واقعه تاريخی بوده است با سردی و بيعلاقگی
مقابل شد.
جهانی شدن بالذّات از خواصّ سير تکاملی جامعه انسانی است و با خود فرهنگی اجتماعی
اقتصادی همراه آورده است که از لحاظ عملی عبارت از آن جهانی است که در آن آمال نوع بشر
در قرن بيست و يکم دنبال خواهد شد. هيچ ناظر بيطرفی اگر در قضاوتش منصف باشد نمیتواند
منکر شود که هر دوی آن عکسالعملهای متضادّ در حدّ خود صحيح و درست است. وحدت
جامعه انسانی که در بحبوحه آتشهای قرن بيستم به قالب ريخته شده حقيقتی است که هر روز
باب امکانات عظيم تازهای را میگشايد. حقيقت ديگری نيز هست که بر هيچ خردمند
هوشمندی پوشيده نيست که عدالت يگانه وسيلهای است که میتواند قوای پرتوان نهفته را مهار
کرده آن را در راه ترقّی تمدّن به کار اندازد. لازم نيست کسی غيبگو باشد تا تشخيص دهد که
سرنوشت انسانيّت در قرنی که آغاز گشته با حصول ارتباط بين دو نيروی اصلی معيّن میشود که
در سير تاريخ مدخليّت داشته يعنی دو اصل جدائیناپذير وحدت و عدالت.
***
در پرتو تعاليم حضرت بهاءاللّه بزرگترين خطری که بحران اخلاقی و عدم عدالت و
نابرابری مربوط به جهانی شدن در شکل کنونی آن در بر دارد اين طرز فکر فلسفی است که سعی
دارد اين نقائص و شکستها را توجيه نمايد. اضمحلال مرامهائی از قبيل کمونيسم و فاشيسم را
نبايد چنين تعبير کرد که مرامپرستی منسوخ گشته است. بر عکس هرگز در جهان جامعهای نبوده
است که هر قدر تابع فلسفهای عملی به يکی از صورتهای گوناگون آن باشد از يک نوع تعبير
بنيادی واقعيّت به عنوان قوّه محرّکهاش استفاده نکرده باشد. امروز چنين نظام انديشه و چنين
مرامی بدون معارض در همه جا موجود است و تحت عنوان "تمدّن غربی" معروف است و وقتی
میگوئيم "تمدّن غربی" مراد ما از لحاظ سياسی و فلسفی نوعی از روش نسبيّتگرائی آزادی
است و از لحاظ اقتصادی و اجتماعی سيستم سرمايه داری میباشد و اين دو سيستم ارزشها يعنی
آزادی و سرمايه داری حال چنان به هم تلفيق شده و مکمّل يکديگر گشته است که در دنيای
ص ١١٤
امروز هر دو را يکی دانسته و آن را يگانه جهانبينی جامعش میشناسند.
منافع سيستم مذکور از لحاظ آزادی فردی و رفاه اجتماعی و پيشرفت علمی که نصيب اقلّيّت
مهمّی از مردم کره زمين است هرگز هيچ خردمندی را از اين غافل نمیسازد که سيستم مذکور
چقدر از نظر اخلاقی و عقلانی ورشکسته است. هرچند اين سيستم مانند نظامهای گذشته سهم
بزرگی در پيشرفت تمدّن داشته است امّا در عين حال چنان که در نظامهای پيشين نيز بوده قادر
نيست به نيازها و حوائج جهان امروز بپردازد، جهانی که خردمندان قرن هيجدهم که پايهگذاران
نظام کنونی بودهاند هرگز تصوّرش را هم نمیکردند. هنگامی که حضرت شوقی افندی سؤال
ذيل را مطرح فرمود فقط سلطنتها و دستگاه اديان و مرامهای استبدادی مورد نظر حضرتش
نبود: "چرا (آن نظامها) را در جهانی که محکوم به قانون قطعی تحوّل و تدنّی است بايد از فساد که
تدريجاً جميع مؤسّسات انسانی را فرا خواهد گرفت مصون و مبرّی انگاشت؟"١١١
حضرت بهاءاللّه به پيروان خود سفارش میفرمايند که با چشم خود مشاهده کنند نه با چشم
ديگران و به معرفت خود دريابند نه با معرفت همسايگان. بدبختانه آنچه بهائيان در جامعه کنونی
میبينند اينست که انبوه خلائق دچار استثمار لگامگسيخته اصحاب حرص و طمع گشته و عذری
را که استثمارکنندگان برای توجيه اين وضع میتراشند اينست که "نيروهای بلااراده بازار" حاکم بر
اوضاع است. آنچه بهائيان در جامعه کنونی میبينند انهدام پايههای اخلاقی است که جنبه حياتی
برای آينده بشر دارد و میبينند که همه جا خودپرستی حاکم بر رفتار بشر امروز است که آن را
آزادی بيان مشروع میشمارند. بهائيان امروز مبارزهشان با هجوم مادّهپرستی تعصّبآميز است
که مردمان آن را بر اساس علم دانسته منظّماً میکوشند که هر نوع ضربان روحانی را که در نزد
بهائيان شؤون اصلی حيات است و از ضمير و وجدان انسان میتراود از حيات فکری و صفحه
انديشه بشری بزدايند.
برای يک فرد بهائی مسائل نهائی مسائلی روحانی هستند. امر بهائی حزبی سياسی نيست،
مرامی نيست و دستگاهی نيست که عليه نقائص اجتماع به تحريکات سياسی از هر قبيل بپردازد.
سير تحوّلی که امر بهائی به راه انداخته پيشرفتش بر اثر تحوّل اساسی در وجدان آدمی است و هر
کس که بر خدمت امر بهائی قيام کند جهادی در مقابل خويش دارد که بايد خود را از تعلّق به
افکار و اولويّات موروثی که مغاير و مخالف با اراده الهی در اين عصر بلوغ انسان است به کلّی
برهاند. عجب آنکه در نظر بهائيان حتّی رنج و حرمان ناشی از اوضاع و احوال کنونی که وجدان
انسان را میآزارد خود جريان آزادی روحانی را مدد مینمايد و سبب تسريع آن میگردد. زيرا
چنين نااميدی بهائيان را وادار میکند که به حقيقتی سر تمکين فرود آورند که مکرّراً در آثار
بهائی بدان تأکيد گشته است: "ما اراد اللّه من الارض و ما عليها الّا قلوب عباده و جعلها عرشاً لظهور
تجلّياته اذاً قدّسوها عن دونها ليرتسم عليها ما خلقت لها."١١٢
ص ١١٥
فصل دوازدهم
در سرآغاز انجيل يوحنّا میخوانيم که "ابتدا کلمه بود." اين آيه دو هزار سال است که خوانندهاش
را مجذوب ساخته است. اين عبارت ادامه میيابد و با صراحت و سادگی شگرفی به بيان حقيقت
اصلی تمام اديان پرداخته که پی در پی در تمدّنهای متوالی در طيّ اعصار گذشته به تحقيق
رسيده است: "او در جهان بود و او سازنده جهان بود." هر زمان که موعود الهی ظاهر شد جامعه
اهل ايمان گرد اين نقطه مرکزی که صاحب امر و حيات روحانی آنان بود جمع آمدند و نظام
ارزشهای جديدی به وجود آمد و وجدان و رفتار افراد انسانی ترتيبی تازه يافت. علم و صنعت
و هنر نيز جواب مساعد داد. بالاخره قوانين و تشکيلات امور اجتماعی از نو ساخته شد. تمدّنی
نوين ظاهر شد و کمکم به پيش رفت و کسی بر مقاومتش قادر نيامد. تمدّنی که آمال بشر را
برمیآورد و استعدادهای نهفته ميليونها نفر را چنان به عرصه شهود میرساند که بنيان جهانی
نوين مرتفع میگشت، جهان نوينی که برای اهل ايمان که معتقدند "کلّ به وجود او قائمند و از
فيض او ظاهر و به او راجع"١١٣ واقعیتر از جهانی است که بر پايه مادّی اين عالم خاک استوار
است. در قرنهای بعد از هر ظهوری جامعه انسانی همواره اساس يکپارچگی و اعتماد به نفس
خود را بر آن قوّه محرّکه روحانی که سبب پيدايش جامعه گرديده استوار میسازد.
با ظهور حضرت بهاءاللّه داستان مذکور دوباره تکرار شد با اين تفاوت که اين ظهور جديد
تمام جمعيّت زمين را در بر میگيرد. در وقايع قرن بيستم میبينيم که ظهور جديد اوّلين مراحل
تحوّل بين المللی جامعه انسانی را بنيان نهاد چنان که حضرت بهاءاللّه میفرمايند:
و اشهد بانّ من اوّل کلمة خرجت من فمه... انقلبت الاشياء کلّها و السّماء و ما فيها و الارض و
من عليها و بها انقلبت حقائق الوجود و اختلفت و تفرّقت و انفصلت و ائتلفت و اجتمعت و
ظهرت الکلمات التّکوينيّة فی عالم الملک و الملکوت و الظّهورات الواحديّة فی عالم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر