۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

کتاب قرن انوار، مرکز جهانی بهایی (ناشر) قسمت دوم

ص ١٦
 مبارکش را لبّيک گفتند از لحاظ روحانی چقدر مقامشان بلند بوده است زيرا آنان در جهانی
میز‌يستند که از لحاظ اقتصادی پيشرفته و در رفاه بود و از لحاظ اجتماعی آزادمنش و
آزاديخواه. آن نفوس با آنکه در چنان محيطی زندگانی روزانه خويش را می‌گذراندند موفّق
گشتند دعوت حضرت عبدالبهاء را در چنان موقعی اجابت نمايند و از کسانی بودند که وجدانشان
بيدار گشته بود و احساس می‌کردند که بشر تا چه اندازه نيازمند است که به انوار روحانی روشن
گردد. مؤمنان اوّليّه غربی که با فداکاری خويش بنيان متين جامعه‌های بهائی زمان حاضر را در
غرب و ساير نقاط جهان پايه نهادند برای آنکه بتوانند در چنين عقيدتی ثابت و پايدار بمانند لازم
بود که فشارهای خانوادگی و اجتماعی را تحمّل نمايند بلکه لازم بود با منطق مردم آن روزگار نيز
به جنگ برخيزند. از اين رو می‌توان گفت که استقامت و وفاداری بهائيان اوّليّه مغرب زمين به
همان اندازه همکيشان ستمديده ايرانيشان که در آن زمان با آزار و کشتار رو به رو بودند حماسه‌آفرين بود.
      سرحلقه غربيانی که به ندای حضرت عبدالبهاء جواب قبول دادند گروه کوچکی از مؤمنان
دلير و غيوری بودند که به توصيف حضرت وليّ امراللّه از باده يزدانی سرمست گشتند و چنين
موهبتی نصيبشان شده بود که در شهر عکّاء محلّ زندان حضرت عبدالبهاء به زيارتش فائز گردند
و با چشم خود آن طلعت نوراء را ببينند و با گوش خويش کلمات جانبخشش را بشنوند و خلق
جديد شوند. خانم می مکسول  (May Maxwell)  که از زمره آن نفوس مبارکه بود در يکی از
آثار خود چنين مرقوم داشته است: "از اوّلين ملاقاتم... هيچ به ياد ندارم. نمید‌انم شادمان بودم يا
غمگين زيرا ناگهان به اوجی رسيدم که در آن جانم با روح الهی دمساز شد و نيروئی چندان طاهر
و چندان مقدّس و چندان عظيم سراسر وجود مرا فراگرفت."١٢ و باز چنان که حضرت وليّ امرالله
بيان فرموده‌اند چون اين گروه زائران غربی به سرمنزل خويش باز گشتند "مظهر خدماتی منظّم و
مستمرّ گشتند که آثارش در اروپای غربی و ايالات و ولايات امريکای شمالی ظاهر شد."١٣ نزول
الواحی از حضرت عبدالبهاء خطاب به بهائيان طرفين اقيانوس اطلس آتش خدمات آن نفوس و
بهائيان ديگر را دامن زد و عدّه تازه‌ای را به اقبال به امر بهائی کشانيد و اين الواح صفحه پندار
مؤمنان را با اصول و عقايد ظهور جديد الهی بياراست. قدرت اين نيروی خلّا‌ق را می‌توان در
بيانی از تورنتن چيس  (Thornton Chase)  اوّلين بهائی امريکائی يافت که نوشت:
      الواح (حضرت عبدالبهاء) چون کبوتران سپيدبالی از مرکز آشيان حضورش تا آخر کره زمين
گسترده بود و صدها لوح هر روز از قلمش جاری می‌شد و ممکن نيست چنين مکاتيب
بی‌شماری را به شيوه دانش‌پژوهان با صرف وقت و فکر کردن و تأمّل بتوان خلق کرد. گوئی
آب زلالی بود که از چشمه گوارائی می‌جوشيد.١٤
 
ص ١٧
      اين احساسات به نوبه خود نشان مید‌هد که چرا حضرت عبدالبهاء با چنان عزم راسخی به
هدايت نفوس در غرب قيام فرمود و اين کوشش به درجه‌ای بود که سبب نگرانی اطرافيانش
می‌شد. حضرت عبدالبهاء با تقدّم سنّ و ضعف مزاج و اختلال صحّت که محصول ده‌ها سال
تبعيد و زندان بود سفرهائی را آغاز نمود که تقريباً به مدّت سه سال به طول انجاميد و نهايتاً
حضرتش را به ساحل اقيانوس کبير در امريکای شمالی کشاند. زحمات و خطراتی که سفرهای
دور و دراز در اوائل قرن بيستم داشت تنها يکی از موانع بسيار کوچکی محسوب می‌شد که در
سبيل تحقّق نيّت حضرتش وجود داشت. حضرت عبدالبهاء که به نقل بيان حضرت وليّ امراللّه:
      در ريعان شباب به زندان اعدا گرفتار و در پيری و فرسودگی از آن استخلاص يافته بود به تبليغ
امر پروردگار قيام فرمود و با آنکه در مدّت حيات در محافل و مجالس اهل غرب وارد نشده
و در مجامع عمومی به نطق و بيان نپرداخته، مدرسه نديده و لسان و آداب و رسوم و قواعد
قوم را نياموخته بود به لحنی بديع و قدرتی محيّر العقول از فراز منابر و کرسی خطابات در
عواصم مهمّه اروپ و بلاد شاسعه امريک به اثبات حقيقت الوهيّت و حقّانيّت مظاهر مقدّسه
و ابلاغ تعاليم رحمانيّه و بسط مبادی ساميه ربّانيّه و کشف اسرار مدنيّت الهيّه و حلّ مشاکل
اقتصاديّه و اعلان وحدت عالم انسانی پرداخت.١٥
***
      برای آغاز اين داستان شگرف هيچ صحنه‌ای بهتر و روشن‌تر از لندن پايتخت بزرگ‌ترين و
گسترده‌ترين امپراطوری جهان نبود. در نظر گروه‌های کوچکی که جنبه‌های عملی سفر حضرت
عبدالبهاء را ترتيب مید‌ادند و مشتاق ديدارش بودند سفر لندن چنان پيروز و موفّق بود که از حدّ
اميدواری آنان نيز فراتر رفت. مأمورين دولتی، دانشمندان، نويسندگان، سردبيران جرائد، ارباب
صنايع، رهبران نهضت‌های اصلاح‌طلب، اعضاء جامعه اشراف انگليس و روحانيّون متنفّذ از
بسياری از مذاهب مسيحی همه با اشتياق طالب ديدارش بودند و از ايشان در محلّ‌های نطق و
 خطابه و در کلاس‌های درس، در منازل و بر فراز منابر که در اختيارشان بود استفاضه کرده از
عقايدی که ترويج می‌فرمود قدردانی و شادمانی می‌نمودند. روز يکشنبه دهم سپتامبر ١٩١١
 حضرت عبدالبهاء اوّلين خطابه عمومی خود را از قلب کليسای "سيتی تمپل"  (City Temple)
ايراد فرمود و سخنانش در باره کيفيّت عصری جديد در تکامل و تطوّر مدنيّت جهان بود که منظر
بديعی پيش ديده شنوندگان آورد:
 
ص ١٨
 اين روز روز بديعست و اين عصر عصر خداوند عزيز. عن‌قريب جهان بهشت برين گردد.
روز وحدت عالم بشر است و اتّحاد جميع ملل. تعصّبات مورث جهالت بود و اساس ضدّيّت
بشر. عنايت خداوند اين روز فيروز را محقّق فرمود. عن‌قريب وحدت عالم انسانی در قطب
آفاق موج زند. جدال و نزاع نماند. صبح صلح اکبر بدرخشد. جهان جهان تازه شود و جميع
بشر برادران گردند.١٦
      حضرت عبدالبهاء پس از دو ماه اقامت در پاريس برای اعاده صحّت و استراحت در زمستان
به اسکندريّه مراجعت فرمود. در ٢٥ مارس ١٩١٢ به سوی نيويورک رهسپار شد و در ١١ آوريل
همان سال وارد آن شهر گرديد. برنامه سفر حضرت عبدالبهاء در بيش از چهل شهر در امريکای
شمالی و نوزده شهر اروپا و گاه بيش از دو بار در هر شهری از صدها نطق و خطابه عمومی و
حضور در کنفرانس‌ها و مکالمات خصوصی پر شده بود و اين همه حتّی از لحاظ جسمانی کار
بزرگ سنگينی بود که در تاريخ جديد بشری نظيرش را نمی‌توان يافت. در هر دو قارّه مخصوصاً
در امريکای شمالی حضرت عبدالبهاء با نفوس برجسته‌ای که به موضوع‌هائی از قبيل صلح و
 حقوق زن و تساوی نژادی و اصلاحات اجتماعی و اخلاقی علاقه داشتند صحبت نمودند و مورد
استقبال شايان همگان واقع شدند و تقريباً هر روز خطابات و مصاحبه‌های ايشان در روزنامه‌های
کثير الانتشار درج می‌شد به نحوی که خود بعداً مرقوم فرمود که "ملاحظه شد که ابواب مفتوح...
و قوّه معنويّه ملکوت الهی هر حائل و مانعی را از ميان برده."١٧
      اين استقبال گرم مردم به حضرت عبدالبهاء فرصت بخشيد که آشکارا اصول و مبادی
اجتماعی ظهور جديد را بيان فرمايد که خلاصه‌اش در بيان حضرت وليّ امراللّه چنين آمده است:
تحرّی حقيقت خالی از خرافات و تقاليد، وحدت عالم انسانی که محور اصول و اساس تعاليم
امر بهائی است، وحدت اساسی اديان، رفع تعصّبات دينی و نژادی و طبقاتی و ملّی، لزوم
توافق ميان دين و علم، تساوی زن و مرد که دو بال برای پرواز بشر محسوبند، اجراء تعليم
اجباری، برگزيدن يک زبان عمومی علاوه بر زبان‌های ملّی، تعديل معيشت که هم ثروت
نامحدود و هم فقر و فاقه را زائل می‌سازد، ايجاد دادگاه جهانی که اختلافات بين ملل را فيصله
دهد، بالا بردن مقام کار که چون با روح خدمت همراه باشد در حکم عبادت است، ستايش
عدالت که بايد اصل حاکم بر جامعه بشری باشد و تمجيد دين که به منزله ملجأ و پناه برای
حفظ و حراست مردم و ملّت‌هاست و تأسيس صلح عمومی و دائمی که بايد هدف جهانيان
باشد کلّ از عناصر اوّليّه سياست الهی است که حضرت عبدالبهاء طيّ اين سفر تبليغی به
رؤسای عالم و نيز به جمهور مردم ابلاغ فرمود.١٨
 
ص ١٩
در بطون پيام حضرت عبدالبهاء اين حقيقت نهفته است که روز موعود برای اتّحاد بشر و
تأسيس ملکوت الهی در اين کره خاکی که همه منتظرش بودند فرا رسيده است. ملکوتی که
حضرت عبدالبهاء پرده از رويش برگرفت آن نبود که به مانند اديان گذشته وعد و وعيدش
مربوط به جهان ديگر باشد بلکه ملکوتی بود که مژده مید‌اد عصر بلوغ انسانی دميده است و
زمان حصول مدنيّت جهانی فرا رسيده، عصری که در آن جميع قوای نهفته انسانی بر اثر تبادل
ميان ارزش‌های روحانی و ترقّيات مادّی که به خواب کسی هم نمی‌آمد به ثمر خواهد رسيد.
      حضرتش فرمود که امروزه وسائل وصول به اهداف مذکور فراهم است به شرطی که به
مرحله عمل وارد شويم و معتقد به تحقّق آنها باشيم: "ما جميع مید‌انيم صلح خوب است، سبب
حيات است، لکن محتاج ترويج و عمليم. امّا چون اين عصر عصر نورانی است و استعداد صلح
حاصل، لابدّ بر اين است اين افکار منتشر شود،به درجه اجرا و عمل آيد."١٩
       حضرت عبدالبهاء با آنکه در مکالمات خصوصی و خطابات عمومی رعايت ادب و
ملايمت را می‌فرمود امّا هرگز در بيان اصول تعاليم ظهور جديدی که در عالم رخ داده مجامله و
پرده‌پوشی نمی‌نمود و در کردار و گفتارش آن مدّعا را اثبات می‌فرمود. مثلاً در امريکا برای بيان
اصل وحدت اديان حضرت عبدالبهاء در حضور مخاطبين مسيحی از حضرت محمّد صحبت
فرمود يا در کنيسه "تمپل امانوئل"Emanu-El) (Temple در سانفرانسيسکو در اثبات مسيحيّت
و اسلام داد سخن داد و يا قادر بود که در بين زنانی از هر سنّ و سال اين اطمينان را القاء نمايد که
ايشان در نيروهای روحانی و فکری با مردان برابرند و يا به وضوح بدون آنکه هيجانی ايجاد
نمايد در عمل معنای اصل وحدت نژادی را اثبات می‌فرمود چنان که بر خوان محبّت خويش و يا
بر سفره مهمانداران والامقامش کسانی را از نژاد سفيد و سياه هر دو دعوت می‌کرد که به کنار هم
آيند و به اين نحو بر اهمّيّت وحدت و يگانگی در جميع شؤون بهائی تأکيد می‌نهاد و با اين شيوه
در برابر ديدگان اهل بهاء دريچه‌هائی را می‌گشود تا ببينند با فعل و انفعالات عملی و روحانی چه
امکاناتی بالقوّه در جهان نو موجود است و اين امور مشکل را با محبّت غير مشروط بيکران
نمايان می‌ساخت و از دل مخاطبينش هر گونه واهمه و ترديدی را میزدود.
      حضرت عبدالبهاء بيش از آن که همّ خويش را در اداء خطابات عمومی و مؤثّرش مصروف
مید‌اشت برای افزايش فهم و ادراک بهائيان از حقائق روحانی ظهور حضرت بهاءاللّه بذل جهد و
صرف وقت می‌فرمود. در آن رسالت تبليغی در هر شهری پس از شهر ديگر از بامداد تا ديری از
شب به خواهش جمهور ناس حاضر می‌شد و چون آن ملاقات‌ها بسر میر‌سيد بقيّه ساعات
صرف جواب مسائل مورد نياز دوستان بهائی می‌شد و به آنان جرأت می‌بخشيد تا با يقين و
اعتماد تمام بر انتشار دين جديدی که تازه به آن گرويده بودند قيام نمايند. حضرت عبدالبهاء
چون به شيکاگو رسيد فرصت يافت تا سنگ بنای اوّلين مشرق الاذکار غرب را با دست‌های
 
ص ٢٠
مبارک خود پايه نهد. اين مشروع از بنيانی که در عشق‌آباد تحت بنا بود الهام جسته و همانند آن از
آغاز مورد تشويق حضرت عبدالبهاء قرار گرفته بود:
مشرق الاذکار از اعظم تأسيسات عالم انسانيست و تفرّعاتش بسيار است. مشرق الاذکار
اگرچه محلّ عبادتست ولکن مربوط به اسپيتال و اجزاخانه و مسافرخانه و مکتب اطفال ايتام و
مدرسه تدريس علوم عاليه است... اميدوارم که در امريک حال مشرق الاذکار تأسيس شود و
به تدريج اسپيتال و مکتب و مدرسه و اجزاخانه و مسافرخانه نيز در نهايت انتظام ترتيب يابد.٢٠
      فقط تاريخ‌نگاران آينده قادرند که اين وقايع بزرگ را مانند وقايع همزمانش در ايران به حدّ
کفايت بسنجند و از قوای خلّا‌قه سفر حضرت عبدالبهاء در مغرب زمين تقدير و توصيف نمايند.
نامه‌ها و خاطرات شخصی که از آن زمان باقی مانده شهادت مید‌هد که چگونه حتّی زيارت
کوتاهی از حضرت عبدالبهاء توانست بهائيان غرب را در سال‌های آينده به فداکاری و
سخت‌کوشی در راه انتشار و تقويت امر پروردگار برانگيزد و پايدار سازد. اگر مدد مداخلت مرکز
ميثاق نبود محال بود تصوّر رود که اين جمع کوچک و محدود بهائيان غربی به اين زودی بتوانند
دريابند که امر الهی از آنان چه میخو‌اهد و بتوانند به وظائف مشکل خطيرشان که از آنان انتظار
میر‌فت قيام نمايند. بايد به خاطر آوريم که احبّاء غرب از ميراث عظيمی که منبع الهام همکيشان
ايرانيشان بود - يعنی فرزندان کسانی که در تاريخ بابی و بهائی سال‌ها مجاهدت کرده بودند – به
کلّی محروم بودند.
       حضرت عبدالبهاء آنان را دعوت فرمود تا کارگزاران محبوب و معتمد تمدّن بزرگی شوند که
محورش اصل وحدت عالم انسانی است و نيز آنان را اطمينان داد که در ايفای چنين وظيفه‌ای در
 خود و ديگران استعدادهای نهفته و جديدی را که خداوند بيمانند در اين روز فيروز در بشر به
وديعت نهاده است از پرده بيرون خواهند آورد:
       جان عالم گرديد و روح حيات در هيکل بنی آدم. در اين دور بديع که جمال قدم و اسم اعظم
از افق عالم به فيوضات نامتناهيه تجلّی فرموده کلمة اللّه چنان قوّتی و قدرتی در حقائق انسانيّه
نموده که شؤون بشريّه را تأثير و نفوذی نگذاشته، به قوّت قاهره کلّ را در بحر احديّت مجتمع
فرموده.٢١

      وقتی ملاحظه نمائيم اوضاع جامعه‌های غرب بر چه منوال بوده اهمّيّت قيامشان به اين دعوت
حضرت عبدالبهاء بيشتر جلوه می‌کند. بهائيان غرب با آنکه اتّحاد و اتّفاق در جمعشان حاصل بود
هر يک به تشخيص خود استنباطاتی را که از امر بهائی داشتند با شدّت و قاطعيّت علناً عرضه
 
ص ٢١
می‌کردند. بديهی است رابطه افراد با جامعه هميشه يکی از مشکل‌ترين قضايا در راه پيشرفت هر
جامعه‌ای بوده و هست و در جمع بهائيان غرب حتّی با نظری سطحی می‌توان دريافت که تا چه
حدّ در بين آنان مخصوصاً فعّال‌ترين آنان حسّ ابراز شخصيّت و فرديّت رواج داشته است.
بهائيان غرب که غالباً طالب نهضت‌های روحانی و اجتماعی زمان خود بوده پس از مطالعه و
جستجوی زياد بر امر بهائی گردن نهاده بودند، اطّلاعاتشان بر آن نهضت‌ها که نماينده طرز تفکّر
و نگرانی‌های مردم معاصرشان بود بزرگ‌ترين عامل موفّقيّتشان در تبليغ آئين بهائی محسوب
می‌شد. در عين حال بايد گفت که برداشت‌های گوناگون و ادراک متنوّعی که افراد بهائيان برای
خود داشتند هرگز مانع نشد که دست به دست هم دهند و در بنای جامعه متّحد و متّفقی شريک
گردند که بزرگ‌ترين عامل جذب و جلب مردم ديگر به امر بهائی شمرده می‌شد. شرح خاطرات
و آثار تاريخی آن زمان همه معلوم مید‌ارد که رمز توازنی که بين افراد و جامعه پديد آمده بود در
پيوندی روحانی نهفته بود که تمام مؤمنين را به گفتار و کردار حضرت عبدالبهاء بسته بود و در نظر
همه ايشان امر بهائی در مثال حضرت عبدالبهاء خلاصه می‌شد.
      تحقيق در سفر حضرت عبدالبهاء به غرب اين حقيقت را روشن می‌سازد که تعداد بسيار کمی
 به امر بهائی ايمان آوردند که شماره‌شان بسيار بسيار کم‌تر از تعداد کسانی بود که خطابات
مبارکش را شنيده بودند و آن عدّه قليل نيز که بر خدمت قيام کردند فهم و اطّلاع مختصری از
مقصد و فحوای پيامش داشتند. حضرت عبدالبهاء با وجود چنان محدوديّت‌هائی که در نزد
مستمعين می‌يافت با آنان طوری رفتار و مماشات فرمود که سطح شناسائی و ادراکشان از امر
بهائی بالا رفت به حدّی که امر الهی را مافوق آزاديخواهی اجتماعی و آشتی و مسامحت عادی
 شناختند. مثالی را که در اين مقام می‌توان ذکر نمود تشويق لوئی گريگوری  (Louis Gregory)
و لوئيز ماتيو  Mathew) (Louise  يکی سياهپوست و ديگری سفيدپوست به ازدواج بود و اين
عمل حضرت عبدالبهاء برای جامعه بهائی امريکائی ميزانی را به دست داد تا همه معنای واقعی
اتّحاد نژادی را دريابند و افراد آن جامعه هرچند که در حلّ مشکل نژادی بسيار آهسته و کند قدم
برمید‌اشتند توانستند ميزان و معياری مشهود داشته باشند.
      بايد گفت که بهائيان امريکا با وجودی که از مقاصد حضرت عبدالبهاء اطّلاع کمی داشتند
ولی غالباً با قبول فداکاری حاضر شدند که تعاليم حضرت عبدالبهاء را عملاً تحقّق بخشند. آنان به
تعاليمی از قبيل صلح عمومی، ازاله فقر و فاقه و افراط در ثروت که اتّحاد جامعه بشری را مشکل
می‌سازد، رفع تعصّبات نژادی و ملّی و غير آن،تساوی تعليم و تربيت بين دختر و پسر، آزادی از
قيود سنّت‌ها و تقاليدی که مانع تحرّی حقيقت می‌گردد سر سپردند. معلوم است که دل سپردن و
تعهّد به چنين اصول و تعاليمی تأثيرات جاودانی بر جای می‌نهد. قليلی از مستمعين حضرت
عبدالبهاء دريافتند يا می‌توانستند دريابند که ايجاد تغييرات لازم در طرز رفتار و مماشات نوع
 
ص ٢٢
انسان فقط و فقط وقتی حاصل می‌شود که تحوّلات انقلابی در بنيان جامعه رخ دهد و طبيعت
بشری تسليم و منقاد تعاليم الهی گردد. *
***
      کليد اصلی در بيان تحوّل حيات فردی و اجتماعی جامعه همانا عهد و ميثاق حضرت بهاءاللّه
بود که حضرت عبدالبهاء کمی پس از ورود به امريکای شمالی اعلان فرمود و او که خود مرکز
ميثاق بود در اين باره چنين مرقوم داشت:
اعظم امتياز ظهور حضرت بهاءاللّه که در هيچ يک از ظهورات سابقه نبوده است حکم تعيين
مرکز ميثاق است. حضرت بهاءاللّه با چنين انتساب و تدبيری امراللّه را از تفرقه و تشعّب حفظ و
صيانت فرموده و ديگر کسی نمی‌تواند فرقه‌ای تازه يا گروهی با معتقدات خاصّ ايجاد نمايد.٢٢
حضرت عبدالبهاء شهر نيويورک را برگزيد و آن را "مدينه ميثاق" نام نهاد زيرا در اين شهر
بود که به بهائيان غرب اعلان فرمود که حضرت بهاءاللّه مؤسّس امر بهائی تبيين آثار اين ظهور را
منحصراً به او تفويض فرمود. روزی که گروهی از بهائيان در منزل موقّت حضرت عبدالبهاء جمع
بودند به يکی از معاريف بهائيان لوآ گتسينگر (Lua Getsinger)  فرمود که برود و احبّاء را برای
اعلان مهيمنی آماده سازد. پس از چندی حضرت عبدالبهاء از بالاخانه به پائين آمده دربارهء
مفهوم کلّی عهد و ميثاق بياناتی ايراد فرمود. يکی از خانم‌های بهائی شهير خانم جوليت تامپسون
 (Juliet Thompson)که با يکی از مترجمان ايرانی در بالاخانه حضور داشت مضمون بيان
 حضرت عبدالبهاء را چنين نوشته است: "منم آن عهد و ميثاقی که حضرت بهاءاللّه معيّن فرموده
که احدی انکارش نتواند کرد. اين عهد و پيمان حضرت بهاءاللّه است که در کتاب اقدس مکتوب
است. برو و ندا برآور که اين مرکز ميثاق الهی است که در ميان شماست."٢٣
      اين عهد و ميثاقی که حضرت بهاءاللّه تأسيس فرموده طبق بيان حضرت وليّ امراللّه "وسيلهء
آنست که امر الهی اعتبار و نفوذش را استمرار بخشد و اصالتش را تضمين کند، از انشعاب و تفرّق
حفظش نمايد و توسعه و بسطش را تقويت کند."٢٤ چنين پيمان محکمی را اعضاء خاندان
حضرت بهاءاللّه به زودی پس از صعود مبارکش بشکستند و به نقض عهد پرداختند و چون عهد
حضرت بهاءاللّه در کتاب اقدس و لوح غصن و آثار ديگر تحکيم و تثبيت شده بود و مانع می‌شد
که امراللّه بازيچه اميال شخصی اين گروه ناقضين گردد، گروه نقض بر آن شدند که اوّل در ارض
اقدس سپس در ايران که مرکز بزرگ‌ترين جامعه بهائی در جهان بود در تضعيف مقام حضرت
 
ص ٢٣
عبدالبهاء بکوشند و چون نيرنگ‌هايشان همه نقش بر آب شد راه ديگری را در پيش گرفتند تا
دولت عثمانی و کارگزارانش را در فلسطين از حضرت عبدالبهاء مرعوب سازند. اين اميد نيز با
انقلاب ترک جوان بر باد رفت و رژيم عثمانی در استانبول سقوط کرد و حدود سی و يک نفر از
زعمای کشور را که بعضشان همدست ناقضين و در نقشه‌های شومشان دخالت داشتند به دار آويختند.
      در غرب ابراهيم خيراللّه يعنی شخصی که بسياری از احبّای امريکا را تبليغ کرده بود در صدد
برآمد از راه ارتباط و همدستی با ناقضين منسوب به حضرت بهاءاللّه مسند رياستی برای خود
فراهم آورد. امّا حضرت عبدالبهاء در اوائل دوره ميثاق با اعزام نمايندگان خويش اين توطئه را
بی‌اثر ساختند. بهائيان غربی با وجود چنين سابقه و تجربه‌ای يقيناً آماده قبول مقام حضرت
عبدالبهاء گشته بودند و با ثبوت و رسوخ توانستند از آن عوامل اختلاف و شقاق دوری جويند،
عواملی که در وصفشان از قلم ميثاق صادر: "بعضی از نفوس بوالهوس و ضعيف و بدخواه و
جاهل... سعی دارند که بنيان ميثاق را منهدم سازند و آب زلال را گل‌آلود کنند تا ماهی
بگيرند."٢٥ به تدريج که جامعه‌های جديد بهائی کوشش نمودند تا اختلاف‌هائی که در آراء و
استنباطات خويش داشتند از ميان بردارند و از دام اين وسوسه طبيعی بشری که خواهان
دسته‌بندی و تشعّب است خود را برهانند اهمّيّت قوّه ميثاق يعنی اين قانون متين و سازمانبخش
ظهور جديد بهائی نمايان گرديد.
       حضرت عبدالبهاء هم در خطابات عمومی و هم در گفتگوهای خصوصی در عين حال که
پيش ديدگان جهانيان منظر و نمائی از وحدت عالم انسانی و صلح عمومی منبعث از ظهور الهی
را هويدا ساخت به خطرات فوری و حتمی نيز که هم در افق امر بهائی و هم در جهان پديدار بود
به تأکيد تمام اشاره فرمود و به تعبير حضرت وليّ امراللّه زمستانی را که در شدّت بی‌سابقه بود
پيش‌بينی نمود.
      آن زمستان در داخل امر الهی نقض عهد و ميثاق بود. در امريکای شمالی عدّه قليلی از نفوس
رياست‌طلب از وصول به نيّت خويش مأيوس شده بودند و  همين افراد معدود باز اسباب زحمت
 جامعه بهائی گشته ايمان بعضی را متزلزل ساخته سبب کناره‌گيری بعضی ديگر شدند. در ايران نيز
مکرّراً ايمان ياران با نقشه‌های افرادی جاه‌طلب که ناظر به موفّقيّت‌های سفر حضرت عبدالبهاء
شدند و به زعم باطلشان احتمال رياستی برای خود تصوّر نمودند مورد امتحان واقع شد. در هر دو
حال چنين بيوفائی و خيانتی بالمآل نتيجه‌اش آن شد که ايمان و فداکاری مؤمنان ثابت قوّت گيرد
و عميق‌تر شود.
      حضرت عبدالبهاء به جهانيان با صراحت و شدّتی تمام انذار و اخطار فرمود که چه مصائب و
بلايائی را در پيش دارند. ضمن اينکه برای ترويج صلح و آشتی لزوم اقداماتی را برای تخفيف
 
ص ٢٤
آلام جهان تأکيد می‌فرمود در عين حال شکّی برای شنوندگان خويش باقی نمی‌گذاشت که
خطرات آينده بسيار شديد است. چنان که در مصاحبه با خبرنگار يکی از مشهورترين
روزنامه‌های وقت در مونترآل که بيش از ديگر شهرها وقايع آن سفر را دنبال می‌کرد چنين
فرمود: "اروپا انبار اسلحه شده و يقين است که اين تدارکات حربی بالاخره به جنگ بزرگی منتهی
گردد زيرا همين تسليحات سبب بروز جنگ می‌شود و اين زرّادخانه منفجر خواهد شد و چنين
استنباطی غيب‌گوئی لازم ندارد، هر عقل سليمی آن را تصديق می‌کند."٢٦
      اين شخص بزرگواری که در سراسر امريکای شمالی به پيامبر صلح معروف گشت در ٥
دسامبر ١٩١٢ با کشتی از نيويورک عازم ليورپول شد و پس از اقامت بالنّسبه کوتاهی در لندن و
بعضی ديگر از مراکز انگلستان از چندين شهر اروپا ديدار و چند هفته نيز در پاريس اقامت
فرمود. در پاريس هيپوليت دريفوس  (Hippolyte Dreyfus) که نوشتن عربی و فارسی
مید‌انست به خدمت حضرت عبدالبهاء مفتخر گرديد. پاريس در آن زمان مرکز فرهنگی اروپا
بود و نفوس زيادی از بسياری از نقاط جهان از جمله از شرق به آنجا رفت و آمد داشتند. حضرت
عبدالبهاء که دو بار به مدّتی نسبتاً طولانی در پاريس اقامت فرمود در خطاباتش به بيان مسائل مهمّ
اجتماعی که در نقاط ديگر نيز اشاره فرموده بود مبادرت ورزيد امّا در پاريس آن بزرگوار چنان
 بر امور روحانی تکيه فرمود که يقيناً در دل کسانی که موهبت شنيدنش را داشتند مؤثّر افتاد. مثلاً:
      حال را نظر نکنيد. اين مثل دانه‌ايست که در زمين کاشته شود. در بدايت اهمّيّتی ندارد لکن هر
دانه درخت می‌شود، ثمر مید‌هد، آن وقت معلوم می‌شود که چقدر اهمّيّت داشته. پس
 شماها بدانيد که خدا تاج موهبتی بر سر شما گذاشته و کوکبی نورانی از افق قلوب شما طالع
کرده که اين اقليم را عاقبت احاطه خواهد کرد.٢٧
در صبح روز ١٣ جون ١٩١٣ حضرت عبدالبهاء با کشتی هيمالايا  (S. S. Himalaya)  از
مارسی حرکت و بعد از چهار روز به پورت سعيد مصر وارد شد و طبق بيان حضرت وليّ امراللّه
"اين سفر تاريخی" با مراجعت حضرت عبدالبهاء به حيفا در ٥ دسامبر سال ١٩١٣ بسر رسيد.
***
       درست دو سال بعد از مصاحبه حضرت عبدالبهاء با سردبير روزنامه "مونترآل ديلی استار"
(Montreal Daily Star)  اوضاع جهانی که آن روز اعتماد به نفس داشت و مست باده غرور و
 بیخبری بود ناگهان از هم فروپاشيد و فاجعه‌ای آغاز گرديد که ظاهراً علّت و بهانه‌اش قتل وليعهد امپراطوری اطريش و مجارستان در شهر سرايوو بود. اين حادثه نسبتاً کوچک يک سلسله از
 
ص ٢٥
 خبط و خطاها و تهديدات بی‌پروا و تشبّث به عزّت و شرافت ملّی را شعلهور ساخت که به جنگ
اوّل جهانی انجاميد. امّا در حقيقت همچنان که حضرت عبدالبهاء اشاره فرموده بود غرّش‌هائی
که در سراسر اوّلين دهه قرن بيستم به گوش میر‌سيد می‌بايست رهبران اروپا را از سستی پايه‌های
نظم موجود در آن زمان باخبر کرده باشد.
      در سال‌های ١٩٠٤ و ١٩٠٥ بين دو امپراطوری ژاپن و روسيّه جنگ درگرفت و شدّت يافت.
در نتيجه روسيّه عملاً تمام نيروی دريائی خود را از دست داد و قسمتی از سرزمينی که برای حفظ
منافع خود حياتی می‌شمرد تسليم ژاپن نمود و چنان خواری و خفّتی را به بار آورد که در روسيّه و
ساير نقاط جهان تأثيرات عمده‌ای بر جای گذاشت. نيز در سال‌های اوّليّه قرن بيستم در دو مورد
ميان فرانسه و آلمان بر سر مستعمرات شمال افريقا تقريباً جنگ درگرفت که به موقع در اثر
دخالت ساير دول که آن را مخالف منافع خود مید‌انستند از آن جلوگيری شد. در سال ١٩١١
ايطاليا طمع کرد و قسمتی از خاک امپراطوری عثمانی يعنی کشوری را که امروز ليبی نام دارد
تصرّف نمود و تهديد عظيمی را متوجّه صلح جهانی نمود. باز چنان که حضرت عبدالبهاء انذار
فرموده بود بار ديگر تزلزلی در جهان حاصل شد و آلمان وقتی که خويش را در شبکهء
 اتّحاديّه‌های دشمن محصور ديد به ايجاد نيروی دريائی عظيمی پرداخت که هدفش از بين بردن
تفوّق دريائی انگليس بود.
      بر اين کشمکش‌ها و ستيزه‌جوئی‌ها بايد تشنّجات و خصومت‌هائی را که مردم تحت
حکومت سلسله‌های رمانوف و هابسبورگ و عثمانی با هم داشتند افزود. ملّت‌های لهستان،
چک، اسلاو، بالت، رومانی، کرد، عرب، ارمنی، يونانی، مقدونی و آلبانی آرزومند وقايعی
بودند که يوغ اسارت را از گردن آنان برگيرد و صبح آزاديشان بدمد. از اين رو توطئه‌های
بی‌شمار پديد آمد و گروه‌های مقاومت و سازمان‌های جدائی‌طلب از شکافی که در نظم جهان
 در آن زمان پيدا شده بود استفاده می‌کردند. اين نيروهای زيرزمينی از مرام‌های افراطی الهام
می‌گرفتند که يک طرفش هرج و مرج‌طلبان بی بند و بار و طرف ديگرش نژادپرستان پرستيز و
ملّيّون مصمّم بودند. امّا اين دو دسته مخالف همه به يک عقيده ساده‌لوحانه يقين داشتند و
باورشان اين بود که اگر نظم و سازمان معيّنی که هدف قرار داده بودند از هم بپاشد آن وقت
اصالت ذاتی هم‌مسلکانشان يا اصالت ذاتی هر انسان ديگری به کار افتاده ضامن طلوع عصر
جديدی بر پايه آزادی و عدالت خواهد شد.
      از ميان آن کارگزاران پرخاشجوئی و خشونت فقط يک نهضت که پايگاهی گسترده داشت به
نحوی منظّم و بيرحمانه به سوی مقصدش يعنی انقلاب جهانی به پيش میر‌فت و آن حزب
کمونيست بود که يورش فکری و منطقی خود را از آثار کارل مارکس  (Karl Marx)  متفکّر
صاحب‌نظر قرن نوزدهم الهام گرفته با اطمينانی راسخ يقين داشت که پيروزی نهائی از آن اوست.
 
ص ٢٦
 کمونيست‌ها توانستند که در سراسر اروپا و بعضی ديگر از نقاط جهان پيروان متعهّد و ثابت‌قدمی
را جمع نمايند. اين گروه باورشان شده بود که نيروی خلّا‌ق و نبوغ طرّاح کمونيسم اثبات کرده
است که بی شکّ و شبهه جوهر نيروهائی که هم وجدان انسان و هم نظام اجتماعی بشر را ساخته
مادّی است و دين و نيز موازين اخلاقی "بورژوازی" هيچ اعتباری ندارد. به نظر کمونيسم اعتقاد به
خدا يک اختلال روانی و ضعف عصبی است که بر ضمير بشر نشسته و به طبقه حاکم اجازه داده
است که پی در پی خرافات را وسيله برده ساختن توده مردم سازند.
      رهبران جهان به تدريج از روی غرور و نادانی کورکورانه به سوی جنگی خانمانسوز پيش
میر‌فتند و از ترقّيات عظيم علم و صنعت برای برتری نظامی و تفوّق بر رقيب استفاده می‌کردند،
غافل از اينکه رقيبان اروپائی آنان با مردمان بيسواد و فقير مستعمراتشان که قبلاً تصرّف کرده
بودند تفاوت کلّی داشتند. اطمينان کاذبی که ذخائر تسليحاتی در دولت‌ها پديد آورد سبب شد که
مسابقه‌ای ايجاد شود تا نيروهای زمينی و دريائی خود را بيرحمانه با آخرين سلاح‌های پيشرفته
جديد تا حدّ امکان مسلّح سازند. مسلسل‌ها، توپ‌های دورزن، رزمناوها،زيردريائی‌ها،
مين‌های زمينی، گازهای سمّی و تجهيز طيّاره‌ها با بمب‌های مخرّب چنان رواج يافت که مورّخی
آن را "صنايع مرگ" توصيف نموده است. طبق انذار حضرت عبدالبهاء تمام اين آلات انهدام
البتّه به کار برده شد و در عمل نيز هنگام بروز جنگ تکميل می‌گرديد.
      از آن گذشته علم و صنعت فشار نهفته ديگری بر نظام موجود وارد می‌آورد، يعنی توليد
فراوان محصولات صنعتی که با مسابقه تسليحاتی شدّت می‌گرفت جمعيّت مردم را به شهرها
می‌کشاند. در اواخر قرن نوزدهم هجوم به شهرها به تدريج موازين و تعلّقات سنّتی و عادی مردم
را به هم زده عدّه بيشتری از مردم را به فکر تغيير نظام اجتماعی انداخته بود و اشتهای عامّه را برای
کسب منافع مادّی که قبلاً فقط در دسترس معدودی بود بيشتر کرده بود. حتّی مردم درنظام‌های
استبدادی به تدريج درمی‌يافتند که اولياء و کارگزاران مدنی کشور برای اداره امور کشور تا چه
حدّ به جلب افکار عمومی نيازمند بودند. اين تحوّلات اجتماعی نتائج غير منتظر و پردامنه‌ای را
در بر داشت. چون جنگ مدّتی دراز به طول انجاميد و معلوم شد که به گونه‌ای که قبلاً
می‌انديشيدند امر ساده‌ای نيست ميليون‌ها مردم از هر دو طرف که به صورت اجباری به ارتش
برده شده بودند کم‌کم بيدار شده ديدند که اين همه رنج و مصيبتی را  که تحمّل کرده بودند بيمعنی
بوده هيچ ثمری برای شخص آنان يا رفاه خانواده‌هايشان نداشته است.
      علاوه بر تحوّلاتی که پيشرفت تکنولوژی و اقتصاد پديد آورده بود به نظر میر‌سيد که
 ترقّيات علمی افکار و تصوّراتی ساده و سطحی در باره طبيعت انسانی ترويج می‌نمود و از آنچه
حضرت بهاءاللّه در باره‌اش "غبارات تيره علوم اکتسابی"٢٨ فرموده‌اند غافل بود. اين تعريف‌های
علمی که هنوز به محکّ تجربه نرسيده بود در ميان نفوس بی‌شماری منتشر گشت. در جرائد
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر